ـــــــــــــــــــــــ
چند کتاب مفید
دربارهٔ حافظ
۱– در مرحلهٔ اول اهمیت، از کوچهٔ رندانِ دکتر عبدالحسین زرینکوب را برایتان توصیه میکنم که حتما بخوانید.
این کتاب از نوعی اجتهاد و تحقیق در مورد حافظ برخوردار است و استاد زرینکوب که در زمینههای مختلف اعم از نقد ادبی، مسائل اجتماعی، تاریخی، عرفانی و... صاحبنظر هستند یکتنه کار بسیار وسیعی انجام دادهاند. خیلی مفید است و حتما بخوانید.
۲– بحث در احوال و افکار حافظ از دکتر غنی که به عنوان مدخل کار مهم است و جلد اولش در مسائل تاریخی _ اجتماعی عصر حافظ است.
۳– مقدمه ای بر حافظشناسی از دکتر منوچهر مرتضوی استاد دانشگاه تبریز کتاب بسیار خوبی است که آمیخته ای از جنبه های عرفانی و ادبی است.
۴– فرهنگ اشعار حافظ ، تزِ دکتری دکتر احمدعلی رجایی است. در این کتاب مقداری اصطلاحات عرفانی را بررسی کرده است.
۵– نقشی از حافظ، اثر علی دشتی. به جنبههای سیاسی نویسنده اصلاً کاری نداریم، اما ذوق پختهٔ درخشانی داشت که به خصوص برای مبتدیان خوب است و خسته هم نمیکند.
برای حل مشکلات ابیات حافظ از قدما:
۱– لطيفهٔ غیبی، شاه محمد دارابی،
هرچند همهٔ معانی که کرده خوب نیست.
۲– جلال الدین دوانی که از حکمای برجستهٔ قرن نهم است.
از معاصرین:
۱– بانگ جرس، پرتو علوی: در این که تحقیقاتی را در عقاید و آراء حافظ جمع آوری کرده و ارائه میدهد کتاب خوبی است.
۲– دیوان حافظ، چاپ انجوی شیرازی:
از چاپهای خوب است و سه امتیاز
دارد: اول دارا بودن فهرست واژگانی، که فرکانس کلمهها را نشان میدهد؛
دوم استفادههایی را که حافظ از شاعران دیگر کرده در پاورقی نشان میدهد؛
سوم دارای مقدمهای است که هرچند شائبهٔ ژورنالیستی دارد اما خوب است.
۳– در جستجوی حافظ رحیم ذوالنور، که مرد ادیب و فاضلی است و ادعایی هم
ندارد. تنها ایراد کتاب حجم زیاد آن است. اطلاعات خوبی در باب ابيات هریک از غزلها به شما میدهد، همراه با معنی واژهها و برخی نکات دستوری و بلاغی.
۴– واژهنامهٔ غزلهای حافظ، از خدیوجم، در مقدمهٔ کتابشناسی حافظ را آورده که راهنمای خوبی است.
۵– ذهن و زبان حافظ، از بهاء الدین خرمشاهی، کتاب بسیار خوبی است و نوعی کار سیستماتیک است با ذوق خوب.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
جلد سوم، صص ۲۷–۲۵
#حافظ
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
خاموشیَت مباد
که فریادِ میهنی!
در ستایشِ حافظ
مستی و هوشیاری و راهی و رهزنی
ابری و آفتابی و تاریکْروشنی
هرکس درونِ شعر تو جویایِ خویش و تو
آیینهدارِ خاطرِ هر مرد و هر زنی
در پایتختِ سلسلهٔ شب، که شهرِ ماست
همواره روح را به سوی روز، روزنی
نشناخت کس تو را و شگفتا که قرنهاست
حاضر میانِ انجمن و کوی و برزنی
این سان که در سرودِ تو خون و طراوت است
صد بیشهْ ارغوانی و صد باغْ سوسنی
ای هرگز و همیشه و نزدیک و دیر و دور!
در هر کجا و هیچ کجا، در چه مأمنی؟
در مسجدی و گوشهٔ میخانهات پناه
آلودهٔ شرابی و پاکیزه دامنی.
هر مصرعت عصارهٔ اعصار و ای شگفت!
کاینده را به آینگی صبحِ روشنی
نَشگِفت اگر که سلسلهٔ عاشقانِ دهر
امروز خامُشاند و تو گرمِ سرودنی
آفاق از چراغِ صدای تو روشن است
خاموشیَت مباد که فریادِ میهنی!
محمدرضا شفیعی کدکنی
از دفترِ مرثیههای سرو کاشمر، سخن، تهران: ۱۳۸۹
___
▪️با اطمینان میتوان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
فردوسی بیشوکم نظایری در جهان دارد و سعدی نیز. حتی جلالالدین مولوی هم. ولی حافظِ ما در فرهنگ بشری بیمانند است؛ شاعری که شعرِ فارسیِ او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دورهای شعر او را آینهٔ اندیشههای خود بدانند و از نظر «پیر خطاپوش» حافظ که بر قلمِ صنع چنان اعتراض خطرناکی کرده است شادمان باشند و در زندگیِ روزانه، مردمِ ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سرِ سفرهٔ عقد و هفتسین سالِ نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند،
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصربهفرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد دوم، صص ۱۹–۱
۲۰ مهرماه و بزرگداشت فریاد میهن؛ حافظ شیرازی
#حافظ
@arayehha
هدایت شده از نبض قلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺روز دختر مبارک🌺
با آوای خوب دخترگلم اسما
@nabzeghalam
آرایه های ادبی
۱۱ اکتبر #روز_جهانی_دختر است. امسال این روز بر احقاق حقوق دختران تاکید دارد و شعار امسال «چشمانداز دختران برای آینده» است
@arsyehha
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
شاعری اجتماعی
▪️حافظ به یک معنا عارف بسیار بزرگی است و در عین حال، اشعارش بسیار اجتماعی است؛ حتی اجتماعیتر از اشعارِ ناصرخسرو، شاعری که عمر و هنر خود را وقف تبلیغ یک ایدئولوژی کرده است. در واقع، شاعری سیاسیتر از ناصرخسرو وجود ندارد؛ امّا حافظ یک شاعرِ صددرصد اجتماعی است و درین زمینه بسیار هوشیار بوده است. اگر برای ناصرخسرو به عنوانِ یک شاعرِ بزرگْ سیاست مهم است، برای حافظ، هنر مقدّم است؛ یعنی اگر بین جامعه و هنر تعارضی پیش آید یا تصمیمگیریِ نهایی در سرِ راه شاعر به وجود آید که بین جامعه و تاریخ و هنرْ یکی را انتخاب کند، انتخابِ نهاییِ حافظْ هنر است. به اعتبارِ همین اصل است که با همهٔ اهمیّتی که جریانهای ایدئولوژیکی و تاریخی عصرش در اشعارش داشته است برای او تنها یک اصل مطلق بوده و آن محوری کردن و محور قرار دادن جمالشناسی است.
▪️آنچه که در عمق تاریخ یک روزگار میگذرد در شعر یک شاعر به صورت آینه چه مستقیم و چه غیرمستقیم منعکس میشود. تمام اشعار حافظ محصول درگیریهای اجتماعی است که در تاریخ هنرش و قلمرو جغرافیایی وی وجود داشته است. حافظ انسانی است که با تپشهای عصرش میتپیده و کاملاً نگران پیرامون خود بوده و همهٔ حوادث عصر برای او مهم بوده است؛ حتّی در عرفانیترین اشعار حافظ نیز رگههایی از تأثیر اجتماعی وجود دارد؛ امّا هنر حافظ چنان است که شعر وی تنها درگیر همان نکتهٔ تاریخی نباشد. حافظ شاعری است که در عرفانیترین اشعارش نیز بافت ایدئولوژیک به چشم میخورد.
▪️هنر جاودانهٔ حافظ در این است که، با دشمنی خاصّ، در یک بافت تاریخی مبارزه میکند و تیپی از او میسازد که در تاریخ تکرار میشود و مردمِ دورههای بعد نیز، در ضمن، خود را در شعر او مییابند؛ در واقع، شعر حافظ در هر دورهای زنده است. پس حافظ در مرحلهٔ اول یک هنرمند است، در مرحلهٔ دوم از ابزارهایی که در دست داشته بیشترین بهره را از مجموعهٔ فرهنگی عرفان برده است. در مرحلهٔ سوم، اشعار وی دارای یک ساحت ایدئولوژیک هستند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۳۳۵_۳۴۸
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
دانشجو: استاد!
مستی و شراب در شعر حافظ و در ادبیات فارسی به دو گونه تعبیر شده است. اصالت با کدام است؟
▪️جواب: ادبیات فارسی یک واحد مشخّص نیست که من به طور قطعی بتوانم حکم کنم. در شعر حافظ مواردی از استعمال شراب هست که شما به هیچ عنوان نمیتوانید تفسیر غیرالهی کنید مثلِ: «ساکنان حرمِ سِتر و عفافِ ملکوت/ با منِ راهنشین بادهٔ مستانه زدند» ؛ اما مواردی هم هست که من هیچ اصراری ندارم تفسیر عرفانیاش کنید: «دو یارِ زیرک و از بادهٔ کهن دو منی/ فراغتی و کتابی و گوشهٔ چمنی». جاهایی که بافت عرفانی دارد اگر تفسیر غیر الهی بکنید خلاف عدل و مروت است.
اما در ادبیات فارسی به طور مطلق نظر دادن بیخبری محض است. ممکن است شاعری را با توجه به قرائن تاریخی و شرایط زندگی فردی و اجتماعی و اطلاعات درون شعریاش بتوانید در موردش قضاوت کنید که مثلاً شراب در زبان منوچهری همان «ام الخبائث» و «نبید» است یا مثلاً سنایی را در نظر بگیرید. او شاعری است که شخصیت دوگانهای دارد. پنجاه درصد از استعمالات خمر در دیوان او به همان معنی آب انگور است؛ میدانید سنایی شخصیت دگرگونیافتهای دارد. اصولاً یکی از شگفتیهای ادب فارسی و تاریخ تصوف و اسلام است. بخشی از زندگی سنایی یک زندگی عادی و غیرعرفانی بوده که در آن دوره مسلماً آلودگی به خمریات داشته است، خمریات از نوعی که منوچهری و رودکی توصیفش میکنند. اما زندگی سنایی یک برش تاریخی دیگر هم دارد که بُعد روحانی و معنوی اوست.
اسناد زندگی حافظ و متن دیوان او نشان میدهد که چنین تعدد شخصیتی در وی نیز بوده است. حافظ یک لحظههای ناب الهی دارد که شما به هیچ وسیلهای نمیتوانید آنها را به ساحت مادی ارتباط دهید. اما چنین هم نیست که شما از حافظ یک موجود صددرصد قدسی الهی بتوانید بسازید. یک سری اسناد تاریخی هست که نشان میدهد کسانی که حافظ با آنها دمخور بوده موجودات سالمی نبودهاند.
بنابراین، من اصراری ندارم بر اینکه همهٔ اشعار حافظ را تفسیر عرفانی کنید. البته از این نکته غافل نباشید که سِتِ عرفان در درون شعر حافظ مهمترین سِت است. اما این به آن معنا نیست که کاری را که بعضی شارحان کردهاند بکنید و مثلاً بگویید منظور از «دور شاه شجاع» مرحلهٔ تجلّی ذات قدسیهٔ الهی است. نه چنین چیزی نیست. نباید خود را گول زد و از حقایق تاریخی فرار کرد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۲۷۱_۲۷۳
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
در قلمروِ نقدِ ادبی
خلاقیّتِ فردی مهم نیست،
نقشِ تاریخی اهمیّت دارد.
▪️میتوانیم با اطمینان بگوییم که هر شعر ماندنی به طور کلی هر اثر ادبی برجسته در تاریخ ادبیات، حاصل شکلگیری مجموعهای از تجربههاست، تجربههای یک نسل و غالباً چندین نسل.
شاهنامه فردوسی، استمرار کارهای امثال دقیقی و قبل از دقیقی است. رباعیات خیام حاصل سه قرن آزمون در حوزهٔ رباعی و شکلگیری مضامین خیامی در ادبیات دورهٔ اسلامی ماست، اگر از سوابق قبل از اسلامی آن و ترانههای ایرانی کهن صرف نظر کنیم.
مثنوی جلالالدین رومی نیز تبلور تجربههای تمام عارفان قبل از اوست بهویژه سنایی و عطار.
دیوان حافظ که آخرین شاهکار بزرگ فرهنگ ملی ماست تبلور تمام آثار برجستهٔ شعری زبان فارسی است، از رودکی تا سعدی و حتی اوحدی مراغی و سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی، یعنی اکثر معاصران حافظ وامدار یکیک شاعران قبل از خویش است، چه قدما و چه معاصرانش. این نکته را در مورد صائب و بیدل و بهار و شهریار هم میتوان گفت و در مورد نیما و اخوان و فروغ هم میتوان توضیح داد. با این تفاوت که هرچه فاصلهٔ زمانی دورتر باشد، ظهور این امر یعنی تکامل و تبلور تجربهها را بهتر میتوان احساس کرد.
در قلمرو نقد ادبی، آنچه در کار یک هنرمند مهم است خلاقیت فردی او نیست، بلکه «نقش تاریخی» اوست، یعنی پایگاهی که وی در زنجیرهٔ تکامل ادبی دارد. به همین دلیل، شعری که نتوان هیچیک از اجزای آن را جز در تجربهٔ واحد گویندهاش تعقیب کرد پیش از خداوند خویش خواهد مرد، حتی اگر گویندهاش نبوغی برتر از نبوغ شکسپیر و مولوی و ابوتمام داشته باشد. منظور از نبوغ در اینجا استعداد محض است نه تجلیات آن که مسلماً نیازمند تمام تجربههای عظیم قبل از هنرمند است.
وقتی که ما در دیوان حافظ این تصویر را ملاحظه میکنیم حتی اگر بر تمام تجربههای گویندگان قبل از حافظ در این میدان اشراف داشته باشیم باز هم نبوغ هنری او را ستایش میکنیم و برای گویندگان قبل از او نیز در بافت تاریخی هر کدام، کمال حرمت را قائلیم. آنچه برای ما مهم است نقش تاریخی اوست در تکامل این تصویر و نه این که او از کجا این تصویر را گرفته است.
تصویری که میخواستم چند نکته را در باب آن یادآوری کنم، تصویری است که او، درین بیت، از شمع داده است:
جدا شد یارِ شیرینت کنون تنها نشین، ای شمع!
که حکمِ آسمان این است اگر سازی وگر سوزی
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
پیر مغان
▪️اصطلاح پیر مغان هم مانند اصطلاح رند در زبان شعر از سنائی تا عطّار از معنی ظاهری خود خلع شده و به کسی اطلاق شده است که در دکان او متاع قلب و تزویر فروخته نمیشود. در دکان او کالائی عرضه میشود که شخص را از هواهای شیطانی و نفسانی دور کند و او را مست و بیخود کند، یعنی از حرص و آز شهوت غافل سازد. پیر مغان مرشد و راهنمای واقعی است.
او کسی است که به تأیید نظر حلّ معمّا میکند و مشکل جویندگان حقیقت را برطرف میسازد. او جام جهانبین و دل روشن و ضمیر پاک دارد و چون از او میپرسند که این جام جهانبین را کی به او دادهاند میگوید در ازل و در آغاز آفرینش، زیرا آفرینش انسان عبث نیست و انسان موجود خوابنده و خورنده و کُشَنده نیست و حامل امانت الاهی است.
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حلّ معما میکرد
گفتم این جام جهانبین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
هدایت در دست پیر مغان است و شیخِ مدّعی و زاهدِ ریاکار وعدهٔ هدایت و سعادت میدهند امّا به ضلالت و شقاوت میبرند. شیخ میگوید در آن جهان تو را شرابی خواهند داد که مستیبخش روح است است و درخور نیکوکاران است، اما پیر مغان همین شراب هدایتبخش را با نور الاهی واقعی خود به تشنگان حقیقت میپیماید، پس اوست که وعده را به جا میآورد:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
▪️در شعر حافظ پیر مغان پیر هدایت و مرشد انسان و انسان کامل است. رند آزادهٔ پاکباز وارستهای است که از همه قیود آزاد است امّا سر تعلیم و ارشاد ندارد. پیر مغان مقامی والاتر دارد زیرا راهبر و راهنما و مشکلگشا است و حافظ نمیخواهد سر از آستان او بردارد زیر آستان او سرای دولت و خانهٔ فتوح گشایش است:
از آستان پیر مغان سر چرا کشم
دولت درین سرا و گشایش در این در است
آئینهٔ جام، صص ۴۱_۴۲
شرح مشکلات دیوان حافظ
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
خرابات
▪️خرابات هم از کلمات رمزی و نمادی در شعر حافظ است. سنائی و عطار و حافظ این کلمه را از معنی پست و حقیر و زشتِ آن تجرید کرده و مفهوم بسیار عالی و شریف به آن بخشیدهاند. این هم قدرت شاعر را در تصرف در معانی میرساند و هم توانائی او را در تصرّف در نفوس و افکار مردم نشان میدهد. خرابات به گواهی جمیع نصوص و متونِ تاریخی جایگاه عیاشان و هرزهگردان و بدکاران و مُقامران (قماربازان) بوده است. لفظ خرابات هم این معنی را تأکید میکند، یعنی از لحاظ اخلاقی ویرانترین و پستترین جائی بود که ممکن بود در شهری پیدا شود:
هم خراب از لحاظ ظاهری، زیرا مقررات اجتماعی اجازه نمیداد که چنین جائی در محل معتبر و مرغوبی باشد و بنای خوب و آبادی داشته باشد و هم از لحاظ معنوی؛ زیرا محل فساد و تباهی و خرابی بوده است.
حافظ و شاعران پیش از او با پیوندی معناشناسی و با یک دستکاری ماهرانه که تنها از نفوس ابداعگر و خلّاق ساخته است، خرابات را به آرمانشهر و مکانی مقدس و آباد و معمور از جهت معنوی و روحانی تبدیل کردهاند. توانائی حافظ در این است که هم به معنای اصلی پست و نکوهیده آن و هم به مفهوم والای آن از نظر خود اشاره میکند:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری زِ کجا میبینم
خرابات مغان را هم تجلیگاه نور خدا میداند و هم تعجب میکند که
چه نور والائی از چه جای نامناسبی! و نیز میگوید:
در عشق خانقاه و خرابات شرط نیست
هرجا که هست پرتوِ روی حبیب هست
آئینهٔ جام
شرح مشکلات دیوان حافظ
شادروان استاد عباس زریاب خوئی
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
عشق و شراب
▪️شعر حافظ سرود عشق و شراب است و شاعر جز با عشق و شراب نمیتواند اندوه زمانهیی را که در فساد و گناه و دروغ و فریب غوطه میخورد فراموش کند. دنیای او مثل دنیای خیام است: بیثبات، و دائم در حال ویرانی. نه در تبسم گل نشان وفا هست نه در نالهٔ بلبل آهنگ امید. انسان هم بر لب بحر فناست و تا چشم بر هم زده است درون ورطه میافتد. در چنین دنیایی که امید و شفقت به دست جور و فتنه تباه میشود کدام رفیقی هست که بهتر از صراحی شراب با انسان یکرو و یکدله باشد؟ از این روست که شاعر برای فراموشی، برای رهایی، و برای آسودگی به شراب روی میآورد و در گیر و دار اندیشههای جانکاه از خود میگریزد و میکوشد تا آنچه را در وجود او مایهٔ دلنگرانی است _مثل یک بار گران یا یک زنجیر سنگین_ به کنار افکند و همچون ابونواس و خیام درد و اندوه بیپایان خود را در امواج شراب فروشوید.
▪️زاهد چنانکه شیوهٔ اوست زبان ملامت میگشاید و طاعت خود را به رخ وی میکشد. این ملامت به گوش رندی که همه چیز خود را به عشق فروخته است بادست. مگر نه آنچه بر سر انسان میرود حکم تقدیر است؟ ملحد البته خطا میکند که با نفی حکمت و عنایت حق، خود را از امیدی که تسلّی و آرام میبخشد محروم میدارد اما کرامت حق _با آن جلال و جبروت که دارد_ نیز عظمتش در آنست که گنهکار مأیوس را در پناه رحمت بگیرد و اگر قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند پس کرامت و عظمت خدا چیست؟ از این روست که حافظ از شیخ و زاهد و فقیه و واعظ که دائم با حدیث هول قیامت انسان را از خداوند دور و نومید میکنند بیزاری میجوید و ریاکاری و دورویی و کوتهنظری آنها را محکوم میکند و حتی جنگ هفتاد و دو ملت را افسانه میشمرد.
▪️️این است حافظ که اندیشه و احساس او درخور شعر عصر ماست، درخور هر عصرست. مثل یک فیلسوف روزگار ما ارزش عقل و علم را به میزان نقد میسنجد و همچون یک عارف دلآگاه امروزی قدر اشراق و شهود را به درست درک میکند. به زاهد ریاکار نیشخند رندانه میزند و به ظالم فریبکار دندان خشم مینماید. در همان حال که با اشک و دعای نیمهشب سر و کار دارد لبخند شک و نگاه حیرت چهرهٔ خوابآلودهاش را ترک نمیکند. مثل خیام در هر قدم نشانهیی از فنا و زوال جهان میبیند و مثل جلالالدین در هر نوا ترانهیی از دنیای جان میشنود. پریشانی و نابسامانی یک دوران خونین گناهآلود امید و نشاط او را سست نمیکند. در انزوا و عزلتی که درین گیر و دار فساد و بیداد به دست میآورد فرصت اندیشه پیدا میکند و سکون خاطری که حتی فقر و مرگ را ناچیز میشمارد روح فسردهٔ او را درین خلوت انزوا روشن میدارد. دل به عشق میسپارد و با طبعی که از نفس فرشتگان هم ملول میشود برای خاطر عشق، قال و مقال عالمی را تحمل میکند.
با کاروان حُلّه، صص ۲۸۱_۲۸۳
استاد عبدالحسین زرّینکوب
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
روح ایرانی در شعر حافظ
▪️جلوهٔ دیگر چهرهٔ ممتاز حافظ، ایرانیاندیشی اوست. در آن دوره که سرزمین ایران پایمال سُم ستوران مهاجمانی از چند سوی، و ملّت ایران دستخوش خفقان و اختناق بود، و قرنها به طور مستمر کوشش شده بود که ایرانیان ایرانی بودن خود را فراموش کنند، خواجهٔ شیراز بعد از دانای طوس شاید تنها کسی است که از اهل اندیشه و قلم، که در آن روزگاران فرهنگ ایرانی دارد و به ایران میاندیشد، و آنچنان است که یک ایرانی باید باشد. این اصیلترین رنگ شعر حافظ است و همین ویژگی سبب شده است که در طول ششصد سال هر ایرانی از بوی خوش سخنش پیام آشنا شنیده، و آن را به جان و دل عزیز داشته است.
▪️حافظ به ایران میاندیشد و مثل یک ایرانی میاندیشد. البته توقع نباید داشت که دریافت او از ایران در ششصد سال پیش درست مثل دریافت ایرانیان امروز، مثل دریافت بهار و دهخدا باشد. اما در اوضاع و احوال آن روز اندیشهٔ او اندیشهٔ ایرانی است. حافظ در شعر خود به «قیل و قال مدرسه» و «طاق و رواق مدرسه و قال و قیل فضل» اشارهها دارد. «علم و فضلی که به چل سال» به دست آورده بود، مجموعهٔ فرهنگ ایرانی و اسلامی آن روزگار است. به گفتهٔ مقدمهنویس دیوان اوقات خود را به «بحث کشّاف و مفتاح، و مطالعهٔ مطالع و مصباح، و تحصیل قوانین ادب و تجسّس دواوین عرب» میگذرانید. میدانیم که برنامهٔ مدارس آن روز از همین قبیل بود. امّا مهم این است که میبینیم چنین برنامهای نتوانسته است یک وجود خشک قشری از حافظ بسازد.
▪️آنچه در مدرسههای آن روز بحث و تدریس میشد، کتابهای دینی به زبان عربی بود. بعد از سقوط عباسیان و در فضای جدید، تدریس کتابهای حکمت و کلام به مدارس راه یافته بود. تجسّس دیوانهای شاعران عرب هم سرگرمی دانشمندان اهل ذوق بود. آنهمه در سخن حافظ اثر گذاشته امّا نه چنان که اندیشه و شعر او را از فرهنگ ایرانی دور کند و مصنوع و خشک و عالمانه سازد. اگر اشعار ملمّعش را نشانهٔ فضلفروشی بشماریم، امّا معدودی اصطلاحات مدرسهای یا تعبیرات و ترکیبات عربی آن چنان طبیعی در سخنش نشسته که ذوق سلیم را نمیرماند.
مایهٔ اصلی سخن او، فرهنگ ایرانی عصر او و ادوار پیش از اوست، و رواج سخنش سبب شده که در فرهنگ ایرانی بعد از خود، بیش از هر شاعر و نویسندهٔ ایرانی اثر گذاشته است.
گلگشت در شعر و اندیشهٔ حافظ، صص ۳۳_۳۷
دکتر محمدامین ریاحی
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
آنجاهایی که حافظ اوج میگیرد.
▪️حافظ تصویرکنندهٔ تناقضها است و آیا حیات جز مجموعهٔ تناقضها است؟
حافظ تصویرساز حیات است و ناچار این تناقضها را به یکدیگر گره میزند و بدینگونه است که اوجِ وحدت در غزلهای او، اوجِ عدم وحدت است.
در صورتی که شاعران دیگر کارشان تناقض دارد ولی تناقضها به یکدیگر گره نخورده است و حتی بهتر است در کار آنها تناقض را به پریشانی تبدیل کنیم. اینان معانی پریشان را به کمک وزن و قافیه در کنار یکدیگر جای میدهند ولی از گره زدن عناصر متناقض یعنی جلوههای حیات مادی و روحی انسان عاجزند و اگر استثناهایی بتوان یافت، آنجاست که شاعرانش تا حد حافظانگی در شعر اوج گرفته باشند و هیچکس نگفته است که یک بیت و دو بیت و در حد ابیات غیر استثنایی حافظ گفتن امر محالی است. خیر، میتوان یافت ابیات حافظانهٔ شاعران دیگر. اما هنرِ حافظ در این است که دیوانی از اینگونه پرداخته است.
میخواهم بگویم آنجاهایی که حافظ اوج میگیرد، شعرش نوعی ارتباط صوری و معنوی با شطحیات صوفیه دارد. سادهترین تلقّیای که عوام مردم از شطح دارند و از قدیم به همین عنوان شطح را میشناختهاند، این بوده است که شطح یعنی دعویهای بزرگ که در تحلیل نهایی امریست واقعی و نزدیک به واقع، یعنی پارادوکس!
وقتی حافظ میگوید:
ساکنانِ حرمِ ستر و عفافِ ملکوت
با منِ راهنشین بادهٔ مستانه زدند
این شطح است و اوج حافظانگی است و در همین جا عناصر متناقض را که به شیوهای شگفت به یکدیگر گره خوردهاند میبینید. تمام عناصر مصراع اول، از لحاظ شبکهٔ معنایی (که از «ساکنان حرم» شروع میکند تصویر دستنایافتنی بودن آنها و در «ستر» تأکید میشود و در «عفاف» تأکیدی دیگر و در «ملکوت» کاملاً دستنایافتنی میشود) با عناصر قسمت اول مصراع دوم «من راهنشین» در تناقض است و «بادهٔ مستانه زدن» تناقض اندر تناقض است.
گرهزدن این تناقضها و عناصر متنافر، کار اصلی حافظ است، اوج شطح است، اسلوب خاص حافظ یا حافظانگی در همین جا متمرکز میشود. البته عناصر دیگری از قبیل ایهام و یا موسیقی حروف هم در حاشیهٔ این نقطه در حرکتاند که سبک حافظانه را تکمیل کنند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
محمدرضا شفیعی کدکنی، جلد یکم، ۹۱–۹۰
درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ
@arayehha
بیست و یکم مهرماه
سالروز درگذشت «محمدتقی شوریده شیرازی» ملقب به "فصیح الملک" شاعر ایرانی که در سن ۷ سالگی بر اثر بیماری آبله نابینا شد
"روحش شاد و یادش گرامی"
@arayehha
۲۱ مهر سالروز درگذشت شوریده شیرازی
(زاده سال ۱۲۷۶ق شیراز -- درگذشته ۲۱ مهر ۱۳۰۵، ۱۳۴۵ق شیراز )
او که از بازماندگان اهلی شیرازی، شاعر معروف عهد قاجار است، در هفتسالگی به علت بیماری آبله از هردو چشم نابینا و چهرهاش آبلهگون شد. وی از نابینا بودن و آبلهرویی خود به حسرت یاد میکرد:
با علت بیدیدگی از عیش مزن لاف
این حسرت دیدار که داری تو، که دارد
و در توصیف چهره خود چنین سرودهاست:
وه از این گونهام، ماشاالله
دیدهام نیست که در آینه خود را نگرم
خلق خندند چومن وصف رخ خویش کنم
خود بگوشم شنوم، آخر کورم، نه کرم
گو بخندید که گر زشتم در چشم شما
در بر مادر خود، خوب چو قرص قمرم
گاه سوزد همی اسپند و دعایم گوید
که هماره به عزیزی زی، زیبا پسرم.
وی در ۹ سالگی پدرش را از دست داد و به سرپرستی داییاش در آمد. با این حال، در کسب فضایل پیشرفت شایان کرد و به سبب مکاتبه و مشاعره با شاعران نامدار معاصر مانند: صبوری خراسانی، ملکالشعرای بهار، ایرج میرزا، و وحید دستگردی، مشهور شد.
او به همراهی میرزاعلیاصغر صدراعظم، به دربار ناصرالدینشاه راه یافت و از جانب شاه به فصیحالملک ملقب شد و بهخاطر سرودن قصیده مدحیه، قریه بورنجان واقع در بلوک کوهمره فارس را به او بخشید.
او در سرودن انواع شعر بهویژه قصیده و قطعه، استاد بود و در بکار بردن اصطلاحات عامیانه مهارت داشت. چند بیت از او را ببینید:
روی بنمایی و دل از من شوریده ربایی
توچه شوخی که دل از مردم بیدیده ربایی
حسن،گویند که چون دیده شود دل برباید
تو بدین حسن دل از دیده و نادیده ربایی
تو که خود فاش توانی دل یک شهر ربودن
دل«شوریده» روانیست که دزدیده ربایی
آرامگاه او در کنار آرامگاه سعدی است..
@arayehha
روی بنمایی و دل از من شوریده ربایی
تو چه شوخی که دل از مردم بیدیده ربایی
تو که خود فاش توانی دل یک شهر ربودن
دل شوریده روا نیست که دزدیده ربایی
✍ #شوریده_شیرازی "شاعر روشندل"
@arayehha
بیست و یکم مهرماه
سالروز درگذشت «حسین بهزاد» نقاش
مینیاتور
روحش شاد و یادش گرامی
@arayehha
۲۱ مهر سالروز درگذشت حسین بهزاد
(زاده سال ۱۲۷۳ شیراز – درگذشته ۲۱ مهر ۱۳۴۷ تهران) نقاش مینیاتوریست
او نزد پدر و پدربزرگش علوم و هنر نقاشی آموخت و شاگرد حجره ملاعلی قلمدانساز شد. دوران نوجوانیاش با تنگدستی گذشت.
پس از مدتی برای درمان بیماریاش به خانه فتوحالسلطنه که از دوستان پدربزرگش بود به تهران رفت.
فتوحالسلطنه که هنر او را بهخوبی میدانست، پس از نجات دادن وی از بیماری، یک کتاب خطی خمسه نظامی را توسط او در مدت یک سال اقامت او در منزلش با مینیاتورهایی زیبا تصویرسازی کرد. وی از بهزاد دعوت کرد بعد از تمام شدن نقاشیها، با او به اروپا برود تا کتاب را آنجا بفروشند.
بعدها بهزاد شنید که فتوح السلطنه به لندن و پاریس رفته و کتاب خطی خمسه نظامی را به نام یک کار قدیمی به مبلغ ۸۰۰۰ لیره به یک موزه فروخته است.
وی از ۲۱ سالگی کارگاه مینیاتوری مستقلی دایر کرد که با استقبال فراوان روبرو شد. بهویژه در کپیه کردن از آثار مینیاتوری قدیم که سخت مورد توجه اروپاییان و دلالان ایرانی بود، استعداد و توانایی داشت. او بهویژه آثار کمالالدین بهزاد و رضا عباسی از مینیاتوریستهای صاحب نام دوران صفویه را با استادی تمام کپی میکرد.
او در این بین برای چند نفر هم کار میکرد، از جمله کتابهای خطی صدرالممالک وزیر دربار را مصور ساخت و همچنین برای موزهای که شاهزاده ارفعالدوله در موناکو داشت، چند مینیاتور تهیه کرد. سفارش دهندگان، بیشتر کارهای او را بهعنوان عتیقه در خارج از کشور میفروختند و پولهای گزافی میگرفتند. وی که در آن زمان صاحب شهرت شده بود، برخی افراد از کارهایش تقلید کرده و با امضای بهزاد میفروختند.
در سال ۱۳۱۴ موسیو رابینو باستانشناس فرانسوی وی را با خود به فرانسه برد و او را به کار گرفت.
اقامت وی در فرانسه، ۱۳ ماه طول کشید و در این مدت، وی به موزههای لوور، گیمه و ورسای میرفت و آثار قدیمی مینیاتور ایرانی و شرقی را مطالعه میکرد.
او از این زمان به بعد به تدریج کارهای تجاری را کنار گذاشت و بهخلق شاهکارهای هنری مورد پسند خود پرداخت. تابلوهای فردوسی، فتح بابل، ایوان مداین، شب قدر حافظ و نفت یادگارهای این دوره از عمر او هستند.
تابلوی فردوسی دو سال از وقت او را گرفت. دو تابلو نیز برای جشن المپیاد کشید که یکی از آنها «چوگانبازی» و دیگری «کشته شدن دیو سفید بهدست رستم» نام داشت. به همین خاطر در ۱۳۳۲ از طرف محمدرضاشاه دیپلمی به او اعطا شد.
وی ۱۷ نمایشگاه در داخل و خارج از ایران برگزار کرد و چندین جایزه و مدال گرفت.
مجلس شورای ملی در اردیبهشت ۱۳۳۷ تصویب کرد که حقوق معینی به شکل مادامالعمر از طرف دولت به حسین بهزاد پرداخت شود.
@arayehha
بیست و یکم مهر، سالگرد درگذشت غلامحسین مصاحب
(پدر ریاضیات)(۱۲۸۹- ۱۳۵۸)
@arayehha
۲۱ مهر سالروز درگذشت غلامحسین مصاحب
(زاده سال ۱۲۸۹ تهران -- درگذشته ۲۱ مهر ۱۳۵۸ تهران) ریاضیدان
او از دارالمعلمین در رشته ریاضیات فارغالتحصیل شد و به خدمت وزارت معارف درآمد و همچنان تحصیلاتش را در علوم قدیم و فلسفه ادامه داد. علاوه بر ریاضیات، زبانهای عربی و فرانسوی و انگلیسی را نیز در حد عالی فراگرفت و با زبانهای روسی و آلمانی نیز آشنایی یافت. در سال ۱۳۰۹ «مجله ریاضیات مقدماتی و عالی» را تأسیس کرد و ۱۱ شماره از آن را انتشار داد و از همان سالها به تألیف کتابهای درسی برای دبیرستانها پرداخت. در سال ۱۳۱۶ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۲۰ تدریس در دانشسرای عالی را آغاز کرد. از ابتدای سال ۱۳۲۲ روزنامه برق را انتشار داد که به دلیل مخالفتهای شدید با دولتهای وقت و پس از چند بار توقیف از انتشار بازماند.
در سال ۱۳۲۴ برای تکمیل تحصیلات به انگلستان رفت و در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه کمبریج دکترای ریاضیات گرفت و در همین سال به عضویت انجمن ریاضیدانان انگلیس و انجمن فلسفه کمبریج نیز در آمد. در انگلستان شاگرد خاص برتراند راسل، ریاضیدان و فیلسوف نامدار انگلیسی بود.
پس از بازگشت، مشاغل چندی را در وزارت فرهنگ عهدهدار شد و در سال ۱۳۲۸ به سمت ریاست اداره آموزش متوسطه و سپس به سمت ریاست ادارهکل تعلیمات عالیه منصوب شد. در سال ۱۳۳۰ سمت مدیرکل وزارت فرهنگ و در سال ۱۳۳۱ مقام معاونت فنی وزارت فرهنگ را یافت.
در سال ۱۳۳۵ عهدهدار طرحریزی و سرپرستی دائرةالمعارف فارسی شد و تا ۱۳۵۰ بر ترجمه و تألیف کلیه مقالات دائرةالمعارف نظارت داشت. دائرةالمعارف فارسی نخستین دائرةالمعارف عمومی در زبان فارسی است که بر اساس شیوههای نوین دانشنامهنویسی تهیه شده است و مشهورترین فعالیت و دستاورد اوست.
وی در سال ۱۳۴۰ به تدریس در بخش ریاضی دانشسرای عالی پرداخت و سال ۱۳۴۲ درجه استادی گرفت. در مهر ۱۳۴۵ مؤسسه ریاضیات را در دانشسرای عالی (دانشگاه تربیت معلم) با مجوز شورای مرکزی دانشگاهها تأسیس کرد. هدف این مؤسسه تربیت مدرسان ریاضی برای دانشگاههای کشور بود و با کوششهای مداوم او ۷۰ مدرس ریاضی دانشگاهی در آن مؤسسه تربیت شدند. مؤسسه ریاضیات از سال ۱۳۶۳ با ضوابط جدید به پذیرش دانشجو برای دورههای عالی ریاضی پرداخت و در سال ۱۳۷۶ مؤسسه ریاضیات به مؤسسه تحقیقات ریاضی دکتر مصاحب تغییر نام یافت.
@arayehha
۲۱ مهر سالروز درگذشت داراب افسربختیاری
(زاده سال ۱۲۷۹ چهارمحال و بختیاری -- درگذشته ۲۱ مهر ۱۳۵۰ اصفهان) شاعر
او از ۳۰ سالگی شاعری را آغاز کرد و آنچنان در سرودن شعر به شیوایی و استواری اهتمام کرد که اینک فرهیختگان آن دیار او را پدر شعر بختیاری مینامند. چنانکه در مورد وی ملکالشعرای بهار نیز گفته بود: «کاری که فردوسی در زبان فارسی کرد، افسر در زبان بختیاری انجام داده است.»
شعر او با توجه به شرایط خانوادگی و اصالت ایلی و شرایط اقلیمی و اجتماعی دیار بختیاری سروده شده است و در حقیقت آیینه تمام نمای احساسات، عواطف و ذوق سرشار یک بختیاریتبار است که سادگی و صفای انسان را بیان میکند و صمیمیت زندگی روستایی و عشایری را نشان میدهد.
وی که در سال ۱۳۲۰ به اصفهان رفت، آرامگاهش در تخت فولاد است.
آثار:
اشعار وی در زمینههای گوناگونی از جمله عرفانی، عاشقانه، سیاسی و در قالبهای قصیده، غزل، قطعه و ... سروده شدهاست.
دو کتاب از او برجای ماندهاست
ترانههای محلی بختیاری.
دیوان داراب افسر بختیاری.
@arayehha
آرایه های ادبی
۲۱ مهر زادروز جعفر ابراهیمی
متخلص به «شاهد»
(زاده ۲۱ مهر ۱۳۲۱ نمین ) شاعر
او تحصیلاتش را در رشته ریاضی تا دیپلم سپری کرد و در سال ۱۳۵۸ فعالیتش را در حیطه ادبیات کودک و نوجوان شروع کرد. وی که کارمند وزارت دارایی بود، درسال ۱۳۶۰ بنا به درخواست کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به آنجا منتقل شد و مسئولیت شورای شعر کانون را بهعهده گرفت. به مدت ۱۲ سال نویسنده برنامههای رادیویی بود و مسئولیتهای مختلفی را نیز برعهده داشت و درسال ۱۳۸۰ از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بازنشسته شد.
سوابق:
مسئول شورای شعر کانون پرورش فکری (از سال ۱۳۶۰ تا هنگام بازنشستگی در سال ۱۳۸۰).
سردبیر جنگ ادبی «آیش».
دبیر سه دوره جشنواره کتاب کانون پرورش فکری و هفت دوره دبیر جشنواره مطبوعات کودک، چند دوره داوری کتاب سال.
از اواخر دهه پنجاه تا اوایل دهه هفتاد، همکاری با مجله کیهان بچهها.
۱۲ سال همکاری باصداوسیما.
همکاری با انتشارات امیرکبیر در حوزه ادبی شعر و داستان.
سال ۱۳۸۶ دریافت نشان درجه یک ادبیات "معادل دکتریٰ".
تألیف بیش از ۱۵۰ کتاب، برای گروههای سنی مختلف.
برنده جایزه بنیاد البرز در سال ۱۳۹۷ به عنوان دانشمند برتر.
آثار برگزیده:
یک سنگ و یک دوست: کتاب سال ۱۳۶۷
آواز پوپک: کتاب سال ۱۳۷۲
آسمان ابری نیست: برنده جایزه بزرگ کانون در سال ۱۳۷۴
آب مثل سلام: برنده جایزه بزرگ کانون
خورشیدی اینجا خورشیدی آنجا: کتاب برگزیده شورای کودک.
بوی گنجشک: کتاب برگزیده سروش نوجوان
در کوچههای خیس: برنده دیپلم افتخار جشنواره کانون.
پلی بهسوی شعر: برنده دیپلم افتخار جشنواره کانون.
آواز پوپک: برنده جایزه بزرگ "مداد پرنده" از جشنواره کانون و کتاب برگزیده سروش نوجوان.
فصل خون مهتاب: برنده لوح زرین جشنواره کانون.
تا کجای آسمان: برنده لوح زرین جشنواره کانون.
آسمان دوم: رتبه اول کتاب سال ولایت
تندیس جایزه شعر عباس یمینیشریف - شورای کتاب کودک.
@arayehha
شاعر کیست و شعر چیست؟
(استاد ملکالشعراء بهار)
شاعر آن است که در وقت تولد شاعر باشد. به زور علم و تتبّع نمیتوان شعر گفت. تقلید الفاظ و اصطلاحات بزرگان و دزدیدن مفردات و مضامین مختلفهٔ مردم و با هم ترکیب کردن، کار زشت و نالایقی است و نمیشود نام آن را شعر گذاشت. کسی که طبع ندارد، کسی که از کودکی شاعر نیست، کسی که اخلاق او از مردم عصرش عالیتر و بزرگوارتر نیست، و بالأخره کسی که هیجان و حس رقیق و عاطفهٔ تکاندهنده ندارد، آن کس نمیتواند شاعر باشد، ولو مثل قاآنی صدهزار شعر بگوید یا مثل فتحعلیخان صبا چند کتاب پر از شعر از خود به یادگار بگذارد.
...
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الّا حرف مفت
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز در دلها نشیند هر کجا گوشی شنفت
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت
@arayehha
**
به صدق کوش که خورشید زاید از نَفَسَت
که از دروغ، سیهروی گشت صبح نخست
" #حافظ "
# وزن عروضی و اختیارات شاعری
وزن : مفاعل فعلاتن مفاعلن فعلن
اختیارات شاعری : اختیار زبانی حذف همزه در هجای دوازدهم مصراع اوّل - اختیار وزنی بلند بودن هجای پایانی در مصراع دوم
# آرایههای ادبی
صدق - دروغ : تضاد
سیهروی گشتن : کنایه از روسیاهی، شرمندگی و سرافکندگی
سیهرو : ایهام دارد. ( ۱. روسیاه، شرمنده ۲. تاریک )
بیت : حُسن تعلیل دارد. ( شاعر سیهرویی صبح نخستین را به سبب دروغگویی او می داند که دلیل واقعی نیست. علتی ادبی و ادعایی است.)
# معنی و مفهوم بیت
صبح نخست همان صبح کاذب است که قبل از سپیدهدم واقعی در افق نمودار می گردد و بلافاصله به دنبالش اندکی تاریکی عالم را فرا می گیرد و سپس صبح صادق طلوع مینماید.
شاعر می گوید: به راستی، درستی و حقیقت روی بیاور؛ در آن صورت هر سخنی که از زبانت خارج می گردد، چون خورشید به همه کس تأثیر خواهد کرد. شاعر دلیل روسیاهی و شرمندگی صبح نخست ( صبح کاذب ) را نتیجهی دروغگویی او میشمارد.
به عبارت دیگر شاعر از ما می خواهد که در مسیر صداقت و راستی قدم برداریم، زیرا که سرانجام آن، سعادت و رستگاری است و دروغ جز سیهرویی و سرافکندگی حاصلی ندارد.
#عباسرسولیاملشی
🍁🍁
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
#همایشگرامیداشتعصرحافظ
به میزبانی سعید بیابانکی
بیست و یک مهرماه
@arayehha
۲۱ مهر در تقویم ایرانی #روز_خوشنویسی است. #خوشنویسی به معنی زیبانویسی یا نوشتن همراه با خلق زیبایی، یکی از هنرهای ایرانی است
@arayehha