وزن دوری دکتر نجفی.pdf
2.07M
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
هوای خواندن افسانهٔ حیاتم نیست
چرا که فصل دل انگیز این کتاب گذشت
حسین پژمان بختیاری
افسانهٔ حیات، اضافه تشبیهی داره. حیات مانند افسانهای است که خواندنی است.
این کتاب، استعاره از حیاته.
این نکته را هم اضافه کنید که وقتی «این» و «آن» کنار کلماتی میان که ظاهرا بیربط به کلیت بیته، استعاره داریم. اینجا شاعر داره در مورد زندگی حرف میزنه؛ خب کتاب چیکاره ست؟!
#فنون_یازدهم
#فارسی_دهم
#آرایه
@arayehha✍
هدایت شده از خواندنی های سرو
شور شعر-هدیه به شعرای گرامی و شعردوستان عزیز.pdf
3.75M
این هم هدیهی شاعرانه تقدیم حضورتان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وزن شعر
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
رمل مثمن محذوف
@arayehha
ـــــــــــــــــــــــ
بَلوچ
▪️از ویژگیهای برجستهٔ قوم کوچ و بلوچ در شاهنامه، همواره مسلح و تمام پوشیده بودن (با اشاره به پارسایی ایشان)، غیرتمندی نسبت به سرزمین و آب و خاک و حفظ سرحدات در برابر تجاوز بیگانگان است.
همچنین سختکوشی و گاه مقاومت و سرکشی و شورش در مقابل قدرت و حکومتهای مرکزی خودمحوری چون ساسانیان بوده است.
از ویژگیهای قوم کوچ و بلوچ در شاهنامه، روحيهٔ آمادگی برای دفاع بهموقع از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و تمامیت اراضی ایران است؛ همچنین مقاومت و سرسختی در مقابل خشونت و بیعدالتی قدرت مرکزی.
در حالی که همین مردم زمانی که از حکومتها روی خوش میدیدند در وفاداری و سامان دادن به سرزمین و فداکاری در راه وطن سختکوش بودند.
در شاهنامهٔ حکیم توس، کوچ و بلوچ نخستين مبارزانی هستند که به همراهی سپاه سیاوش برای نبرد با افراسیاب به توران حمله میکنند و نام ایشان اولین بار است که همراه دیگر اقوام ایرانی همچون، پارس، پهلو، گیلان و مبارزان دشت سروچ دیده میشود و پرچم ایشان هم نقش پلنگ دارد.
همچنین در داستان کیخسرو در توصیف سپاه «اشکش» هنگام عرض سپاه در مقابل کیخسرو و آمادگی برای نبرد با افراسیاب جهت ستاندن کين سیاوش.
فردوسی در توصیف کوچ و بلوچ میگوید:
پسِ گُستَهم اَشکشِ تیزگوش
که بازور و دل بود و با مغز و هوش
سپاهش ز گردان کوچ و بلوچ
سگالیده جنگ و برآورده خوچ
کسی در جهان پشت ایشان ندید
برهنه یک انگشت ایشان ندید
درفشی برآورده پیکر پلنگ
همی از درفشش ببارید جنگ
سگالیده جنگ: اندیشه و فکر جنگ کردند
برآورده خوچ: خوچ، حریر سرخی که بر گلوگاه نیزه میبستند(دهخدا)
در این بیتها درفش «اشکش» فرماندهٔ کوچ و بلوچ نقش پلنگ دارد که هم مبین دلاوری و شجاعت و خشونت در جنگ این فرمانده و سپاهیان تحت فرمانش است، هم معرّف ناحيهٔ محل سکونت ایشان که پلنگ از حیوانات بومی آن سرزمین است.
نام اشکش هم به احتمال بسیار قوی «اشک» است که تغییر یافته «ارشک»، از نامهای پارتی و اشکانی است.
اما قراین موجود در شاهنامه نشانگر جدایی این دو قوم و در عین حال همکاری آنها با هم است؛ زیرا آنجا که از «کوچ» به تنهایی نام میبرد، همانند متون جغرافیایی و تاریخی، مقصود قوم ساکن در کوه است. «کوه» در پارسی باستان Akifajay و kaufa است و در پارسی میانه به صورت kof بیان میشود.
پس منظور از کوچ و کوفج و کونجی، اقوام کوهنشین است که در روزگار تاریخی و پیش از سدههای سوم و چهارم در جنوب غربی کرمان در محل کوههای « قفص» زندگی میکردهاند.
مقصود از «بلوچ» به تنهایی هم در شاهنامه، هم در متون کهن، اقوام صحرانشین ساکن دامنهها و دشتهای جنوبی کرمان و سرحدات بلوچستان کنونی است.
بلوچ در شاهنامه
دکتر هوشنگ محمدیافشار
#بلوچستان
#ایران
@arayehha
انواع حروف در زبان فارسی🔽🔽🔽🔽
🔻انواع « ڪه»
مطلق (وابستگی ) ڪه مفهوم خاصی ندارد : آنان ڪه رفتند . آنان ڪه خاڪ را به نظر ڪیمیا ڪنند ...
بیان علّت یا تعلیل : به معنی زیرا، چون و... : زبان درڪش ای مرد بسیار دان ڪه فردا قلم نیست بر بی زبان
حرف اضافه: به معنی «از» و معمولاً بعد از صفت برتر می آید : جُوی مشڪ، بهتر ڪه یڪ توده گِل
ضمیر پرسشی : به معنی چه ڪسی؟ ڪه گفتت برو دست رستم ببند ؟
ضمیر مبهم : در معنی ڪسی یا هرڪسی : هر ڪه آمد عمارتی نو ساخت * خبر از دوست ندارد ڪه ز خود بی خبر است
🔻انواع « چه »
صفت پرسشی: قبل از اسم یا ضمیرمی آید: چه ڪسی راز مرا می داند؟ چه ڪتابی می خوانی ؟
ضمیر پرسشی: به تنهایی و به قصد پرسش می آید و می توان آن را جمع بست: او چه ڪرد آن جا ڪه توآموختی؟
ضمیر تعجبی: برای بیان تعجّب می آید و می توان آن را جمع بست : این مُلڪ چه ها دید و چه ڪردند بدین خلق !
صفت تعجبی: قبل از اسم یا ضمیر و برای بیان تعجّب می آید: چه خیال ها گذر ڪرد و گذر نڪرد خوابی !
حرف ربط بیان علت یا تعلیل: به معنی زیرا، زیرا ڪه ، به علت این ڪه و … : چه، هر یڪی را از این غذای دیگر است .
حرف ربط همپایگی: هرگاه دو بار درجمله به معنی « یا » بیاید : چه بخواهی چه نخواهی او می آید
پسوند تصغیر : اگر درآخر اسم قرار گیرد و نشانه ڪوچڪیِ ڪلمه قبل از خود باشد : زاغچه، باغچه
🔻انواع « تا »
حرف ربط به معنی تا این ڪه ، زیرا ڪه، وقتی ڪه ، ڪه : بیا تا قدر یڪ دیگر بدانیم ؛ بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
حرف اضافه نشان دهنده ی پایان زمان یا مڪان و مسافت : چون ڪه تا اقصای هندوستان رسید ؛ از این جا تا مدرسه راهی نیست.
صوت یا شبه جمله به معنی «هان» ، « مبادا » و معمولاً قبل از فعل منفی می آید: به روز نیڪ ڪسان گفت تا تو غم نخوری !
میان وند : بین دوڪلمه می آید و ڪلمه ای با مفهوم جدید می سازد : دور تا دور ، سر تا پا و…نڪته : اگر حرف «از» قبل از آن بیاید، «تا» به معنی حرف اضافه است : از سر تا پا …
ممیّز : به جای ڪلمات «شاخص» : می آید : دو تخته پتو > دو تا پتو ؛ دو فروند هواپیما > دوتا هواپیما و …
🔻انواع «چو – چون»
حرف ربط به معنی وقتی ڪه ، زیرا، چون ڪه و ... : چو باز آمدم ڪشور آسوده دیدم ؛ چون نیڪ نظر ڪرد، پَرِ خویش بر او دید
حرف اضافه به معنی مانندِ، مثلِ، بسانِ و ... : چون شیر به خود سپر شڪن باش ؛ چو فرهادم آتش به سر می دود
قید پرسشی به معنی چگونه :دوش چون بودی ؟ ڪه شب چون بدی روز چون خاستی ز پیڪار دل بر چه آراستی ؟
🔻انواع « را »
نقش نمای مفعول : این فصل را با من بخوان باقی فسانه است * این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است
حرف اضافه در معانی:
الف - به : پدر را گفتم از انسان، یڪی سر بر نمی دارد
ب - برای : این نصیحت ز جهان گذران ما را بس
پ- از : حڪیمی را پر سیدند ...
ت- مخصوصِ : منت خدای را عزّ و جلّ ...
ج- قسم به : دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
فڪ اضافه : نشانه ی جدایی بین مضاف و مضافٌ الیه است : فلڪ را سقف بشڪافیم و طرحی نو دراندازیم > سقف فلڪ را بشڪافیم
را مالکیت یا تغییر فعل : پدر رابعه را سه دختر بود پدر رابعه چهار دختر داشت
🔻انواع « ان »
پسوند جمع : گاوان و خران بار بردار *** بِه زآدمیان مردم آزار
پسوند صفت حالیه : نگران با من اِستاده سحر؛ شادان همی رفت
پسوند زمان : بامدادان ڪه خاطر بازآمدن بر رای ماندن چیره شد ...
پسوند مڪان : دیلمان ؛ گیلان، ریگان و ...
پسوند اسم مصدر: حنابندان ؛ یخ بندان و ...
پسوند نسبت : جانان ؛ بابڪان
پسوند شباهت : ڪوهان
پسوند صفت فاعلی : گریان ، روان ؛ جویان و ...
🔻انواع «ڪ »
ڪ تصغیر: بیان ڪوچڪی ظاهری : مثال : اتاقڪ – شهرڪ – سَرڪ – چشمڪ
ڪ تحقیر : بیان ڪوچڪی باطنی : مردڪ – زنڪ
ڪ تحبیب : پسرڪ – دخترڪ
ڪ ترحم : غلامڪ – حیوانڪ
ڪ تشبیه : عروسڪ – پفڪ – شاپرڪ
ڪ همراهی:سنگڪ–باد بادڪ
ڪ تعظیم : حسنڪ وزیر
ڪ نسبی : زردڪ–سفیدڪ–سیاهڪ
🔻انواع «الف»
الف دعا : ڪناد
الف ندا : خدایا
الف واسطه: ڪشاڪش
الف مناظره: گفتا
الف اطلاق یا اشباع :
«ز بیژن مگر آگهى یابما»
الف تفخیم و تعظیم: بزرگامردا
الف مبالغه: خوشا
الف اسم معنىساز: ژرفا
الف صفت فاعلی: دانا ، بینا
🔻انواع «ی»
ی نڪره: ڪتابی
ی وحدت: نشانه ی یڪی بودن
ی شناسه: رفتی ، آمدی
ی استمراری : رفتمی ، بودندی
ی مصدری : خستگی ، زیبایی
ی لیاقت: خوردنی، پوشیدنی
ی نسبت: تهرانی، محمدی
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
انواع #واو
1- #واو_تفریق : این نوع واو برای تشخیص و تفریق تلفظ در نوشته ها آورده می شود . مثل : عمرو که عَمر خوانده می شود .
2- #واو_عطف : این نوع واو بین دو کلمه ( واژه ) دارای نقش یکسان می آید . کلمه ای را که قبل از واو عطف می آید را معطوفٌ علیه و کلمه ای را که بعد از آن می آید را معطوف می نامند . مثل : حسین و حسن آمدند . در اینت جمله ، حسین و حسن دارای نقش یکسان (اسم) هستند و حسین معطوفٌ علیه و حسن معطوف و واوی که میان آن دو آمده است واو عطف می باشد.
3- #واو_معدوله : یک نوع واو که کاربرد بسیار فراوانی در کتابت فارسی دارد واو معدوله است . در تعریف واو معدوله می توان گفت : نوعی واو که نوشته می شود ولی خوانده نمی شود و به همین سبب در زبان فارسی در حوزۀ واج شناسی هنگام نوشتن واج های یک کلمه این نوع واو را به حساب نمی آورند چون صدا ندارد . مثل : واو در کلمه خواهر که واوِ معدوله است .
4- #واو_ربط : در تعریفی ساده از واو ربط میتوان گفت ؛ نوعی واو که میان دو جمله می آید و آن دو جمله را به هم مربوط می سازد . مثل : علی از مدرسه آمد و نماز خواند .
5- #واو_معیت : نوعی واو که به معنای : «همراه با» ، «مع» است و اغلب در شعر مشاهده می شود. مثل : گفتم من و طالع نگونسارم . ( گفتم «مسعود سعد سلمان خودش را می گوید» من همراه با بخت و اقبال نگونسارم«وارونه ام » )
6- #واو_مقابله (تقابل): نوعی واو که حرف اضافه است و به معنای : « در مقابل » است . مثل : عمر برف است و آفتاب تموز . ( عمر مانند برف است «تشبیه» در مقابل آفتاب مانند تموز « ماه اول فصل تابستان - تیر ماه» است.
7- #واو_مباینت (استبعاد) : نوعی واو که در جملات بدون فعل برای برجسته کردن پیام می آید و معنای آن «دور بودن» است .
مثل : پدر و بدقولی . ( پدر هیچ گاه بدقولی نمی کند.)یا(پدر با بدقولی میانه خوبی ندارد.)
8- #واو_ضمیر : این نوع واو اغلب در شعر (نظم) دیده می شود و معرف مرجعش می باشد . مثل : کاو (که او)
9- #واو_میان_وند : این نوع واو بین تکواژ های واژه مشتق - مرکب می آید . مثل : آموزش و پرورش
10- #واو_وند_اشتقاقی : این نوع واو معنی کثرت (زیاد بودن) یا نسبت می دهد و اغلب در زبان محاوره یا در نمایشنامه ها و یا در داستان هایی که به زبان محاوره بیان می شود می آید . مثل : شکمو - نق نقو
11- #واو_حالیّه : این نوع واو معنای :« در حالی که » میدهد . مثل : محبوسم وطالع است منحوسم . (حبس شده « زندانی» هستم «مسعود سعد سلمان خودش را می گوید » در حالی که بخت و اقبالم نحس شده است .
12- #واو_پسوند_تحقیر_و_تصغیر : این نوع واو نیز مانند واو وند اشتقاقی ، بیشتر در زبان محاوره استفاده میشود . مثل : پسررو - مردرو (یارو)
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
🔣نکات اختیارت🔣
👈اختیار زبانی
💠تغییر کمیت مصوت کوتاه به بلند💠
شروط داشتن این اختیار 👀
1️⃣کسره اضافه : ترکیب های اضافی یا وصفی که کلمه اول با یک کسره به کلمه دوم متصل میشود.( رودِبزرگ)(برادرِمن)
2️⃣واو ربط و عطف
3️⃣«ه» غیر ملفوظ آخر کلمات (خانه_نامه)
4️⃣کلمات دو هجایی کوتاه مانند تو _ نه
🟣نکات تستی🟣
1️⃣کلمه نَه در اول مصراع نمیتواند شامل اختیار شود.
2️⃣درپایان مصراع و نیم مصراع های اوزان دولختی در صورت کوتاه بودن هجا اولویت با اختیار بلند بودن پایان مصراع می باشد.
3️⃣در سوالاتی که با شرط واو ربط یا عطف بیان می شود،لازم است دستور زبان را وارد کار کرده ،واو ربط و عطف را ازهم تشخیص بدهید.
4️⃣سوالات با شرط مصوت کوتاه آخر کلمه
به دنبال «ه»غیر ملفوظ یا کلمات دوهجایی باشید.
5️⃣ ابتدا چزن را سماعی به دست آورده،سپس در کلماتی که دارای شروط بالا بودن با حذف مصوت کوتاه و حایگذاری مصوت بلند «ا» به جای او و خواندن مجدد شعر متوجه اختیار شوید.
اگر با مصوت بلند ریتم خوانش شعر درست بود و ریتم ما بهم نخورد شعر دارای این اختیار می باشد.
کانال📢
➖➖➖➖
@arayehha
➖➖➖➖
ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست
گویند شاه اسماعیل صفوی که برای اتّحاد عالم تشیّع درصدد انهدام قبور اهل تسنّن بود، موقعی که به شیراز وارد گردید؛ در اثر جبر و اصرار ملّا مگس نامی، ناچار شد که درصدد تحقیق عقاید حافظ برآید. بالاخره متوسّل به تفأل از دیوان خواجه شد، این غزل آمد:
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم
شاه اسماعیل از انهدام قبر خواجه خودداری مینماید، امّا ملّا مگس مُصر میشود. مجدّداً تفأل میزند که غزل فوق میآید که این بیت در آن است:
ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه توست
📖کتاب: امثال و حکم؛ جلد ۱؛ صفحه ۳۹۱
🖊نگارنده: دهخدا
@arayehha
۳ مارس #روز_جهانی_نویسنده است. این روز از سال ۱۹۸۶ نامگذاری شد...
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═