#دانش_افزایی
#بازگردانی
#بازنویسی
#بازآفرینی
1⃣بازگردانی:
یعنی امروزی کردن شعر و نثر گذشته بدون دخل وتصرف به عبارت دیگر حق شاخ و برگ دادن یا خلاصه کردن نداریم.
2⃣بازنویسی:
امروزی کردن شعر و نثر گذشته اما می توانیم به متن شاخ و برگ بدهیم یا بعضی قسمت های غیر ضروری را حذف کنیم اما مفهوم و اصل کلام باید حفظ شود.
3⃣بازآفرینی :
این است که ما موضوعی را از شعر و نثر گذشته استخراج می کنیم و همان را دست مایه خلق اثر جدیدی می کنیم مثلاً داستان رستم و سهراب را برمی داریم و پایان داستان را طور دیگری به پایان می بریم مثلاً پایان داستان با پادشاهی سهراب به فرجام می رسد.
@arayehha
✳️ تفاوت خرق عادت با اعراق
❇️ خرق عادت با ااغراق تفاوت دارد .
✅ در خرق عادت واقعا عملی خارق العاده اتفاق می افتد اما در اغراق فقط شاعر ادعای چنین واقعه ای را دارد و چنین عملی فی الواقع به وقوع نپیوسته است.
مثلا سیاوش واقعا از آتش بدون آسیب عبور کرده اما در جایی که گفته شده، خاک نعلش برآمد به ماه،چنین رویدادی هرگز اتفاق نیفتاده و شاعر برای بزرگنمایی و نشان دادن سرعت اسب قهرمان، دست به اغراق زده است.
@arayehha
✳️ مناظره در ادبیات فارسی
❇️ ژرف ساخت مناظره حماسه است، زیرا در آن بین دو چیز بر سر برتری و فضیلت خود بر دیگری نزاع و اختلاف در میگیرد و هر یک با استدلالاتی خود را بر دیگری ترجیح مینهد و سرانجام یکی مغلوب یا مجاب میشود.
❇️ علاوه بر قالب شعر، مناظره همچنین گاهی به صورت نثر است و مخصوصاً در مقاله دیده میشود.
❇️ در ادب فارسی، مناظره بر مبنای «سؤال و جواب» است و این هر دو خاص شعر فارسی است و قبل از اسلام هم در ادبیات ایران سابقه داشتهاست و مثلاً در منظومهٔ درخت آسوریک دیده میشود.
❇️ نخستین شاعری که به نوع ادبی مناظره پرداخته، اسدی صاحب گرشاسبنامه و لغت فرس اسدی است. از او مناظرههایی به نامهای مناظره آسمان و زمین، مغ و مسلمان، نیزه و کمان، شب و روز، عرب و پارسی بهجا ماندهاست.
همچنین در اشعار ناصرخسرو نیز مناظره به کار رفتهاست.
❇️ مناظره گاهی به صورت نثر است. در گلستان سعدی جدال سعدی با مدعی، نمونه یک مناظره منثور است.
❇️ از شاعران معاصری که به مناظره توجه داشته، میتوان به پروین اعتصامی اشاره کرد. قالب شعری مناظره قصیده یا قطعه است.
@arayehha
#دانش_افزایی
#آشنایی_زدایی
❇️ #آشنایی_زدایی یا بیگانه سازی در ادبیات و هنر به شگردی اطلاق می گردد که با استفاده از آن، نویسنده یا هنرمند در اثر خود به گونه ای نامعمول به اشیاء و پدیده ها می نگرد و بدین ترتیب سعی بر آن دارد تا نگاهی نو به اطراف خود بیندازد ...
❇️ این شگرد اقسام مختلف دارد و اگر چه در دوران معاصر نامی برای خود یافته، از دیر باز مورد استفاده بوده است و در ادبیات فارسی بی سابقه نیست.
❇️ در این میان سهراب سپهری فراوان از این شگرد استفاده کرده است.
به عنوان مثال می توان به ترکیباتی مثل «هندسه ی دقیق اندوه » یا « سجود سبز محبت» یا این قطعه اشاره کرد:
خانه هاشان پر داوودی بود
چشممان را بستیم
دستشان را نرساندیم به سر شاخه ی هوش
جیبشان را پر عادت کردیم.
❇️ این اصطلاح را نخستین بار "ویکتور شکلوفسکی " منتقد روس ( ۱۸۹۳ تا ۱۹۷۵ میلادی) و نماینده ی نخستین گروه فرمالیست های روس به کار برد.
@arayehha
#تفاوت_نماد_و_استعاره:
۱-استعاره با قرینه همراه است از این رو تشخیص مشبه محذوف آسان تر است ولی نماد بدون قرینه است و گاهی تشخیص دقیق مشبه محذوف سخت است.
۲-اراده معنی حقیقی در استعاره تقریبا غیر ممکن است امّا در نماد ممکن است. مثال: شب شبی بیکران بود: شب شبی طولانی بود. (شب : نماد ظلم و ستم).
۳-در استعاره تنها یک معنای مجازی برداشت می شود ولی در نماد می توان معانی گوناگونی برداشت کرد.
۴-معنی مجازی استعاره آشکار و روشن است ولی معنای مجازی نماد خیلی آشکار نیست.
۵- نماد همانند استعاره مصرحه (مشبه به) به تنهایی است ولی گاه یک مشبه مشخص ندارد. مانند (لاله) در بیت زیر که می تواند نماد شهید، عاشق، عشق، جانباز و ... باشد:
بیا گم گشته ی دیرین خود را
سراغ از لالهی پرپر بگیریم
درحالی که استعاره مصرحه مشبهبهی است که به سبب وجود قرینه تعیین مشبه محذوف در آن آسان تر است. مانند قرینه ی (خانه) در بیت زیر که معنای واقعی (سرو)را آشکار می کند.
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه ی قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
سرو = معشوق (استعاره)
@arayehha
#حس_آمیزی
#حس_آمیزی آن است که شاعر یا نویسنده از پدیده ای سخن بگوید که با یک حس نمی توان آن را دریافت و باید با دو یا سه حس درک شود و از این جاست که به این ویژگی حس آمیزی (حس آمیزی) گفته شده؛ یعنی آمیختن دو حس با یکدیگر.
مثال: در جملة "آواز پرنده در باغ پیچیده بود"
واژة "آواز" فقط به حس شنوایی مربوط است.
ولی در جمله ى:
"این پرنده آوازی مخملی دارد".
"آواز" با حس شنوایی و "مخملی بودن" با حس لامسه درک می شود.
نمونه های دیگر: صدای روشن، جیغ بنفش، لحن شیرین نگاه شور، نگاه گرم
❇️ منظور از #حس_آمیزی، بیان و تعبیری است که حاصل آن از آمیخته شدن دو حس به یکدیگر یا جانشینی آنها خبر دهد.
مانند: قيافه ى با نمک و سخن شیرین؛ که اگر دقت کنیم می بینیم در نمونه اولی امری که مرتبط با حس بینایی است به ذائقه نسبت داده شده... و در دومی چیزی که در حوزه حس شنیداری است به قلمرو حس ذائقه وارد شده است...
در شعر فارسی نمونه های حسامیزی فراوان است و در ادبیات دوره های مختلف بسامد استفاده از آن متفاوت است. در دوره های نخستین بسیار کم و بندرت می توان یافت و در شعر بعد از مغول افزایش می یابد و در شعر سبک هندی (هر دو شاخه ی آن: ایرانی و هندی) بسامد آن بالا می رود و در شعر بیدل شاید بیش ترین بسامد را داشته باشد.
❇️ تدوین: حمیرا خانجانی
@arayehha
#دانش_افزایی
✳️ تشبیه سلبی یا تشبیه منفی
❇️ تشبیه سلبی یا منفی تقریبا تشبیهی نویافته است که در کتب بدیعی قدما ذکر نشده (نه اینکه مثالش در دواوین نیست مثلا در قصاید ناصرخسرو تشبیه های سلبی مذکور است) و لزوما شامل استفهام انکاری یا تاکیدی و امثالهم نیست.
❇️ تشبیه سلبی در تقدیرش ایجاب دارد پس میتوان آنرا تشبیه سلب و ایجاب خواند حال گاه این ایجاب مذکور در بیان است و گاه نه
مثلا عنایت بفرمایید به این بیت حافظ :
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
درست است تشبیه سلبی است ولی در جان کلام ایجاب دارد.
ماه روشنی طلعت تو را ندارد(بلکه طلعت تو از ماه بسیار بسیار روشن تر و بقولی ماه تر است)
❇️ پس تشبیهات سلبی در بطنشان سه تقدیر را دارند:
۱)ایجاب
۲)تفضیل
۳)اضمار(مضمر و پنهان،بشرط عدم ذکر بخش ایجابی)
در مثال استفهام انکاری شما چون بین گل و خار مغیلان وجه شبهی نیست پس ایجابی پس از سلب ملحوظ نیست پس تفضیلی نیز همچنین ولی مثلا اگر بگوییم::
کجا گل باشد آن معشوق رعنا
چون وجه شبه هست پس تفضیل و اضمار برقرار میشود و تشبیه دارد .
❇️ تقریر از : استاد آرکاداش ، گروه ادبیات کشور
@arayehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | جواد عزیزی سراینده شعر مداحی معروف ممد نبودی در وصف شهید محمد جهان آرا، از رزمندگان دفاع مقدس است. او در سالروز شهادت شهید جهان آرا شعر معروف ممد نبودی را سرود و پس از انتشار این سرود برای عاشقان ایثار و شهادت محبوب شد.
📜 @arayehha
💟 درست بنویسیم
⛔️ ننویسیم: نظرات
✅ بنویسیم: نظرها، دیدگاه ها
⛔️ ننویسیم: مراسمات
✅ بنویسیم: مراسم، آیین ها
⛔️ ننویسیم: احتراما
✅ بنویسیم: با احترام
⛔️ ننویسیم: تذکر
✅ بنویسیم: یادآوری
⛔️ ننویسیم: مقالات
✅ بنویسیم: مقاله ها، یادداشت ها
⛔️ ننویسیم : فینال
✅ بنویسیم: نهایی، پایانی
⛔️ ننویسیم: مردمداران
✅ بنویسیم ؛ مردم داران
⛔️ ننویسیم: الا
✅ بنویسیم: مگر، جز
⛔️ ننویسیم : بالاخره، بلاخره
✅ بنویسیم: سرانجام
⛔️ ننویسیم : کسورات
✅ بنویسیم : کسور ، کاستی ها، کاهش ها
⛔️ ننویسیم : فراخوان مقاله نویسی
✅ بنویسیم : فراخوان به مقاله نویسی
⛔️ ننویسیم: درب را ببندید
✅ بنویسیم: در را ببندید
⛔️ ننویسیم: جنابعالی
✅ بنویسیم: جناب عالی
⛔️ ننویسیم: حضرتعالی
✅ بنویسیم: حضرت عالی
⛔️ ننویسیم: لیست
✅ بنویسیم: سیاهه، فهرست
⛔️ ننویسیم: بنام خدا
✅ بنویسیم: به نام خدا
⛔️ ننویسیم: بمحض
✅ بنویسیم: به محض
⛔️ ننویسیم: باطلاع میرساند
✅ بنویسیم: به اطلاع میرساند، به آگاهی میرساند
⛔️ ننویسیم: انشاالله، انشالله، انشااله
✅ بنویسیم: ان شاءالله
⛔️ ننویسیم: حجت السلام، حجه الاسلام
✅ بنویسیم: حجت الاسلام، حجةالاسلام
⛔️ ننویسیم: برگذار میشود
✅ بنویسید: برگزار میشود
⛔️ ننویسیم: جلسات
✅ بنویسم: جلسه ها، نشستها
⛔️ ننویسیم: بعهده داشتن
✅ بنویسیم: به عهده داشتن
⛔️ ننویسیم: عید شما مبارکباد
✅ بنویسیم: عید شما مبارک باد
⛔️ ننویسیم: به التبع ما نیز لیستی نمیدهیم
✅ بنویسیم: بالطبع مانیز سیاههای نمی دهیم
⛔️ ننویسیم: بالطبع آن ما نیز اقدام می کنیم
✅ بنویسیم: به تبع آن ما نیز اقدام می کنیم / به دنبال آن ما نیز اقدام می کنیم / پیرو آن ما نیز اقدام می کنیم
⛔️ ننویسیم: لیست
✅ بنویسیم: سیاهه / فهرست
⛔️ ننویسیم: احتراما
✅ بنویسیم: با احترام
⛔️ ننویسیم: نامزدین
✅ بنویسیم: نامزدان
⛔️ ننویسیم: وصلت
✅ بنویسیم: پیوند
⛔️ ننویسیم: سوال می کنم
✅ بنویسیم: می پرسم
⛔️ ننویسیم: سوال کردن
✅ بنویسیم: پرسیدن
⛔️ ننویسیم: سوالی
✅ بنویسیم: پرسشی
⛔️ ننویسیم: علامت
✅ بنویسیم: نشانه
⛔️ ننویسیم: سوغ دادن / سوغ بدهید
✅ بنویسیم: سوق دادن/ سو دهی/ سو بدهید
⛔️ ننویسیم: فوروارد
✅ بنویسیم: بازپخش/ بازفرستادن
⛔️ ننویسیم: بالاخره/ بلاخره
✅ بنویسیم: سرانجام
⛔️ ننویسیم: نامگزاری
✅ بنویسیم: نامگذاری
⛔️ ننویسیم: خبر به بیرون نشت کرد
✅ بنویسیم: خبر به بیرون راه یافت
⛔️ ننویسیم: سالیان متمادی
✅ بویسیم: سالیان دراز
⛔️ ننویسیم: نسخ مختلف
✅ بنویسیم: نسخه های گوناگون
⛔️ ننویسیم: ظنّیات
✅ بنویسیم: گمانها
⛔️ ننویسیم: شعرای معاصر
✅ بنویسیم: شاعران هم زمان
⛔️ ننویسیم: زحمت/ زحمات
✅ بنویسیم: کوشش/ کوششها
⛔️ ننویسیم: حقالزحمه
✅ بنویسیم: دستمزد
⛔️ ننویسیم: ارسال کردن/ ارسال کردم
✅ بنویسیم: فرستادن/ فرستادم
⛔️ ننویسیم: خوار و بار
✅ بنویسیم: خواربار
⛔️ ننویسیم: خورده فروشی
✅ بنویسیم: خرده فروشی
#درست_بنویسیم
@arayehha
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
بیست رباعی که روی ده پایهی آرامگاه خیام نوشته شده است :
☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️
رباعی ۱
ای دل، غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نیی غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور
رباعی ۲
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
رباعی ۳
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد!
رباعی ۴
هر سبزه که بر کنار جویی رُستهاست
گویی ز لب فرشتهخویی رُستهاست
پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی
کان سبزه ز خاک لالهرویی رُستهاست
رباعی ۵
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
رباعی ۶
ای دل همه اسباب جهان خواسته گیر
باغ طربت به سبزه آراسته گیر
و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم
بنشسته و بامداد برخاسته گیر
رباعی ۷
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که بر گردن یاری بودهست
رباعی ۸
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش میکوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار
تا عمر گرانبها بدان نفروشی !
رباعی ۹
ما لُعبتگانیم و فلک لُعبتباز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
یکچند درین بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم یکیک باز!
رباعی ۱۰
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
می نوش که بعد از من و تو ماه بسی
از سَلخ به غُره آید از غُره به سَلخ !
رباعی ۱۱
برخیز و مخور غم جهانِ گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
رباعی ۱۲
مرغی دیدم نشسته بر باره ی توس
در پیش نهاده کَلّه ی کیکاووس
با کَلّه همی گفت که افسوس افسوس
کو بانگ جرسها و کجا ناله ی کوس !؟
رباعی ۱۳
چون چرخ به کامِ یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شُمَر خواهی هشت
چون باید مُرد و آرزوها همه هشت
چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت
رباعی ۱۴
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامدهست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
رباعی ۱۵
دشمن به غلط گفت که من فلسفی اَم
ایزد داند که آن چه او گفت نی اَم
لیکن چو در این غم آشیان آمدهام
آخِر کم از آنکه من بدانم که کی اَم
رباعی ۱۶
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
رباعی ۱۷
در دایرهای کآمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس مینزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست!؟
رباعی ۱۸
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ی گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه ی خاک ما تماشاگه کیست؟
رباعی ۱۹
هم دانه ی امّید به خرمن ماند
هم باغ و سرای، بی تو و من ماند
سیم و زرِ خویش از درمی تا به جوی
با دوست بخور گر نه به دشمن ماند
رباعی ۲۰
این قافله ی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی، غم فردای حریفان چه خوری؟
پیش آر پیاله را که شب میگذرد!
خیّام نیشابوری
@arayehha
💠 #احسان_پرسا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میآیی
و پرانتزهایمان را
از (عج) به (ع) خلاصه خواهی کرد
و (ع)، مخفّف عزیز خواهد بود...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻
آرایههایادبی
@arayehha
🔺
☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۵ خرداد سالروز درگذشت رحیم موذنزاده اردبیلی
(زاده ۱ مهر ۱۳۰۴ اردبیل – درگذشته ۵ خرداد ۱۳۸۴ تهران) اذانگو
او که آوازش بیات ترک و در گوشه روح الارواح بود، اذان مشهورش در سال ۱۳۳۴ در استودیو یک رادیو ضبط شد و در سال ۱۳۸۷ بهعنوان اثر ملی معنوی شناخته شد. اذانهایی که توسط وی خوانده شده است، در رسانههای صوتی و تصویری ایران پخش میشود.
او مشهور به «بلال ایران» بود و اذان وی و حسین کریمینیا بهعنوان نخستین اثر ثبتی در حوزه میراث معنوی کشور، با پیشنهاد امید شریف موسوی - فیلمساز و کارگردان فیلم زندگی آن - توسط سازمان میراث فرهنگی بهثبت رسیده است.
برادر وی سلیم موذنزاده اردبیلی، مداح و نوحهخوان و پدرش عبدالکریم موذنزاده نخستین موذن رادیو ایران بودند و از جدش، فرجاله موذن، بهعنوان قدیمیترین موذن شناخته شده در ایران نام برده میشود.
🆔 @arayehha
#برگی_از_تقویم_تاریخ
#رحیم_موذن_زاده_اردبیلی
☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۵ خرداد آغاز اكتشاف نفت در ايران
در ۵ خرداد ۱۲۸۷ مته حفاری به لایه نفتدار برخورد و نفت با فشار از چاه فوران کرد. چاه شماره یک نام اولین چاه نفت خاورمیانه است که در منطقه مسجدسلیمان در استان خوزستان قراردارد.
«ویلیام ناکسی دارسی» یک میلیونر استرالیایی، نخستین کسی بود که با روشهای جدید روز و دستگاههای حفاری مکانیکی در ایران به اکتشاف نفت و حفرچاه پرداخت.
او ابتدا گروهی فنی را بهسرپرستی زمینشناسی به نام «برلز» استخدام و به ایران اعزام کرد. این گروه پس از بررسیهای زمینشناسی، احتمال وجود نفت در حوالی قصرشیرین و شوشتر را زیاد و در دیگر نقاط امیدوارکننده دانست. پس از دریافت این گزارش، دارسی نمایندهای به نام «ماریوت» را در سال ۱۹۰۱ بهدربار ایران فرستاد. ماریوت امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در تمام ایران، بجز پنج ایالت شمالی را از مظفرالدین شاه گرفت. چندماه پس از امضای قرارداد، حفاری اولین چاه در محلی بهنام چیاسرخ یا چاه سرخ، در شمال غرب قصرشیرین آغاز شد.
کار حفاری بهعلت نبود راه و ناامنی بهکندی پیش میرفت، تا آنکه در تابستان ۱۹۰۳ در عمق ۵۰۷ متری بهگاز و کمی نفت رسید. چاه دوم هم در همین ناحیه در عمقی مشابه بهنفت رسید. بهرهدهی این چاه درحدود ۱۷۵ بشکه در روز بود.
دارسی با ارزیابی نتایج دریافت، اگر در ناحیه چیاسرخ نفتی بیش از این مقدار هم بیابد بهعلت دوری از دریا و نبود امکان حمل بهبازار مصرف، سودی عاید او نخواهد شد. بنابراین ناحیه را ترک کرد و بهخوزستان روی آورد.
منطقه چیارسرخ در مرزبندیهای بعدی بهدولت عثمانی واگذار شد و اکنون چیاسرخ یک میدان نفتی کوچک در عراق است.
درمنطقه خوزستان، اولین و دومین چاه حفرشده شرکت، خشک بودند. درنیمه اول سال ۱۹۰۸ سرمایه شرکت رو بهپایان بود و هنوز نفتی کشف نشده بود. روسای شرکت بهمسئول عملیات که مهندسی بهنام «دینولدز» بود، دستور توقف عملیات را داد، ولی او که در محل وضع را بهتر ارزیابی کرده بود چند روزی از اجرای دستور توقف خودداری کرد و بهحفاری ادامه داد.
در روز پنجم خرداد ۱۲۸۷ (۱۹۰۸) مته حفاری بهلایه نفتدار برخورد و نفت با فشار از چاه فوران کرد. عمق چاه ۳۶۰ متر بود و دومین چاه که ده روز بعد بهنفت رسید ۳۰۷ متر عمق داشت. با بهنفت رسیدن این دوچاه، وجود نفت بهمقدار زیاد در ایران به اثبات رسید. پس از کشف نفت در ایران درسال ۱۹۰۹ شرکت سابق نفت ایران و انگلیسی تشکیل شد.
از سال ۱۹۰۸ تا سال ۱۹۲۸ تمام نفت تولیدی ایران از میدان نفتی مسجدسلیمان استخراج شد. در این سال میدان نفتی هفتکل، در سال ۱۹۳۰ میدان نفتی گچساران، در سال ۱۹۳۶ میدان نفتی آغاجاری و در سال ۱۹۳۸ میدانهای نفتی لالی و نفت سفید کشف شدند. میدان نفتخانه را در عراق، درسال ۱۹۲۷ شرکت نفت انگلیسی و عراق کشف کرد. نیمی از این میدان درخاک ایران قراردارد که اکنون نفتشهر نامیده میشود. با کشف این هفت میدان نفتی حوزه مورد قرارداد شرکت نفت سابق ایران و انگلیس بهصورت یکی از مناطق مهم نفتی جهان درآمد.
🆔 @arayehha
#برگی_از_تقویم_تاریخ
#اکتشاف_نفت
تمایزِ معنایی در واژههای عربیِ مختوم به «ت» یا «ه»
برخی واژههای عربی به «ة» (تاءِ مربوطه) ختم میشوند، مانندِ إضافة، جمعة، نجاة، زاویة، علاوة، قوة.
تعدادی از این واژهها در فارسی رایجاند و حرفِ آخرِ آنها به یکی از دو صورتِ «ه» (e-) یا «ت» تلفظ و نوشته میشود، مانندِ ادامه، استفاده، تصفیه، مبارزه؛ حسادت، صورت، شریعت، قیامت، مسافت، مجازات.
در فارسیِ امروز، تلفظ و املای این واژهها تثبیتشده است و نمیتوان یکی از دو صورتِ ممکن را به جای دیگری به کار برد؛ مثلاً نمیتوان به جای اداره، مدرسه، و جریمه گفت ادارت، مدرست، و جریمت.
ظاهراً تنها استثنا سیره/ سیرت است که تفاوتی با هم ندارند: سیرۀ/ سیرتِ انبیا.
اصطلاحِ «به ودیعه نهادن» نیز گاهی به صورتِ «به ودیعت نهادن» به کار میرود که کهنتر و ادبیتر است.
موردِ جالبِ دیگر واژۀ «عقیدتی» (= ایدئولوژیک) است که از عقیدت + -ی (پسوند) ساخته شده، در حالی که در فارسیِ امروز «عقیده» به کار میرود، نه «عقیدت».
اما در این میان، چند واژه مسیری دوگانه پیمودهاند و هریک از دو صورتِ آنها با تلفظ و معنا و کاربردِ جداگانه تثبیت شدهاست؛ مثلاً «اراده» یعنی خواست و عزم، اما «ارادت» یعنی دوستیِ احترامآمیز.
اینک مواردِ این واژههای دوگانه در فارسیِ امروز:
آیه: هریک از بخشهای شمارهدارِ یک سورۀ قرآن.
آیت: شخصِ برجسته و شگفتآور؛ اعجوبه: فلانی در فقه و اصول آیتی بود.
اجازه: اِذن.
اجازت: صورتِ ادبیِ اجازه.
اراده: خواست؛ عزم: ارادۀ قوی.
ارادت: دوستیِ احترامآمیز: ارادتِ شاگرد به استاد.
اشاره: سخنِ کوتاه.
اشارت: صورتِ ادبیِ اشاره: خردمند را اشارتی کافی است.
اقامه: برپا کردن؛ به جا آوردن: اقامۀ نماز.
اقامت: ماندن و زندگی کردن: اقامت در خارج از کشور.
امنیه: ژاندارمری.
امنیت: امن بودن.
بِعثه: محلِ استقرارِ هیئتِ نمایندگی، بهویژه در حج.
بعثت: مبعوث شدن: بعثتِ انبیا.
تعزیه: نمایشِ مذهبی.
تعزیت: تسلیت؛ عزاداری.
حیله: مکر؛ فریب.
حیلت: صورتِ ادبیِ حیله.
ذله: به ستوه آمده.
ذلت: خواری.
رساله: کتابِ کوچک؛ پایاننامه.
رسالت: وظیفه؛ مسئولیت.
شراره: جرقه؛ اخگر.
شرارت: شرور بودن؛ فتنهانگیزی.
شهره: مشهور؛ نامدار.
شهرت: مشهوریت؛ آوازه.
ضربه: برخوردِ دو جسم.
ضربت: ضربۀ شمشیر، گرز، و مانندِ آنها.
طاقه: توپِ پارچه.
طاقت: تاب و توان.
طریقه: راه و روش؛ نحوه: طریقۀ طبخِ غذا.
طریقت: مسلکِ صوفیان: تقابلِ شریعت و طریقت.
قوه: توانایی؛ نیرو؛ دستگاهِ حکومتی: قوۀ قضائیه/ مجریه/ قهریه؛ چراغقوه.
قوّت: نیروی جسمانی؛ توان: خوب بخور که قوّت بگیری.
محافظه: در واژۀ «محافظهکار».
محافظت: مراقبت؛ مواظبت.
مراجعه: رجوع: مراجعه به ادارۀ مربوطه.
مراجعت: بازگشت: مراجعت به وطن.
مراقبه: مدیتیشن.
مراقبت: مواظبت.
مساعده: بخشی از حقوق که کارمند به درخواستِ خود پیش از موعد میگیرد.
مساعدت: یاری؛ کمک: ایشان از هیچ مساعدتی دریغ نکردند.
مسئله: موضوع؛ مطلب.
مسئلت: درخواست از خدا.
مصاحبه: گفت و گو و پرسش و پاسخ: مصاحبۀ مطبوعاتیِ وزیر.
مصاحبت: همنشینی: مصاحبتِ یاران.
معرفه: مقابلِ نکره: اسمِ/ ضمیرِ معرفه.
معرفت: شناخت: معرفتِ الاهی/ شهودی.
منزله: در «به منزلۀ چیزی بودن».
منزلت: ارزش و اهمیت؛ جایگاهِ احترامآمیز: مقام و منزلتِ استادان.
میمنه: سمتِ راست؛ مقابلِ میسره.
میمنت: فرخندگی؛ مبارکی.
نشئه: شاد بر اثرِ مصرفِ موادِ مخدر.
نشئت: پیدا شدن؛ ظهور.
نظاره: تماشا.
نظارت: مراقبت و کنترل.
نوبه: در «تبِ نوبه» و «به نوبۀ خود».
نوبت: زمان؛ دفعه؛ بار.
وحده: در «یایِ وحده».
وحدت: یگانگی؛ اتحاد.
وصله: تکهای پارچه یا چرم که رویِ پارگیِ لباس، کفش، و مانندِ آنها میدوزند.
وصلت: ازدواج: ایشالا این وصلت سر بگیره.
در واژههای مرکب
اگر واژۀ مختوم به «ت» در ساختِ «الـ + اسم» به کار برود، «ت» به «ه» تبدیل میشود (به استثنای «طویلالمدت»):
اطاعت > واجبالاطاعه
تجارت > دارالتجاره، مالالتجاره
تربیت > دارالتربیه
تولیت > نایبالتولیه
حرارت > میزانالحراره
حکومت > نایبالحکومه
حمایت > تحتالحمایه
خلقت > عجیبالخلقه، ناقصالخلقه
دولت > امینالدوله، علاءالدوله
زحمت > حقالزحمه
زیارت > نایبالزیاره
ساعت > خلقالساعه
سلطنت > نایبالسلطنه
صحت > حفظالصحه
صراحت > بالصراحه
طبیعت > ما بعد الطبیعه
عادت > خارقالعاده، فوقالعاده
فطرت > بالفطره
قامت > طویلالقامه، قصیرالقامه
لغت > فقهاللغه
ملت > وجیهالمله
منفعت > عامالمنفعه
نسبت > بالنسبه
نهایت > الی غیرِ النهایه
وکالت > حقالوکاله، دارالوکاله، ممنوعالوکاله
هویت > مجهولالهویه
هنگامِ تنوین گرفتن
اگر واژۀ مختوم به «ه» تنوین بگیرد، «ه» به «ت» تبدیل میشود:
خانواده > خانوادتاً
دفعه > دفعتاً
عمده > عمدتاً
#دکتربهروزصفرزاده
#واژهشناسی
@arayehha
دویست و شصت وامواژۀ فرانسویِ رایج در فارسی
آباژور. آبونمان. آبونه. آپارتمان. آدرس. آرم. آرشیو. آژانس. آسانسور. آسفالت. آکواریوم. آلبوم. آلرژی. آلومینیم. آمبولانس. آمپول. آناناس. آنتن. آنفولانزا. آوریل. اتم. اتوبوس. اتوماتیک. اتومبیل. ادکلن. ارتودونسی. استادیوم. اسکلت. اسکی. اسید. اکتبر. اکسیژن. الکتریسیته. الکتریک. الکل. المپیک. انرژی. اوت. اورژانس. اوریون. ایده. ایدئال. باتری. باسن. باک (بنزین). باکتری. بالکن. بالون. بانک. برس. بلوز. بمب. بنزین. بوتیک. بودجه. بوفه. بولوار. بیسکوئیت. پاپ. پاراگراف. پارتی. پارک. پاس. پاساژ. پاسپورت. پاکت. پالتو. پرانتز. پروتئین. پروژه. پُز. پُست. پلاستیک. پلاک. پلیس. پماد. پمپ. پنگوئن. پودر. پورسانت. پورنو. پورنوگرافی. پوره. پیپ. پیژامه. پیست. تابلو. تاکسی. ترافیک. ترم. ترمینال. ترور. تروریست. تروریسم. تست. تکنولوژی. تکنیسین. تکنیک. تلفن. تلویزیون. تمبر. تُن. تنیس. توالت. توریست. توریسم. تونل. تئاتر. تیپ. تیتر. تیروئید. دسامبر. دسر. دکتر. دکترا. دکور. دموکراسی. دوش (حمام). دیپلم. دیپلمه. دیکتاتور. دیکته. دینامیت. رادیو. رادیولوژی. رزرو. رژیم. رستوران. رکورد. رگل. رگلاتور. رمان. ژاکت. ژامبون. ژانر. ژانویه. ژلاتین. ژله. ژن. ژنتیک. ژوئن. ژوئیه. ژیگول. ژیله. ژیمناستیک. ساک. سالاد. سالن. سانتریفوژ. سانتیمانتال. سانتیمتر. سانسور. سپتامبر. سرویس. سِری. سریال. سس. سشوار. سکس. سلول. سمینار. سوبسید. سوپ. سوتین. سوسیس. سوئیت. سیستم. سیگار. سیلو. سیمان. سینما. شارژ. شانس. شکلات. شوفاژ. شوک. شوکه. شومینه. شیک. شیمی. فامیل. فانتزی. فتوکپی. فُرم. فسیل. فلاسک. فوریه. فیزیک. فیش. فیلم. فینال. کابینت. کابینه. کاپشن. کاپیتان. کادو. کارت. کارتن. کاریکاتور. کاریکاتوریست. کافه. کافئین. کاکائو. کاکتوس. کاموا. کامیون. کاناپه. کانال. کپسول. کپی. کتلت. کراوات. کربن. کِرِم. کریستال. کلاس. کلاسیک. کلسیم. کلیشه. کلینیک. کمپانی. کمپوت. کمد. کمدی. کنترل. کنتور. کنسرت. کنسرو. کنفرانس. کنکور. کنگره. کوپن. کودتا. کوران. کیلو. کیلوگرم. کیلومتر. کیوسک. گاراژ. گارانتی. گارسن. گاز. گازوئیل. گرافیست. گرافیک. گرامافون. گِرم. گلبول. گوریل. گیتار. گیشه. گیوتین. گیومه. لاستیک. لامپ. لیتر. لیسانس. لیسانسیه. لیست. ماشین. ماکت. مانکن. مایو. متر. متراژ. مترو. مرسی. مکانیک. موتور. موزه. موزیک. مولکول. میکروب. میکروسکوپ. میلیارد. میلیمتر. میلیون. مین. مینیاتور. مینیبوس. ویروس. ویولن. هیدروژن.
#وامواژهها
@arayehha
صد وامواژۀ ترکیِ رایج در فارسی
آبجی. آچار. آچمز. آذوقه. آلاچیق. اتاق. اجاق. اخته. اردک. اردو. ارمغان. الاغ. اُلدُرُمبُلدُرُم. الگو. ایل. باتلاق. باجناق. باسلق. باقلوا. بشقاب. بقچه. بلدرچین. بوران. بهادر. بیبی. تسمه. تشک. تلاش. تلمبه. توپ. توتون. تومان. جلو. چاخان. چاق. چالش. چاووش. چپاول. چپر. چپق. چخماق. چریک. چماق. چُمباتمه. خانم. داداش. داغون. دکمه. دلمه. دنج. دوقلو. دیشلمه. ساچمه. سپور. سراغ. سنجاق. سورتمه. شلاق. شیشلیک. قاب. قابلمه. قاتی. قاچاق. قاشق. قالپاق. قالتاق. قایق. قرق. قرقی. قرمساق. قرمه. قرهقوروت. قزلآلا. قشقرق. قشلاق. قشون. قلچماق. قلدر. قلق. قمه. قنداق. قوچ. قورت. قوطی. قیچی. قیقاج. قیمه. کتک. کشیک. کمک. کولاک. یاتاقان. یاغی. یدک. یراق. یغما. یغور. یقه. یواش. یورش. یوغ. ییلاق.
#وامواژهها
@arayehha
سی وامواژۀ روسیِ رایج در فارسی
استکان. اسکناس. بانکه. برزنت. بُرش (سوپ). بشکه. پاگون. پیراشکی. ترمز. چدن. چرتکه. چلیک. چمدان. درشکه. دوشکا. زاپاس. سارافون. سماور. سوخاری. شَمّاته. شنل. فانُسقه. کاتیوشا. کالباس. کالسکه. کلاشینکف. کوپه. گارمون. لنت. واکس. وان.
#وامواژهها
@arayehha
📌طرز نوشتن «است»
اصل در نوشتن «است» بر اثبات همزه است. اما اگر کلمه منتهی به «الف» یا «واو» باشد هر دو وجه (نوشتن یا ننوشتن همزه «است» ) جایز است. در اینگونه موارد در صورتی که منجر به اشتباه نشود بهتر است بدون همزه نوشت. مانند: نیکوست و... .کلمههایی که منتهی بههای غیر ملفوظ هستند بهتر است همزه نوشته شود. مانند: گرفته است و... . جز در کلمههای (که، چه و نه) که به صورت (کیست، چیست و نیست) نوشته میشوند.
#درست_نویسی
@arayehha
📌غلتانیدن/ غلطانیدن
این واژه فارسی است و بهتر است آن را به صورت «غلتانیدن» بنویسیم:
مشکل است حکم کرد که در گرداب حوادثی که در آن سال پرآشوب هند را به هر سو میغلتاند دست ناخدا همیشه قرص و محکم و بیلرزش و انحراف این کشتی عظیم را هدایت میکرده است. (قاضی: مهاتما گاندی ۱۰۳)
#درست_نویسی
@arayehha
📌عَرض/ عِرض
عَرض به معنی «سخن مؤدبانه، نشان دادن رفتاری یا بیان مطلبی به مقامی محترم یا بالاتر از خود»، «نمایاندن، نشان دادن» و «پهنا» است.
عِرض به معنی «آبرو، شرف و ناموس» است.
#درست_نویسی
#واژههای_متشابه
@arayehha
📌غَدر/ قَدر
غدر به معنی «مکر و حیله» نیز به معنی «بیوفایی، پیمان شکنی و خیانت» است:
ندیمان خود را بیفزای قدر/ که هرگز نیاید ز پرورده غدر (سعدی: بوستان ۴۴)
قدر به معنی «ارزش و اعتبار»، «مقام و مرتبه» و «اندازه» است:
گفتم پس اینکه اثری رنگ خاص داشته باشد و آن را از روی اثری دیگر نساخته باشند شرط کافی برای قدر و اعتبارش نیست. (خانلری: هفتاد سخن ۹۹)
#درست_نویسی
#واژههای_متشابه
@arayehha
#مقاله_نویسی
#مقاله_ی_علمی_پژوهشی
بخش های تشکیل دهندۀ #مقالۀ_پژوهشی
🔹🔸 #عنوان مقاله: عنوان مقاله، باید ساده، کوتاه و دربردارندۀ واژه های کلیدی پژوهشی و کاربردی باشد. عنوان های بلند و نیز عنوان هایی که کلمات کلیدی ناآشنایی دارند، از ارزش علمی کمتری برخوردار هستند.
🔹🔸 #چکیده: یکی از مهترین بخشهایی که باید در نوشتن یک مقالۀ پژوهشی به آن توجه نمود، بخش Abstract یا چکیده میباشد. لازم است، این بخش قوی بوده و اطلاعات کلی در مورد تمام مراحل کار را در اختیار خواننده بگذارد. در چکیده نباید هیچگونه ابهامی وجود داشته باشد.
در چکیده، روش انجام کار و مراحل آن و نتیجه به دست آمده به طور مختصر و مفید نوشته شود.
🔹🔸 #مقدمه: در این بخش از مقاله باید پژوهش های قبلی و نتایج به دست آمده از پژوهش ذکر شود( پیشینۀ تحقیق).
در این قسمت نویسنده با طرح سوال و جواب از پژوهش محققان دیگر به توضیح پژوهش خود پرداخته و موضوع را برای فهم و درک بیشتر بسط می دهد. ( طرح مسأاله)
در این بخش رعایت ترتیب سال های انجام پژوهشهای انجام شده که نویسنده در نگارش مقاله خود به آنها پرداخته، لازم است.
این بخش از مقاله اهمیت بسیاری دارد و اگر نویسنده نتواند پژوهش های قبلی را کامل و با ارجاع دهی به مرجع مربوطه توضیح دهد؛ مقاله او اعتبار مقالۀ علمی_پژوهشی ندارد.
🔹🔸 #روش_تحقیق: در این بخش نویسنده روش یا روش هایی که برای پژوهش و نوشتن مقاله به کار برده، ذکر می شود.
🔹🔸 #نتایج و بحث: در این بخش از یک مقالۀ علمی_پژوهشی لازم است، نویسنده نتایجی که خود به دست آورده و نیز نتایج به دست آمده در پژوهش های پیشین( مرتبط با موضوع) نوشته شود.
در این بخش نویسنده به مقایسه نتایج خود با نتایج دیگر پژوهش ها می پردازد. نکته ی مهم این است که نویسنده باید به بحث در مورد پژوهش هایی بپردازد که به روز بوده و حاصل تحقیقات جدید باشد تا اعتبار علمی مقالۀ خود را بالا ببرد.
🔹🔸 #منابع و مآخذ: این بخش یکی از مهمترین و اصلی ترین بخشها در نوشتن یک مقاله، به خصوص مقالۀ علمی_پژوهشی است. وجود کوچکترین ایراد در این بخش، از اعتبار و ارزش مقاله می کاهد. تمام ارجاع ها باید با جزئیات کامل نوشته شود و هیچ نکته ای اعم از نام نویسنده، تعداد صفحات و نام مجله در آن از قلم نیفتد.
مثال :
با این روش به سادگی می توان مقاله نوشت مثلا اگر ادبیات حماسی را انتخاب کردید درقسمت مقدمه توضیحی در مورد انواع حماسه و در مورد زمینه های حماسه چند سطری بنویسید سپس در بخش متن هدف از نگارش مقاله که تحلیل فصل است را در دوبخش می نویسید .
تحلیل ساختاری که به شکل ظاهری مطالب ،نگارش و املا و نقد تصاویر و خلاصه هر نکته ای که در ظاهر و ساختار کتاب می بینید اینکه از چند درس و بخش تشکیل شده ،عنوان و موضوع درس ها چیست .آیا تصاویر با محتوا مرتبط است یا خیر
در بخش دوم تحلیل محتوایی محاسن و معایب درس را بررسی می کنیم و جزء به جزء می نویسیم با آور ن نمونه هایی از متن
و در پایان نتیجه گیری و منابع .
@arayehha
#سفر_نامه
✳️ تحلیل : حسین طریقت
✳️روش تدریس : ساخت گرایی
مراحل روش
1⃣درگیر کردن :
دبیر بخشی از سفر نامه یکی از نویسندگان معروف را انتخاب می کند و در کلاس می خواند .
2⃣کاوش :
در این مرحله دانش آموزان با کمک دبیر به جست و جوی روش هایی برای تولید متن می پردازند . روش های مناسب این درس : پرسش سازی ، بارش فکری و . . .
3⃣توصیف :
دانش آموزان به جمع آوری فهرستی از دیده ها و شنیده های خود از سفر می پردازند .
4⃣گسترش :
با کاربرد آموزه های درس های پیشین کتاب نگارش ۲ ، اعم از توصیف زمان و مکان ، فضا سازی ، ذکر جزئیات (درس دوم ) گفت وگو (درس چهارم )و . . . نوشته خود را گسترش می دهند . در این گام می توان مواردی غير ضروری حذف کرد .
5⃣با چينش بندها و طراحی بندها به متن نهایی می رسند .
✳️انگیزه نوشتن :
️برخی از سفرنامه نویسان از این قالب برای بیان دغدغه ها و تأملات ذهنی خود بهره می گیرند مانند :
سفرنامه حج دکتر شریعتی ،
◀️برخی دیگر هدفی جز شریک کردن مخاطب در تجربه سفر و معرفی مناطق مختلف جهان ندارند.
دانش آموز اگر بتواند به ترکیب از هر دو برسد عالی است . اگر نه به همان ثبت دیده های خود بپردازد کافی است .
هدف این درس "لحظه نگاری" است ثبت دیده ها از سفر ، ثبت لحظات شاد و شگفت سفر است .
در خلال متن می توان آثار و ابنیه تاریخی و دیدنی را نیز معرفی کرد. .
چينش بندها :
در یک بند زمان سفر و معرفی مکان سفر طراحی شود .
در بند دوم معرفی بنا های تاریخی و مناظر طبیعی منطقه و توصیف لحظات خاص سفر
بند سوم : ذکر خاطرات ، حوادث تلخ و شیرین ، جالب و عجیب سفر ،
بند چهارم : نتیجه گیری
❇️ حسین طریقت؛ استان خوزستان
@arayehha
#مولانا
حیلت رها کن عاشقا
#دکترایرجشهبازی
(1) حیلت رها کن، عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو!
و اندر دلِ آتش درآ، پروانه شو، پروانه شو!
(2) هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن!
وآنگه بیا با عاشقان همخانه شو، همخانه شو!
(3) رو سینه را چون سینهها، هفت آب شو از کینهها
وآنگه شرابِ عشق را پیمانه شو، پیمانه شو!
(4) باید که جمله جان شوی، تا لایقِ جانان شوی
گر سوی مستان میروی، مستانه شو، مستانه شو!
(5) آن گوشوارِ شاهدان همصحبتِ عارض شده
آن گوش و عارض بایدت، دُردانه شو، دُردانه شو!
(6) چون جانِ تو شد در هوا، ز افسانۀ شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو، افسانه شو!
(7) تو لیلۀُ القبری، برو تا لیلۀُ القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو، کاشانه شو!
(8) اندیشهات جایی رود، وآنگه تو را آنجا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو، پیشانه شو!
(9) قفلی بُوَد میل و هوا، بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو، مفتاح را دندانه شو، دندانه شو!
(10) بنواخت نورِ مصطفی آن اُستُنِ حنّانه را
کمتر ز چوبی نیستی، حنّانه شو، حنّانه شو!
(11) گوید سلیمان مر تو را: بشنو لسانُ الطّیر را
دامیّ و مرغ از تو رمد، رو لانه شو، رو لانه شو!
(12) گر چهره بنماید صَنَم، پُر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صَنَم، رو شانه شو، رو شانه شو!
(13) تا کی دوشاخه چون رُخی؟ تا کی چو بیذق کم تکی؟
تا کی چو فرزین کژ روی؟ فرزانه شو، فرزانه شو!
(14) شکرانه دادی عشق را از تُحفهها و مالها
هِل مال را، خود را بده، شکرانه شو، شکرانه شو!
(15) یک مدّتی ارکان بُدی، یک مدّتی حیوان بُدی
یک مدّتی چون جان شدی، جانانه شو، جانانه شو!
(16) ای ناطقه! بر بام و در تا کی روی؟ در خانه پَر!
نطقِ زبان را ترک کن، بی چانه شو، بی چانه شو!
(کلیات شمس، فروزانفر، غ 2131، هرمس، غ 1944 ؛ نسخۀ قونیه، غ 122 ؛ شفیعی، غ 779)
واژهها
بیت 1: حیلت: چارهجویی و حیلهگری // درآ: (فعل امر از درآمدن): وارد شو
بیت 3: هفت آب شُستن: (کنایه) به طور کامل و با نهایت دقت شُستن و تمیز کردن // را: (در مصراع دوم) برای
بیت 4: جمله: سراسر. به طور کامل
بیت 5: شاهد: زیبارو // همصحبت: همنشین // عارض: صورت و چهره // بایدت: تو را باید. برای تو لازم و بایسته است // دُردانه: مروارید بزرگ و گرانبها
بیت 6: در هوا شدن: ظاهراً کنایه از «به آسمان رفتن و تعالی یافتن» است. مطمئن نیستم
بیت 7: لیلۀُ القبر: شب اول که مُرده را در گور میگذارند و بسیار تاریک و هولناک است (کنایه) تیره و تار // لیلۀُ القدر: شبِ قدر که از نظر قرآن برابر با هزار ماه است و قرآن در آن شب نازل شده و شبی زیبا و مبارک است (کنایه) بسیار روشن و ارزشمند // قدر: شب قدر که ارواح در آن شب به زمین میآیند // مر ... را: برای // کاشانۀ ارواح: (کنایه) محلِ فرودآمدنِ روحها. جایگاهِ ارواح
بیت 8: پیشانه: مقدّم و پیشرو
بیت 9: میل: تمایل به گناهان // هوا: هَوَس // مِفتاح: کلید // دندانه: فرورفتگیها و برآمدگیهای کلید که درون قفل میچرخند و آن را باز میکنند.
بیت 10: نواختن: نوازش کردن // اُستُنِ حنّانه: ستونِ حنّانه. نگاه کنید به توضیحات // چوب: (استعاره) ستونِ حنّانه // حنّانه: ناله و زاریکننده
بیت 11: مر ... را: به // لسان الطّیر: زبانِ پرندگان. نگاه کنید به توضیحات // رمیدن: فرار کردن
بیت 12: نمودن: نشان دادن // صَنَم: بُت (استعاره) محبوبِ زیبارو // زلف گشودن: باز کردنِ مو
بیت 13: دوشاخه: (کنایه) دارای دو نوع حرکت // رُخ: از مهرههای شطرنج که میتواند به چپ و راست حرکت کند // بیذق: پیاده در بازی شطرنج که جز در حرکت اول، در بقیۀ حرکتها فقط یک خانه یک خانه پیش میرود // کمتک: کُند و ناتوان در حرکت کردن // فرزین: وزیر در بازی شطرنج که میتواند به همه طرف حرکت کند // کژ: کج. اُریب
بیت 14: را: به // تُحفه: هدیه // هل: (فعل امر از هشتن یا هلیدن) رها کن. ترک کن
بیت 15: ارکان: چهار عنصر // بُدی: بودی // جانانه: محبوب و معشوق. خدا
بیت 16: ناطقه: زبان // بر بام و در رفتن: (کنایه) در پیرامون و حواشی حقیقت سخن گفتن // در خانه پریدن: (کنایه) مستقیماً دربارۀ حقیقت سخن گفتن، یا به حقیقت رسیدن // نُطق: حرف زدن. سخن گفتن // بیچانه: (کنایه) بدون زبان. خاموش
#حیلت_رها_کن_عاشقا
#غزل_دیوان_شمس_مولانا
ادامه در فرستهی بعدی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
توضیحات
* این غزل در وزن «مُستفعلن مُستفعلن مُستفعلن مُستفعلن» و در بحر «رجزِ مثمّن سالم» سروده شده است. طبق شمارش فهرستِ نسخۀ قونیه، به کوشش دکتر توفیق سبحانی، مولانا 163 غزل در این وزن و بحر سروده است؛ بنابراین میتوان گفت که این وزن یکی از پرکاربردترین وزنها در دیوان شمس است. آن دسته از غزلهای مولانا که دارای این وزن هستند، در آغاز نسخۀ قونیه قرار گرفتهاند.
بیت اول: چارهاندیشی و حیلهگری که یکی نشانۀ فضلفروشی و دیگری علامتِ زرنگی است، سالک را از دستیابی به حقیقت دور میکنند. در برابر خداوند مهربان باید «سادۀ سادۀ ساده» بود و دست از هرگونه دانایی و فریبکاری برداشت. خداوند همانقدر که خود را از دسترس افرادِ زیرک و زرنگ دور نگه میدارد، خود را به سادگی بر افرادِ سادهدلِ صافیضمیر آشکار میکند. این یکی از اصلیترین سخنان شمس تبریزی به مولانا بود که گفت که «تو زیرککی» و مولانا هم فرمود: «گول شدم هول شدم»؛ یعنی همۀ داناییها و چارهجوییهای خود را دور ریختم و به دامنِ لطف و مهر تو درآویختم.
بیت پنجم: یکی از ویزگیهای سبکیِ مولانا، حذف حرف شرط است. او در بسیاری از موارد «اگر» و کلماتِ مترادف آن را حذف میکند و باید از سیاقِ کلام، ساختارِ شرطیِ جمله را دریافت. در مصراعِ دومِ این بیت، همین اتفاق رخ داده است و بازنویسی جمله به شکلِ امروزی چنین است: اگر آن گوش و عارض را میخواهی، دردانه شو.
بیت هفتم: در مصراع دوم، مولانا به آیۀ 4، از سورۀ قدر اشاره دارد که طبق آن «فرشتگان و روح» در شب قدر به زمین فرودمیآیند. مولانا در برابر «روح» کلمۀ «ارواح» را گذشته است و از اینجا معلوم میشود که او «الروح» را به معنی «همۀ ارواح» یا جنسِ ارواح میدانسته است، نه یک روحِ خاص، مثل جبرئیل.
بیت هشتم: مولانا در این بیت از ما میخواهد که مانند «قضا» پیشانه بشویم. وجه شبه در این تشبیه «مقدّم و پیشرو» بودن است؛ یعنی همانطور که قضای الهی بر همه چیز پیشی گرفته است، تو هم بر اندیشه پیشی بگیر!
ــ انسان ممکن است خود را با اندیشههایش یگانه بداند و یا اینکه اسیرِ اندیشههای خود شود. به نظر مولانا این کار درست نیست و باید بکوشیم خود را از سیطرۀ اندیشهها رهایی ببخشیم و بر آنها احاطه داشته باشیم.
بیت دهم: ستون حنّانه قطعه چوبی بود که پیامبر بزرگوار اسلام هنگام سخن گفتن به آن تکیه میکرد. پس از آنکه به سببِ افزایش یافتنِ جمعیت مسلمانان، منبری برای پیامبر ساختند، آن قطعه چوب از فراق پیامبر ناله کشید و زاری کرد و پیامبر آن را در زمین دفن کرد، تا بعداً به درختی بهشتی تبدیل شود و در کنار پیامبر اسلام باشد. مولانا به این داستان اعتقاد تمام دارد و نکاتِ عرفانیِ لطیفی را از آن استنباط کرده است.
بیت یازدهم: تعبیر «منطق الطّیر» در قرآن کریم، سورۀ نمل، آیۀ 16 آمده است. مولانا به جای این تعبیر، ظاهراً به ضرورت وزن، از تعبیر «لسان الطّیر» به معنی «زبان پرندگان» استفاده کرده است. در این سوره از زبان حضرت سلیمان میخوانیم که «زبان پرندگان را به ما آموختهاند». به نظر مولانا این فضیلت تنها از آنِ حضرت سلیمان نیست و هرکسی میتواند فراخورِ استعداد و کوششِ خود، از این فضیلت بزرگ بهرهمند شود.
ــ دامی: تو دام هستی. منظور مولانا این است که اگر میخواهی زبان پرندگان را بدانی، باید «لانه» باشی نه «دام»؛ زیراکه اگر لانه باشی، پرندگان به تو اعتماد میکنند و به تو پناه میآورند.
بیت چهاردهم: بخشندگی یکی از بزرگترین فضیلتهای اخلاقی است و البته همه گمان میکنند که بخشندگی آن است که در راهِ محبوب، «مالِ» خود را به دیگران بدهیم. به نظر مولانا عالیترین سخاوت آن است که «خود» را به محبوب هدیه کنیم. کسی که از خود بگذرد، به محبوب میرسد.
بیت پانزدهم: مولانا در این بیت، سیرِ انسان از مرحلۀ جمادی تا مرتبۀ انسانی را توصیف میکند و در پایان از ما میخواهد که در این مرتبه هم متوقف نشویم و در پیِ آن باشیم که با حضرتِ محبوب یگانه شویم و «او» شویم.
بیت شانزدهم: برای دستیابی به حقیقت باید خاموش شد؛ زیراکه زبان تنها دربارۀ حواشیِ حقیقت سخن میگوید.
#دکترایرجشهبازی
🦋🦋
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۶ خرداد جشن خُردادگان
💧زمان برگزاری: روز خرداد "ششمین روز" از ماه خرداد "سومین ماه سال".
.
💧انگیزه برگزاری: فرخندگی همنامی روز و ماه بهنام امشاسپند خرداد و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان.
.
💧مفهوم امشاسپند خرداد: «خرداد» در اوستا «هـَئوروَتات» و در پهلوی «خُردات» یا «هُردات» بهمعنی رسایی و کمال است که در گاتها یکی از فروزههای اهورامزدا و در اوستای نو، نام یکی از هفت امشاسپند و نماد رسایی اهورامزدا است. خرداد، امشاسپندبانویی است که نگهداری از آبها در این جهان خویشکاری اوست و کسان را در چیرگی برتشنگی یاری میکند. از این روی در سنت، بههنگام نوشیدن آب از او بهنیکی یاد میشود. در گاتها، از خرداد و امرداد پیوسته در کنار یکدیگر یاد میشود و در اوستاینو نیز این دو امشاسپند، پاسدارنده آبها و گیاهاناند که بهیاری مردمان میآیند و تشنگی و گرسنگی را شکست میدهند. در یسنا، هات 47، آمده است که اهورامزدا رسایی خرداد و جاودانگی امرداد را بهکسی خواهد بخشید که اندیشه و گفتار و کردارش برابر آیین راستی است.
💧 امشاسپند خرداد در متنهای کهن: چهارمین یشت از یشتهای بیست و یک گانه اوستا، ویژه ستایش و نیایش امشاسپند بانو خرداد است که در آن یشت از زبان اهورامزدا یادآور میشود که « ... یاری و رستگاری و رامش و بهروزی خرداد را برای مردمان اشون بیافریدم...» و سپس تاکید میشود هر آنکس که خرداد را بستاید، همانند آن است که همه امشاسپندان را ستایش کرده است.
در بندهش نیز درباره خرداد آمده است: «... ششم از مینویان، خرداد است؛ او از آفرینش گیتی آب را بهخویش پذیرفت...» «... خرداد سرور سالها و ماهها و روزهاست [یعنی] که او سرور همه است. او را بهگیتی، آب خویش است. چنین گوید: هستی، زایش و پرورش همه موجودات مادی جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست...»
.
🌿 گل ویژه جشن خردادگان: در کتاب بندهش از گل سوسن بهعنوان گل ویژه امشاسپند بانو «خُرداد» نام برده شده است: «... این را نیز گوید که هرگلی از آنِ امشاسپندی است؛ و باشد که گوید: ... سوسن خرداد را، .. » که بر این بنیان بهترین نماد برای جشن خردادگان گل سوسن است. معروفترین نمونههای گل سوسن نزد ایرانیان سوسن سپید Lilium candidum یا سوسن آزاد است که بهنام سوسن ده زبان یا سوسن گل دراز نیز شناخته میشود، همچنین یکی دیگر از گونههای نادر گل سوسن که بومی برخی مناطق شمالی ایران است ، سوسن چلچراغ (Lilium lederbourii) نام گرفته است. در متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی» بوی گل سوسن سپید، چون « بوی دوستی » توصیف شده است.
.
💦 آیینهای جشن خردادگان: یکی از مهمترین آیینهای روز خرداد که در جشن خردادگان پررنگتر میشود، رفتن بهسرچشمهها یا کنار دریاها و رودها، تنشویی در آب و خواندن نیایشهای ویژه این روز همراه باشادی و سرور در کنار خانواده و دوستان بوده است.
نمونهای از سنتهای رایج در این روز را میتوان از سروده «دستور داراب پالن» موبد بزرگ پارسی در منظومه «فرضیات نامه» برداشت کرد که از آیینهای ویژه خرداد روز به «تنشویی» و «کندن چاه» و «نوکردن کاریز» اشاره میکند و در همین مورد در متن پهلوی «اندرز انوشهروان آذرپاد مهر اسپندان» یادآوری شده که «در خردادروز جویکن».
بر اینپایه، در این روز توجهای ویژه میشده بهنگهداری و نوسازی جایهایی که آب از آنها سرچشمه میگیرد و در آنجا جاری میشود چون چشمهها، چاهها، جویها، کاریزها و رودها که با آب زندگی بخش خود، ادامه زندگی را در این کره خاکی برای زیستمندان امکان پذیر میکنند.
.
💦💧پپام جشن خردادگان: بهراستی اگر ما ایرانیان دست کم مفهوم مادی جشنهایی همچون خردادگان را درست درک میکردیم، شاید امروز رودها و تالابها و دریاچهها و کاریزها و دریاهای ما بهخاطر بیآبی و آلودگی و تخریب روز افزون، نفسهای آخر را نمیکشیدند.
✍ شاهین سپنتا
🆔
@arayehha
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#جشن_خردادگان
✅ اسپهان بنویسیم یا اصفهان؟
✍️ شاهین سپنتا
شیوه درست نگارش نام شهر تاریخی اصفهان/ اسفهان/ اسپهان موضوع این یادداشت است. اگرچه این واژه اکنون در بیشتر نوشتارهای رسمی به گونه «اصفهان» نوشته میشود و این شیوه پیروانی نیز دارد که هرگونه تغییر آن را تحریف نام این شهر تاریخی میدانند اما از دیدگاه این نگارنده به دلایل تاریخی، ادبی، و آواشناسی درستتر است که این واژه را به گونه «اسپهان» بنویسیم.
پیش از پرداختن به واژه «اصفهان»، بد نیست یادآوری کنیم که تا چند دهه پیش نام برخی از شهرهای ایران به گونه عربیشده یا «معرب» نوشته میشد ولی با کوشش دوستداران زبان پارسی نامهایی همچون «جرجان» یا «طهران» به گونه درست آن «گرگان» و «تهران» دگرگون شد.
برای چندین سده، نویسندگانی همچون خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ابنبلخی در فارسنامه، محمدِ محمودِ احمدِ توسی در عجایبنامه، سمعانی در الانساب، ظهیرالدین نیشابوری در سلجوقنامه، قاضی عمادالدین در عجایب البلدان، شرفالدین علی یزدی در ظفرنامه تیموری و بسیاری دیگر، تهران را با «ط» و به صورت «طهران» مینوشتند تا این که جویندهای همچون محمدحسنخان مقدم مراغهای (اعتماد السلطنه) وزیر انطباعات و دارالترجمه دوران قاجار، به گفته خودش دچار تردید شد که نام این شهر را با «ط» بنویسد یا با «ت» و موضوع را با «علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه» رئیس دارالفنون در میان گذاشت. چند سال پس از آن، پژوهشگرانی همچون احمد کسروی و محمد قزوینی درباره نگارش واژه «طهران» یا «تهران» دیدگاههای متضاد خود را ارائه کردند و در نهایت دیدگاه کسروی پذیرش همگانی یافت و امروز همگان تهران را با «ت» مینویسند.
کسروی در آن زمان نوشت: «... بی گفتگو است که طهران کلمهای پارسی است و در پارسی طاء الفدار نیست، مگر درباره کلمههایی که تازیان آن را معرب کردهاند و از گفتن بینیاز است که این کلمههای معرب را باید در نوشتههای عربی بهکاربرد و در نوشتههای پارسی جز شکل پارسی نخستین آنها درست نمیباشد... به عقیده ما بهکاربردن طهران و طوس و اصطخر و اصفهان و دیگر کلمههای معرب در نوشتههای پارسی که تا به امروز معمول و شایع میباشد، غلطهای فاحش است و باید به نام شرافت علم و بلندی پایگاه آن، تعصب و عادت را به کنار گذارده و بدین گونه غلطهای معمولی که نمونه و یادگار دوره استیلای زبان و ادبیات عربی است، خاتمه بخشید... شهر معروف ایران را که امروز «اصفهان» مینویسیم، این واژه شکل عربی نام آن شهر است... اگر شکل درست پارسی واژه را خواسته باشیم، «اسبهان» با زیر الف یا زبر آن است.» (کاروند کسروی: ص ۳۸۳ و ۳۸۴ و ۴۲۸)
نکته مهم دیگر این که، حتی در برخی متنهای عربی نیز به شیوه نگارش این واژه با حرف «س» اشاره شده، چنانکه «یاقوت حموی» جغرافیدان و تاریخنویس سده هفتم هجری قمری، در «معجم البلدان» به نقل از حمزه بن الحسن (حمزه اصفهانی) در شرح «اصبهان» به اصل پارسی این واژه با حرف «س» و «اسباهان» اشاره کرده و مینویسد: «...ذلک ان لفظ اصبهان اذا رُدَّ الی اسمه بالفارسیه کان اسباهان...».
همچنان که «نظامی گنجهای» سراینده سده ششم هجری قمری نیز در منظومه «خمسه» و در داستان «خسرو و شیرین» به اوصاف «شکر اسپهانی» میپردازد.
و در نمونه دیگر، «وحشی بافقی» از سرایندگاه سده دهم در مثنوی «فرهاد و شیرین» نام این شهر تاریخی را «اسپهان» یا «سپاهان» ثبت کرده است:
ز پرویز ار بدینسان دردمندی / از اینجا تا سپاهان نیست چندی
به گلگون تکاور ده عنان را / سیه گردان به لشکر اسپهان را
براین پایه، پس از تاثیر زبان عربی بر زبان پارسی، در این واژه به تدریج حروف «ص» و «ف» جایگزین حروف «س» و «پ» یا «ب» شدند؛ اما بیشتر نامواژههای این شهر با ریشه مشترک، در منابع مختلف یا گویشهای نواحی گوناگون با «س» و «پ» یا «ب» ثبت شدهاند که برای نمونه میتوان اسبان، اسباهان، اسباهو، اسبهو، اسواهو، اسباهون، اسبوون، اسبهان، اسپادانا، اسپاهان، اسپهان و اسفهان را نام برد.(نامواژههای اصفهان، اکبر یاوریان، ص ۱۲۳-۶۵)
پس، به گواهی متنهای تاریخی و ادب پارسی، و با نگرش به این که نگارش واژههای پارسی با حرفهای/ واکهای ناپارسی همچون «ح؛ ص؛ ض؛ ط؛ ظ؛ ع» ریخت واژگان را از هویت و ریشه اصلی پارسی خود دور میکند و هیج دلیل آواشناسی نیز برای نگارش واژه اسفهان/ اسپهان با «ص» وجود ندارد، بهتر است که به تدریج شیوه نگارش این واژه را دگرگون سازیم. این دگرگونی میتواند از نوشتههای غیر رسمی آغاز شود و در نوشتههای رسمی نیز هر دو شیوه در کنار هم به کار رود تا پس از آشناشدن مردم با این شیوه نگارش، به تدریج «اسپهان» جایگزین «اصفهان» شود و نام این شهر تاریخی هویت پارسی خود را بازیابد.
@arayehha
🔴🔴🔴 مدتی است که در شبکه های اجتماعی پیامی دست به دست می شود با عنوان ( پنج اصطلاح غلطی که بکار گرفته می شود ). در پاسخ به این پیام، یادداشتی نوشته ام. در اینجا نخست متن پیام و در ادامه پاسخ هایم را خواهید خواند:
✍ شاهین سپنتا
⛔ پنج اصطلاح غلطی که به کار گرفته می شود:
🔴 ۱- خدا بد نده.
این کلام اهانت به پروردگار است،زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده ، هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه ی خدا و هیچ بدی بشما نمیرسد مگر از ناحیه ی خود شما (که بخاطر اعمال خودتان است)
🔴 ۲- جوان ناکام.
این اصطلاح عامیانه برای جوانهایی که قبل از ازدواج از دنیا میروند بکار میرود ،درحالیکه ازدواج کام حقیقی یک انسان نیست که اگر ازدواج نکرد به او بگویند ناکام ،بلکه کام حقیقی انسان رسیدن به مقام بندگی خداست و استفاده ی خوب کردن از عمر و فرصتی که خدا به او داده است.
🔴 ۳- عیسی به دین خود، موسی به دین خود.
این جمله معنای صحیحی ندارد، زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه ی آنها عقیده ی یکسانی داشتند.
🔴 ۴- ولش کردی به امان خدا.
این حرف کفر آمیز است ، زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست بهتر است بجای این کلام گفته شود: ولش کردی به حال خودش.
🔴 ۵- انسان جایز الخطاست
این حرف نیز غلط است ،زیرا انسان برای خطا آزاد نیست. بهتر است بگوییم انسان ممکن الخطاست، یعنی ممکن است خطا کند.
⬅ پاسخ ها:
✅ 1- خدا بد نده، اصطلاحی درست است که بد فهمیده شده و بد ادا می شود.
خدا بد نده ، یعنی (خدا بد ندهد) یا (خدا بد نمی دهد) تلویحا معادل الخیر فی ماوقع...
✅ 2- جوان ناکام یک اصلاح محاوره ای است نه فلسفی . معنی آن "جوان مجرد همسر اختیار ناکرده" است.
معادل آن "دوشیزه" است که برای "دخترخانم های شوی ناکرده" به کار می رود.
در همه ادیان ازدواج یک سنت پسندیده و مهم است و به قولی کسی که ازدواج می کند دین خود را کامل می کند.
✅ 3- عیسی دین موسی را قبول داشت و در این شکی نیست. اصلا عهد عتیق یا کتب یهودی در کنار عهد جدید، کتاب مقدس مسیحی را تشکیل می دهد. معنی این عبارت را دوستان برعکس متوجه شده اند.
معنی آن این است که مسیحی ها و یهودی ها به دین خود پایبندند و با دیگری در صلح زندگی می کنند و به دین و عقیده همدیگر کاری ندارند.
✅ 4- ولش کردی به امان خدا کفر آمیز نیست چون خدا از ما می خواهد که تلاش کنیم و حرکت کنیم و مسئولیت شناس باشیم. نسبت به حال خودمان و نزدیکانمان بی تفاوت نباشیم و دست روی دست نگذاریم و همه چیز را به خدا واگذار نکنیم؛ یعنی از تو حرکت از خدا برکت.
این اصطلاح وقتی به کار می رود که کسی وظیفه شرعی یا اخلاقی یا قانونی خودش را قبال کسی یا چیزی انجام ندهد و فقط امیدوار به لطف و امان خدا باشد.
✅ 5 - جایز الخطا بودن انسان یک اصل اخلاقی و روانشناسانه است نه یک اصطلاح دینی.
یعنی که افراد باورکنند می توان هر اشتباهی را پلی برای پیروزی دانست. یعنی با هر خطا دنیا تمام نمی شود و نباید مایوس شد.
به قول پژوهشگران، اصل (اخلاقی) جایزالخطا بودن را میتوان مهمترین اصل در نظریه کثرتگرایی اخلاقی نامید؛ این اصل انسان را به تفکر در مسائل اخلاقی ترغیب میکند.
همچنین، به او یادآوری میکند که هر اندازه که اعتقادات راسخی داشته باشد، ممکن است در مورد مسائل اخلاقی دچار اشتباهاتی شده باشد.
بنابراین، برطبق این اصل، انسان در هر زمان میتواند در مورد اعتقاداتش بازاندیشی کند و آنها را اصلاح کند. از این سخن چنین میتوان دریافت کرد که نداشتن تعصب، یکی از مهمترین ارکان اصل جایزالخطا بودن است.
نظریه کثرتگرایی اخلاقی از خصوصیات مهم اصل جایزالخطا بودن این است که نظریههای اخلاقی و پیروی کردن از آنها را نفی نمیکند. افرادی که معتقد به این اصل هستند، ممکن است حتی طرفدار یکی از نظریههای اخلاقی باشند، اما افرادی متعصب نخواهند بود.
پایبندی این افراد به اعتقادات اخلاقیشان، به دلیل صرف داشتن آن عقاید نیست بلکه به این دلیل است که آن عقاید بهترین عقاید موجود هستند. حال اگر فردی، دلایل قابل قبولی برای اصلاح آن عقاید عرضه کند، آنها از اصلاح عقایدشان واهمهای نخواهند داشت. به بیانی دیگر، این افراد از اصل جایزالخطا بودن برای یافتن حقیقت بهره میگیرند و همواره عقایدشان را به چالش میکشند.
@arayehha
✍ یادداشتی در بابِ اهمیتِ خیّام در فرهنگِ ایرانزمین
حکیم عمر بن ابراهیم خیّامی نیشابوری، مشهور به #خیّام ، از چند منظر در تاریخ فرهنگ ایرانزمین یگانه است. یکی اینکه در میان اعاظم شعر فارسی کمکارترین شاعر است. بنابر پژوهش ارجمند #سید_علی_میرافضلی در کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای پارسی» انتساب تنها بیست رباعی (یعنی فقط چهل بیت) به خیام مستند است و حال آنکه رباعیات منسوب به او از هزار و ششصد رباعی نیز تجاوز میکند! این چهل بیت خیام را مقایسه کنید با چهل و پنج هزار بیت شاهنامه، یعنی خیام کمتر از یکهزارم فردوسی شعر گفته است و حال آنکه طول عمر هر دو نزدیک به هشتاد و پنج سال بوده است.
دومین ویژگی خیام که در دیگران نیست، این است که به عقیدهٔ من صاحبسبکیاش مُقَدَم بر شاعریاش است. به عبارت دیگر اهمیت رباعیات دیگران که تحت تاثیر رباعیات خیام بوده است، بیشتر از خودِ رباعیات خیام است و شاید در پارهای از موارد آن رباعیها حتی از لحاظ زیباییشناسی هنری از رباعیات خیام نیز زیباتر باشند. خدا رحمت کند استاد #باستانی_پاریزی را که میگفت سرنوشت رباعیات در تاریخ ادبیات فارسی یک سرنوشت است: یا آن رباعی ضعیف است که از ذهن و زبان مردم حذف میشود و یا رباعیِ زیبایی است، که در آن صورت مهم نیست که شاعرِ آن کیست؛ یعنی رباعیِ آن شاعر به خیام منسوب میشود و ذیل رباعیات خیام دستهبندی میشود!
اهمیت بعدی خیّام این است که شعر و اندیشهاش منبع الهام بسیاری از بزرگان در اعصار گوناگون بوده است. استادم دکتر #شفیعی_کدکنی به قول خودش "فرمول دشمنتراشانهای" دارد و آن این است که هر شعری که پس از گذشت زمان در حافظهٔ مردم باقی بماند از لحاظ هنری نیز قابل اعتنا است. با احترام کامل به نظر استاد شفیعی، تصور میکنم سخنِ دقیقتر آن است که #انوری گفت:
سزای افتخار آن شعر باشد
که افزون باشدش راویِ موزون
یعنی اگر شعری بر ذهن و زبان راوی موزون (اهالی فضل) نشست، شعرِ بلندی است. به عنوان نمونه میتوان به #عطا_ملک_جوینی اشاره کرد که در تاریخ جهانگشای جوینی در روایت حملهٔ مغول میگوید که سید عزّالدین نسّابه با جمعی، در سیزده شبانهروز فقط تعداد کشتگان حملهٔ مغول را شمارش میکرد و در آن حال غریب این رباعی خیام را میخواند:
ترکیبِ پیالهای که در هم پیوست
بشکستنِ آن، روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین، از سرِ دست
از مهرِ که پیوست و به کینِ که شکست؟
الله الله از این رباعی. نمونههای این راویانِ موزونِ رباعیات خیام بسیارند.
اهمیت دیگر خیام در خردِ اوست، آن هم در زمانهای که خردمندی تقبیح میشد تا آنجایی که #سنایی به طعنه میگفت:
عقل در کوی عشق نابیناست
عاقلی کارِ بوعلیسیناست!
و خیام خردمندِ مُلکی بود که خردمندان در صدر نبودند. به همین دلیل بود که در روزگار خیام و در قرنِ پس از او، خیام ستایش نشد. شیخ #نجم_الدین_دایه خیام را از «غایت حیرت در تیهِ ضلالت» میبیند و #عطار در باب خیام میگوید «که این مردیست اندر ناتمامی». اما امروز آن غبارها نشسته است و من او را از صدرنشینان جریان فرهنگی تاریخی ایرانزمین میبینم. روانش شاد باد. به رفتن مگر بهتر آیدْش جای.
#جویا_معروفی
@arayehha