#روایت_اربعین
🔻خاطرهای از مخاطبان
🔹عزت زائر حسین
🔸در اولین سفر پیادهروی اربعین، با توجه به اینکه تجربه کافی نداشتم؛ بعد از دو روز پیادهروی پاهایم تاول زده بود و به شدت درد میکرد.
🔸بعد از سه ساعت پیادهروی با دوستان همسفر، قرار گذاشتیم نفسی تازه کنیم و بعد از استراحت نیم ساعته دوباره ادامه دهیم.
بعد از تجدید وضو، تصمیم گرفتم کمی دراز بکشم. ساعت ۹:۳۰ صبح بود. هوا هنوز گرم نشده بود و نسیم خنکی صورت را نوازش می داد.
کنار ساختمانی نیمهکاره روی تشکی دراز کشیدم و پاهای تاولزدهام را بالاتر از بدنم قرار دادم تا هم خنک شود و هم خون کمتری در آن جریان پیدا کند.
🔸چشمهایم را بسته بودم که متوجه شدم کسی دارد پاهایم را نوازش میکند. دیدم جوانی خوشسیما پاهایم را بین دستانش گرفته. خواستم مانع شوم؛ اما با اصرار او فهمیدم حریفش نمیشوم. آرامآرام کف پاهایم را ماساژ میداد.
🔸با وجودی که به این ماساژ نیاز داشتم؛ اما خیلی خجالت میکشیدم...
با خودم گفتم یا امام حسین(ع) تو چه عزتی به زائرانت میدهی که باعث شده بنده روسیاه و گناهکاری مثل من، اینقدر عزت پیدا کند. در همین افکار بودم که یک دفعه با بوسه جوان به تاول پایم از خجالت آب شدم...
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین(ع)
روایت #ارسالی مخاطبان: سپهر توکل
🆔@ArbaeenIR
📌www.arbaeen.ir