eitaa logo
Arbaeen.ir |رسانه مردمی اربعین
7.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
829 ویدیو
31 فایل
﷽ کانال رسانه مردمی اربعین سایت: Arbaeen.IR ارتباط با ما: @Arbaeen_admin تلگرام: t.me/ArbaeenIR ایتا: eitaa.com/ArbaeenIR سروش splus.ir/Arbaeenir بله : ble.im/ArbaeenIR روبیکا: rubika.ir/Arbaeenir اینستاگرام: instagram.com/arbaeen.ir1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 ای کاش هیچ‌وقت نرفته بودم! 🔹بعضی وقت‌ها سخت‌ترین تصمیم‌ها، انتخاب بین داشتن یا نداشتن است شاید عجیب باشد، اما گاهی داشتن، دیدن، رفتن و یا به دست آوردن برای ما آن‌قدر هزینه دارد که بعد از مدتی پیش خودمان می‌گوییم: ای کاش هیچ وقت نرفته بودم! 🔸 مثل همین سفر کربلا که حالا دیگر یک سال دوری دارد دمار از روزگارمان در می آورد. 🔹 اگر اربعین رفته باشی و بعد به شهر و خانه‌ات برگردی، اصلاً دل و دماغ نداری! انگار خودت نیستی. اگر پایت درد داشته باشد و تاول زده باشد، که دیگر خیلی مردی اگر غیر از گریه کاری بکنی! اصلاً ای‌کاش توی پیاده‌روی، پاهای‌مان درد نمی‌گرفت! اصلاً این درد را که با خودت به خانه‌ات می‌آوری، خانه‌ خرابت می‌کند… متن کامل را در اینجا بخوانید: http://arbaeen.ir/?p=16301 مطلب از مخاطبان شما می‌توانید خاطرات‌تان را از اولین سفر به @arbaeendatir در پیام‌رسان تلگرام و ایتا ارسال کنید. 🆔@ArbaeenIR
🔴 کالسکه‌ای که بدون صاحبش در پیاده‌روی شرکت کرد مادری که توفیق پیاده روی اربعین را نداشت 🔶 چند روزی بود دنبال کالسکه می‌گشتم. پیاده‌روی اربعین در پیش بود و ما یک کالسکه بیشتر نداشتیم. تا اینکه به یکی از دوستان پیام دادم که دوست عزیز، ما تا آخر هفته ان‌شاالله عازم هستیم. شما آشنا داری که کالسکه بفروشد؟ 🔶 بعد از مدتی جوابم را داد که دختر دایی‌ام وقتی فهمیده شما به پیاده‌روی کربلا می‌روی کلی خوشحال شده و گفته، کالسکه‌ی من تقدیم راه امام حسین(علیه السلام). گفتم چقدر تقدیم کنم؟ گفت، می‌گوید فقط برای حاجتش دعا کنی و اینکه خودش تا به حال قسمتش نشده برود پیاده‌روی اربعین. این‌طوری کمی دلش آرام می‌شود. متن کامل را در اینجا بخوانید: http://arbaeen.ir/?p=16481 مطلب از مخاطبان شما می‌توانید خاطرات‌تان را از اولین سفر به @arbaeendatir در پیام‌رسان تلگرام و ایتا ارسال کنید. 🆔@ArbaeenIR
عمود وصال.mp3
6.05M
🔴 وقتی بعداز ۱۴۰۶ عمود به وصال می‌رسی 🎙 بشنوید | پادکست 🔹حالا، قدم‌ها کند شده. نفس‌ها هم! خستگی تنها چیزی است که در خاطر هیچ‌یک نمانده! نشسته یا ایستاده، گریان یا بهت‌زده، ساکت یا دم گرفته… از برق چشم‌ها می‌توان فهمید که همگی خیره به یک نقطه هستند! علمدار به استقبال آمده…! 🔸دیگر چه فرقی می‌کند؛ زیر تازیانه‌ی آفتاب باشی یا سیلیِ باد. خسته باشی، تشنه باشی… اصلا مگر در کربلا کسی تشنه می‌ماند؟مگر می‌گذاری؟! 🔹اینجا موعد قرار است؛ عمود ۱۴۰۷؛ بعد از پیاده‌روی به آن می‌رسی. [عمود۱۴۰۷ جایی است که زوار برای نخستین بار بعد از چندکیلومتر پیاده روی، از دور گنبد حرم قمربنی‌هاشم(علیه السلام) را می‌بینند.] این‌جا دست بر سینه می‌خوانی: «سلام آقا…که الان روبروتونم…» متن کامل را در اینجا بخوانید: http://arbaeen.ir/?p=19928 مطلب از مخاطبان شما می‌توانید خاطرات‌تان را از اولین سفر به @arbaeendatir در پیام‌رسان تلگرام و ایتا ارسال کنید. 🆔@ArbaeenIR
🔴ما را بخر، اگر نخری تا به روز حشر/چون جنس بد، کسی دل ما را نمی‌خرد... 🔹برای دیدار حضرت عشق سه سال تلاش کردم. هربار هم راه افتادم، حتی تا هم رفته بودم. منتهی قسمت نمی‌شد تا اینکه پارسال آقا طلبید... 🔸۲۲ سال سنم بود، کم‌تجربه توی سفر، و این‌که برای تامین مالی گوشیم رو فروختم. حالا تنها و بدون هیچ وسیله ی ارتباطی راه افتادم... 🔹این سفر ،سفر بود. عشق بود، همه چیز بود... طوری که همونجا غصه‌ی اینو داشتم که سال بعد هم قراره بیام یا نه؟ و هنوز هم برام‌ مثل یک رؤیاست ، امام علی(ع)، ، ، پرچم‌ها، عزادارها، بچه‌ها، پیادروی‌ها، ... 🔸پسری که توی گناه بین همه معروف شده بود و هرکاری می‌کرد که بزاره کنار نمی‌شد، حالا (ع) دلش رو خریده بود و به لطف اقا تمام اون گناه هارو کنار گذاشت... جانم فدای حسین که زندگیم رو مدیون اون هستم... رضا بختیاری از مخاطبان شما می‌توانید خاطرات‌تان را از _اربعین به @arbaeendatir در پیام‌رسان تلگرام و ایتا ارسال کنید. 🆔@ArbaeenIR
🔴راضی به فراق تو نبودم ولی افسوس/ توفیق نشد تا که خودم را برسانم... 🔹سه سال پیش شوهرم با مادر و پدرش رفتند . هرچه اصرار کردم من را هم ببرند گفتند بچه ۲ساله داری بماند برای سال بعد. 🔸سال بعدش شوهرم با دوستانش رفت و گفت پیاده‌روی اربعین جای زن و بچه نیست! گفت بعدا میبرمت 🔹پارسال از چندین ماه قبل اربعین با پسرم می‌رفتم بالای پشت‌بام خانه و به علیه السلام سلام می‌دادیم (باردار بودم) دو هفته مانده به اربعین شوهرم راضی شد و با یه بچه ۴ساله و یه نوزاد ۴۰روزه برای اولین بار رفتم زیارت اربعین 🔸خیلی سختی داشت. خیلی‌ها از آشنا و در راه سفر، از غریبه‌ها گفتند چرا با این نوزاد آمدی نباید می‌آمدی و... اما خدا را شکر که رفتیم وگرنه امسال... مریم جهان مهر از مخاطبان شما می‌توانید خاطرات‌تان را از _اربعین به @arbaeendatir در پیام‌رسان تلگرام و ایتا ارسال کنید. 🆔@ArbaeenIR
🔴گردیده روان سیلی از عشاق به سویت/ من هم به قدم‌های دل خویش روانم... 🔹اولین باری که من مشرف شدم به کربلا اربعین سال ۹۶ بود. تازه ازدواج کرده بودم و همسرم هر سال اربعین عازم بود و به من خیلی اصرار کرد که همراش بروم. ولی من چون ترس‌های بیخودی داشتم می‌ترسیدم و می‌گفتم نمی‌آیم. 🔸خلاصه ویزای همسرم آمده بود و هفته دیگر عازم بود و دل من از وقتی که ویزایش آمد آرام و قرار نداشت. دل را زدم به دریا و دور از چشم همسرم اقدام کردم برای پاسپورت و ویزا. اصلا امید نداشتم که تا یک هفته همه کارها جور شود. ولی وقتی آقا بخواهد می‌شود... 🔹همان روز رفتن همسرم ویزای من هم آمد و همسرم قشنگ‌ترین سوپرایز زندگی‌اش را تجربه کرد و با هم عازم جاده عشق شدیم. زهرا فدایی از مخاطبان 🆔@ArbaeenIR
🔴بر سرم دارم هوایت، گرچه پایم لنگ زد مانده‌ام پایت، اگرچه بی‌سروپا مانده‌ام 🔹چقدر سخت است درشب‌هایی که درپناه بقصد زیارتش عازم بودیم و دیگران خیال خوشگذرانی وخوش لقمه برادشتن ما را داشتند؛ چه شب‌های پراضطراب و خوفناک را گذراندیم... تا به مقصد رسیدیم. ولی مشایعت کنان ما را در وهم لمیدن از این موکب به موکب درحال لقمه کباب بلعیدن می‌پنداشتند... 🔸باز هم به همین راضی بودم ولی دوری از این ایام هرگز... حال که به ما خارجی هم گفتند؛ می‌فهمم که بر اسرای سرافراز چه هجمه‌ای وارد شده... رضا نورمحمدیان از مخاطبان 🆔@ArbaeenIR
hossein rahimi.mp3
6.73M
🔴 لذت‌اش به سختی‌اش است 🎙 بشنوید روایت اولین_اربعین_من از مخاطبان : حسین رحیمی 🆔@ArbaeenIR
fatemeh saeb.mp3
9.73M
🔴 از شوخی بی‌ربط تا سفر 🎙 بشنوید روایت از مخاطبان : فاطمه صائب 🆔@ArbaeenIR
mahdi borhani.mp3
7.05M
🔴 یک تیم ۱۳ نفره برای 🎙 بشنوید روایت اولین_اربعین_من از مخاطبان : مهدی برهانی 🆔@ArbaeenIR
4_6051087962005833629.mp3
7.38M
🔴 قربانیان واقعی این بیماری هستند 🎙 بشنوید روایت از مخاطبان : محمد امینی 🆔@ArbaeenIR
🔴نذر کردم شبیه خواهرت باشم 🔻دل‌نوشته فراق 🔹سلام بر مولایم، عشقم، جانم، سلام مولایم! جگرم تشنه است در فراق دوری‌ات. سال گذشته یادت هست در حرمت بودم؟ نذر کرده بودم که پای پیاده هم‌قدم خواهرت و دخترانت قدم بردارم. پایم تاول بزند تا سر سوزنی درد بچه‌هایت را حس کنم. 🔸ممنونم که راهم دادی که هم‌قدم امام زمانم قدم بردارم و در جاده‌ای که از عاشورا شروع شد و به جاده انتظار منتهی می‌شود، قدم بردارم. فقط عشق بود و صفا از شوق دیدارت سختی و خسته شدنش برایم گوهری بود. که اکسیری بر روی روح و جسم خسته‌ام بود. ۵روز حلاوتی که با هیچ حلاوتی عوض نمی‌کنم و الان حسرت به‌دل... 🔹ای کاش امسال زائرت بودم از راه دور سلامت می‌کنم و می‌دانم که هستم. دعاگوی فرزندت مهدی صاحب‌الزمانم و ظهورش را از خدا می‌طلبم و شهادت در رکابش را. اللهم عجل لولیک الفرج. مخاطبان حوریه مهاجر 🆔 @ArbaeenIR 📌 www.arbaeen.ir
🔴معجزه‌ای به نام حسین..! 🔹تازه از سفر‌ برگشته بود. چشم‌هایش خستگی را فریاد می‌زدند. پاهایش بی‌تاب لحظه‌ای نشستن بودند. کفش‌هایش از نفس افتاده بودند. کوله‌اش به دنبال تکیه‌گاهی نرم بود، تا نفس چاق کند‌. امّا از همه عیان‌تر، روشنی دلش بود؛ وجودش که لبریز از شور و شعف بود... زبانش، از خستگی دم نمی‌زد. از عشق می‌گفت، عشقی لایزال... از معرفت می‌گفت، معرفتی متعال از زیبایی می‌گفت، زیبایی‌هایی بی‌مثال از معجزه می‌گفت... معجزه!؟ آری! معجزه‌ای به نام حسین! هم‌نشین دل‌های خوش اقبال... از مخاطبان علی‌اکبر سیفی اشکذری 🆔@ArbaeenIR 📌www.arbaeen.ir
4_5780770777754241578.mp3
2.58M
🔴 وقتی خدا همسفرش بود 🎙 بشنوید از مخاطبان : طاهره زارع 🆔@ArbaeenIR
🔴 لبیک‌گویان می‌رسیم... 🔻 🔹قدم‌ها در مسیر خسته اما استوارند! دل‌ها همه عاشق و بی‌تاب... گویی در این مسیر، فقط عشق است و شور! یکی لبیک گویان می‌رود... دیگری در التماس نوشاندن جرعه‌ای آب به زائرین می‌گوید: مائ البارد! دخترکی که دستمال کاغذی به دست تو را میهمان لطافت می‌کند... پسرکی که سینی خرما و ارده به سر گرفته و التماس دعا دارد... پیرزنی که دلش می‌خواهد از دست‌رنجش بچشی و خیل عشاقی که تو را میهمان می‌دانند. 🔸و تو... در این میان برای این همه خوبی اشک می‌ریزی و شکرا شکرا گویان، از آن‌ها فاصله می‌گیری و به سوی حرم یار می‌دوی! پر آبله، خسته، آشفته، خاک‌آلود... اما پر امید! پس از روزها می‌رسی به حرمی که با سیل اشک‌ها شسته می‌شود. 🔹می‌رسی به دیاری که بوی سیب می‌دهد. چشم‌هایت رمق می‌گیرد. جانی دوباره به پایت می‌دود... لرزان می‌گویی: السلام علیک یااباعبدالله(ع) 🔸امسال دوریم ومعذور. آقا... به یاد تمام عشقی که دیدیم وچشیدیم! به یاد روزهای عاشقانه می‌گرییم و در حسرت این اتصال به دل‌هایمان تسلی و امید می‌دهیم. که در رکاب مولایمان به زیارت بامعرفت نائل شویم . این دوری ما را به یاد صاحب‌مان انداخت تا که برای دیدن صاحب عصرمان بگوییم؛ لبیک یامهدی(عج) مخاطبان مریم مزینانی 🆔@ArbaeenIR 📌www.arbaeen.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آشنای غریب دشت بلا 🔻 رنگ غم حسین رنگ زندگی ماست. از مخاطبان : طاهره زارع 🆔 @ArbaeenIR 📌 www.arbaeen.ir
🔴حسرت یک لحظه زیارت 🔻 🔹از عید غدیر تا اول محرم رفتیم کربلا زیارت مفصل عتبات. همراهان‌مان گفتند خب دوباره عید نوروز می‌آییم. دلم آشوب شد... لذت زیارت برایم تلخ شد. من به اربعین محتاج بودم. ولو یک لحظه... کسی موافق آمدن نبود. گفتند چند سال آمدی برای زن و بچه سختی دارد. 🔸با التماس همسرم را راضی کردم. گفتم رسیدیم کربلا، برگردیم... بعد یک زیارت مختصر در نجف اشرف راه افتادیم. سحر اربعین رسیدیم کربلا. نگاه‌مان که به گنبد خورد، زیارت مختصری کردیم و آمدیم گاراژ سیده جعده. فردا عصر در خانه‌ی خود بودیم... 🔹همسرم تمام طول سفر می‌گفت چه اصراری بود خب عید می‌آمدیم. حالا فقط حسرت می‌خورد که کاش دوباره فقط نگاه‌مان با گنبد گره بخورد و برگردیم... مخاطبان صدیقه نوری 🆔@ArbaeenIR 📌www.arbaeen.ir
🔴بعد کربلا، آدمِ سابق نشدم 🔻 🔹بعد از چندسال انتظار رفتم. تنها رفتم. همین که چشمم به پرچم سرخ افتاد، از خود بی‌خود شدم. هتل نرفتم. با پای برهنه رفتم سمت حرم و تا خود حرم فقط گریه ‌کردم. 🔸اصلا حال خودم را نمی‌فهمیدم. تا رسیدم به درب ورودی حرم امام حسین(ع). سجده شکر کردم. از حال رفتم و بی‌هوش شدم. شب جمعه بود و باران می‌آمد. 🔹تاصبح در همین حس و حال داخل بین‌الحرمین کنار آب‌سردکن نشستم. فقط و فقط نگاه کردم. فکر نکنم در تمام عمرم چنین شبی برام تکرار شود. سفر اول چه سفر متفاوتی بود. 🔸هنوز هم گاهی خوابش را می‌بینم. امام حسین(ع) ویرونم کرد، بعد آبادم کرد. بعدِ کربلا، دیگه آدمِ قبل نشدم… تا گذارم به در خانه‌ات افتاد حسین(ع)، خانه آباد شدم، خانه‌ات آباد حسین(ع)... مخاطبان سمیه صادق زاده 🆔@ArbaeenIR 📌www.arbaeen.ir
📷 امسال که روزی‌مان نشد مهمان‌های موکب‌های عراقی باشیم. میزبان مهمان‌های ارباب در موکب صاحب الزمان(عج) شدیم. مخاطبان 💭 اصفهان 🆔 @ArbaeenIR 📌 www.arbaeen.ir
🔻خاطره‌ای از مخاطبان 🔹عزت زائر حسین 🔸در اولین سفر پیاده‌روی اربعین، با توجه به این‌که تجربه کافی نداشتم؛ بعد از دو روز پیاده‌روی پاهایم تاول زده بود و به شدت درد می‌کرد. 🔸بعد از سه ساعت پیاده‌روی با دوستان همسفر، قرار گذاشتیم نفسی تازه کنیم و بعد از استراحت نیم ساعته دوباره ادامه دهیم. بعد از تجدید وضو، تصمیم گرفتم کمی دراز بکشم. ساعت ۹:۳۰ صبح بود. هوا هنوز گرم نشده بود و نسیم خنکی صورت را نوازش می داد. کنار ساختمانی نیمه‌کاره روی تشکی دراز کشیدم و پاهای تاول‌زده‌ام را بالاتر از بدنم قرار دادم تا هم خنک شود و هم خون کمتری در آن جریان پیدا کند. 🔸چشم‌هایم را بسته بودم که متوجه شدم کسی دارد پاهایم را نوازش می‌کند. دیدم جوانی خوش‌سیما پاهایم را بین دستانش گرفته. خواستم مانع شوم؛ اما با اصرار او فهمیدم حریفش نمی‌شوم. آرام‌آرام کف پاهایم را ماساژ می‌داد. 🔸با وجودی که به این ماساژ نیاز داشتم؛ اما خیلی خجالت می‌کشیدم... با خودم گفتم یا امام حسین(ع) تو چه عزتی به زائرانت می‌دهی که باعث شده بنده روسیاه و گناه‌کاری مثل من، این‌قدر عزت پیدا کند. در همین افکار بودم که یک دفعه با بوسه جوان به تاول پایم از خجالت آب شدم... (ع) روایت مخاطبان: سپهر توکل 🆔@ArbaeenIR 📌www.arbaeen.ir
🔻خاطره‌ای از مخاطبان 🔹چراغ قرمز 🔸اولین سفرم به کربلا اربعین بود؛ سال۹۶ با کاروانی که پدرم می‌شناخت راهی این سفر بزرگ شدم. نجف،کاظمین،سامرا و کربلا. 🔸خاطره‌ی من از اولین سفرم به مربوط می‌شود به بعد از برگشتم؛ یک هفته از بازگشتم از این سفر لذیذ گذشته بود؛ از میدان کرج می‌آمدم سمت خانه که یک نور قرمز توجه من را به خودش جلب کرد. من را برد به چندین روز قبل؛ به چراغ‌های قرمزی که در بین‌الحرمین بود رسیدم. فکرم، روحم پرواز کرد سمت کربلا... 🔸خاطره‌های کربلا شده بودند قصه‌ی شبانه‌ی من. وقتی برای چهل و هشتم آقا رفتم هیئت؛ وقتی مداح روضه‌خوانی کرد، تازه فهمیدم من کجا رفتم، پیش چه کسی رفتم، و از آن لحظه در هیئت من بی‌تاب زیارت اربعین سال بعد و سال‌های بعد شدم. 🔸وقتی یاد روزهای پیاده‌روی و موکب امام رضا می‌افتم، وقتی یاد چای عراقی و مهمان نوازی‌شان می‌افتم؛ سرم را می‌گذارم روی تربت ارباب جان و شب جمعه روضه‌ای نذر حضرت زینب می‌کنم برای اربعین سال بعد که باظهور و حضور آقا پیاده برویم کربلا... روایت از: فاطمه مریدی 🆔@ArbaeenIR 📌www.arbaeen.ir
🔻خاطره‌ای از مخاطبان 🔹اربعین بدون مرخصی! 🔸آن سال اصلا قصد کربلا رفتن نداشتم ولی همه چیز یهویی شد. گذرنامه از قبل داشتم. رفتم سراغ ویزا. ویزای من خیلی سریع تر از بقیه رسید. 🔸من معلم هستم. آن سال تا روز سه‌شنبه کلاس داشتم. ظهر روز سه‌شنبه که کلاسم تمام شد، وسایلم را برداشتم و رفتم لب جاده( اولین پیاده‌روی‌ام بود وتنها رفتم) 🔸از شهر ما تا مرز هفت-هشت ساعت فاصله هست که باید دو سه کورس می‌رفتم. ولی چند دقیقه گذشت که یک ماشین دربست آمد و تا مرز رفتم. کاملا اتفاقی... شب رسیدم مرز و رد شدم و فردایش رسیدم نجف. زیارت کردم و شروع کردم به پیاده‌روی که البته قسمت آخرش را با ماشین رفتم. 🔸خلاصه سه‌شنبه که حرکت کرده بودم، چهارشنبه نجف بودم. شب جمعه رسیدم کربلا. زیارت کردم و روز جمعه برگشتم و صبح شنبه به موقع رسیدم مدرسه بدون مرخصی! 🔸هیچ‌کس باور نکرد که منی که قصد سفر نداشتم، بدون مرخصی رفتم و برگشتم و به پیاده‌روی هم رسیدم! ( خودم هم هنوز باور ندارم و این شیرینی پیاده‌روی اربعین برای اولین بار را هنوز حس می‌کنم.) روایت از: سجاد مرادی 🆔@ArbaeenIR 📌www.arbaeen.ir
🔻خاطره‌ای از مخاطبان 🔹سقای آب و ادب... 🔸عاشق حضرت اباالفضل بودم. هر وقت در مجالس حرف از حرم آقا می‌شد از خود بی‌خود می‌شدم؛ تا این‌که سال۹۷ برای اولین بار قسمت شد بروم کربلا پیاده‌روی اربعین... 🔸شنیده بودم عمودهای آخر حرم آقا قمربنی‌هاشم مشخص می‌شود. لحظه شماری می‌کردم برای رسیدن به حرم آقا. در راه خیلی گریه کرده بودم و اشک و آه... به خودم می‌گفتم اگر چشمم به حرم بیافتد از فرط گریه از حال می‌روم؛ اما وقتی چشمم افتاد به حرم هیچ اشکی نداشتم... 🔸سلام دادم. همین‌طور جلو می‌رفتم و ذکر می‌گفتم؛ اما هم‌چنان حال بُکائی نبود. دیگر کم‌کم داشتم نگران می‌شدم. گفتم خدایا مگر من چه‌کار کردم که آقا من را نمی‌پذیرد؟ کارهایی که در راه کردم را مرور کردم، استغفار کردم، زیارت عاشورا خواندم، به هرکس می‌توانستم محبت کردم... 🔸دیگر رسیده بودم کنار گنبد. گفتم آقا این رسمش نیست... من این همه راه را به عشق شما آمدم. با دلخوری از کنار گنبد رد شدم و رفتم به سمت ورودی بین‌الحرمین. همین‌که وارد صحن شدم و چشمم افتاد به گنبد آقا امام حسین(ع) ناخودآگاه شروع کردم به اشک ریختن و این‌قدر گریه کردم که داشتم از حال می‌رفتم. 🔸همان‌جور که جلو می‌رفتم یاد اتفاقی که برایم افتاده بود به یاد آوردم. آن‌جا بود که فهمیدم چه شده. رویم را به سمت حرم حضرت عباس برگرداندم و گفتم آقا جان قربان ادبت که این‌جا هم خواستی اول بروم پابوس آقا امام حسین(ع) و این‌طور شد که بعد از حرم امام حسین(ع) به زیارت حضرت اباالفضل رفتم... روایت از: مهدی کریمی 🆔@ArbaeenIR 📌www.arbaeen.ir