eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
995 ویدیو
22 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
یا التماس کرده باشند و باز هیچ موردی نمی‌یابید که اهل حرم پس از اسارت از دشمن تقاضای نان، آب و سایر امور مادی را داشته باشند، ولی دقت در حوادث شام، اصرار بانوان بر حفظ پوشش و حجاب و دور نگه داشتن خود را از انظار تماشاچیان روشن می‌کند. سید بن طاووس نقل می‌کند که «وقتی اسرا به دمشق نزدیک شدند، ام‌کلثوم به شمر نزدیک شد و گفت: از تو درخواستی دارم. شمر گفت: درخواستت چیست؟ گفت: هنگامی که خواستی ما را به شهر وارد کنی، از دروازه‌ای که تماشاچیان آن کمتر باشند، وارد کن و به مأموران پیشنهاد کن، سرها را از بین کجاوه‌ها بیرون ببرند و از ما دور کنند، زیرا ما از بس در چنین حالتی و چنین وضعی مورد دید واقع شدیم خوار و ذلیل گشتیم. ولی شمر از بس ظالم و یاغی بود، دستور داد سرها را بر نیزه‌ها در بین کجاوه‌ها قرار دهند و آنان را با آن حال از بین تماشاچیان عبور داد.»[۴] از این حوادث، پلیدی، خباثت و کفر و کینه بیش‌ازحد مخالفان آنان روشن می‌شود. دشمنان با برنامه نفوذ نیز در صدد محو آثار اسلام بودند و تلاش می‌کردند حجاب و پوشش شرعی را بی‌ارزش و منسوخ نشان دهند. از این روست که با تقاضای ام‌کلثوم مخالفت می‌کردند. گزارش سوم: تقاضای حضرت سکینه از سهل بن سعد صاحب مناقب از سهل بن سعد نقل می‌کند که در مسیر بیت‌المقدس، به شام رسیدم. دیدم مردم شادند و به یکدیگر بشارت می‌دهند. زنان به دف زنی و پای‌کوبی مشغولند. پیش خود گفتم: اکنون ایام شادی و عید شامیان نیست، کسی را دیدم و از علت این شادمانی سؤال کردم ... گفتند: این سر حسین (ع) است که از عراق به شام هدیه شده است. گفتم: عجبا! سر حسین (ع) را می‌آورند و مردم چنین شادی می‌کنند. ناگهان اسب سواری را دیدم که بر نیزه‌اش سری است که بسیار شبیه سر رسول اللّه (ص) است و ناگهان پشت سر او زنانی را دیدم که بر شتران بدون جهاز سوارند. به اولین نفر آنان نزدیک شدم و عرض کردم: «ای دخترک، تو کیستی؟» گفت من سکینه دختر حسینم. گفتم: حاجتی داری؟ من سهل بن سعد هستم. جدّ تو را دیده‌ام و سخنش را شنیده‌ام. گفت: ای سعد! به کسی که این سر به دست او است بگو سر را جلوتر ببرد تا مردم مشغول تماشای آن شوند و چشمشان به اهل‌بیت رسول اللّه (ص) نیفتد. سهل می‌گوید: نزد صاحب سر رفتم و گفتم خواسته‌ای دارم که اگر برآوری چهارصد دینار به تو خواهم داد. گفت: خواسته‌ات چیست؟ گفتم: این سر را از کجاوه جلوتر ببر، او انجام داد و من طبق وعده‌ام چهارصد دینار به او دادم.[۵] هر دینار طلا تقریباً معادل یک مثقال است و هر مثقال بیشتر از ۲۵/۴ گرم است؛ بنابراین چهارصد دینار بیش از هزار و ششصد گرم طلا خواهد شد و اینکه کسی این مقدار طلا را می‌بخشد تا تنها بعضی از زنان اهل‌بیت رسول اللّه (ص) کمتر در معرض دید نامحرمان قرار گیرند، اهمیت حفظ حجاب را به خوبی روشن می‌سازد. گزارش چهارم: اعتراض به سلب پوشش از اهل حرم وقتی اسرای اهل‌بیت (ع) را وارد شام کردند و آنان را به مجلس یزید بردند. او با تکبّر به بیان افتخارات و پیروزی‌های خود پرداخت. آنگاه حضرت زینب (س) به پا خاست و با بیان آیاتی از قرآن، استهزا گری یزید را ناشی از تکذیب آیات الهی و مهلت دادن خداوند به او را برای افزون شدن گناهان او و سرانجام گرفتار شدنش به عذاب الهی دانست. سپس فرمودند: «أَ مِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُکَ حَرَائِرَکَ وَ إِمَاءَکَ وَ سَوْقُکَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَایَا قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَد[۶]؛ ای فرزندان آزاد شده! آیا این عدل است که تو زنان و کنیزکان خود را در پشت پرده و حجاب نگاه‌داری و دختران رسول اللّه (ص) را به عنوان اسیر بدین سوی و آن سوی کشانی، پرده حرمت آنها بدری روی آنان را بگشائی و دشمنان آنها را از شهری به شهری برند؟!» نکته مهمی که حضرت زینب (س) از آن سخت آزرده شده این است که زنان یزید پوشیده‌اند و او و زنان دیگر پوشش کامل ندارند و به همین جهت نمی‌گوید، زنان تو در کاخ و اسیران در کوخند یا زنان تو سیر و اسیران گرسنه‌اند، بلکه تنها و تنها بر حجاب اصرار می‌کند. علاوه بر این، باید توجه داشت که پوشش به طور کامل برداشته نشده، اما آن حضرت این‌چنین نسبت به آن حساسیت به خرج می‌دادند و جزع و فزع می‌کردند. هدف از نقل این گزارش‌ها هم نشان دادن اهمیتی است که خاندان امام حسین (ع) نسبت به حجاب و عفاف خویش داشتند و هم رسوا ساختن دشمن است؛ زیرا یزیدیان حریم حرمت عترت پیامبر (ص) را نگاه نداشته و زنان و دختران حسینی (ع) را در معرض تماشاى مردم قرار داده بودند! آری، زنان و دختران عاشورایی با آنکه زیردست دشمن بودند و داغدار و مصیبت‌زده و از منزلی به منزلى و از شهرى به شهرى وارد می‌شدند، با نهایت دقت، نسبت به حفظ‌ حجاب و عفاف مراقبت داشتند و
در همان حال نیز سخنرانی‌های افشاگرانه و انجام رسالت و تبیین و دفاع از اهداف شهدا باز نمی‌ماندند. این درسى براى بانوان در همه دوران و همه شرایط است که بانوان ما از انقلاب امام حسین (ع) می‌توانند بیاموزند. از طرفی دیگر برنامه نفوذ یزیدی در هتک حرمت بانوان و ترویج بی‌حجابی قابل تأمل است که این نفوذ در هر زمانی شکل خاص خودش دارد. بعد از انقلاب ایران نیز دشمن از طریق جنگ نرم به دنبال ترویج بدحجابی در ایران است، حال آیا عده‌ای با بدحجابی خود به تکمیل پازل دشمن در پروژه نفوذ کمک نمی‌کنند؟ ما چه جوابی در برابر شهدای حجاب خواهیم داشت؟ چه پاسخی در برابر اهل حرم حسینی (ع) که در سخت‌ترین شرایط اسارت، این شعائر و نماد اسلامی را حفظ کرده‌اند، خواهیم داد؟ حجاب و غیرت دو روی یک سکه حجاب و غیرت دو روی یک سکه هستند، نمی‌شود از حجاب صحبت کرد و از غیرت صحبتی به میان نیاورد. نمی‌شود از غیرت مردی صحبت کرد و از حجاب همسر او سخنی نگفت. اگر از حجاب زنان عاشورائی کلامی می‌گوییم، جا دارد از غیرت مردان عاشورائی هم بگوییم. بنی‌هاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودند و جوانان بنی‌هاشم پیوسته اهل‌بیت امام حسین‏ (ع) را در طول سفر به کربلا محافظت می‏کردند. شب‌ها نیز با حراست این جوانان به‏ویژه قمر بنی‌هاشم، زنان حرم آسوده و بی‏هراس می‏خوابیدند. امام حسین‏ (ع) و دیگر مردان غیرتی عاشورا، در حفظ امنیت اهل‌بیت و جلوگیری از تعرض دشمنان به زنان تدابیری اندیشیدند که به آن اشاره می‌کنیم: الف) کندن خندق در اطراف خیمه‌ها امام حسین (ع) دستور داد تا چادرها و خیمه‌ها را به هم نزدیک کنند و در اطراف خیمه‌ها خندقی حفر کنند و در درون آن خاشاک، هیزم و نِی بریزند تا هنگام شروع جنگ، خندق‌ها را مشتعل سازند و دشمن، تنها از یک طرف با آن‌ها بجنگد. به هر حال مسئله حفر خندق و یا وضع خاشاک در آن وضع بحرانی با تعداد نفرات کم، علاوه بر نشان دادن تاکتیک‌های نظامی حضرت اباعبداللّه (ع)، نشانه دقت ایشان در حمایت از اهل‌بیت خویش است.[۷] ب) نحوه برپایی خیمه‌ها برپا ساختن خیمه‌ها به صورت نزدیک به هم و تودرتو ساختن طناب‌های آن‌ها و بالاخره هلالی قرار دادن آن‌ها نشان از غیرت حسینی (ع) است. مردان عاشورای لحظه‌ای از حفظ امنیت خیمه‌ها غافل نشدند و علاوه بر دستور آتش زدن هیزم‌های خندق، در شب عاشورا مأموریت یافتند خیمه‌ها را به هم نزدیک کنند تا دشمن نتواند از لابه‌لای خیمه‌ها رد شود. شیخ مفید این حادثه را از قول حضرت سجاد (ع) چنین نقل می‌کند: «در شب عاشورا نشسته بودم و عمه‌ام زینب به پرستاری من مشغول بود. پدرم و جُوْیَنْ ـ که قبلاً غلام ابوذر بود ـ به کناری رفتند و او شمشیر پدرم را اصلاح می‌کرد و پدرم اشعار «یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیلِ ...» را می‌خواند و تکرار می‌کرد تا من مراد پدرم را دریافتم [اشعار از بی‌وفایی دنیا و کشته شدن افراد خبر می‌داد] و دانستم که بلا نازل‌شده است. عمه‌ام نیز شنید و به گریه افتاد و از جا پرید. در حال حرکت جامه‌اش به زمین می‌کشید، به نزد حسین (ع) شتافت و سر به گریه و ندبه گذاشت. حضرت نگاهی به او کرد و فرمود: «ای خواهر، شیطان بردباری تو را نرباید» و چشم‌های پدرم پر از اشک شد ... سپس حضرت بر صورت زینب آب پاشید و ... آنگاه حضرت از نزد خواهرش به نزد اصحاب رفت و به آنان دستور داد تا خیمه‌ها را به هم نزدیک کنند و طناب‌ها را در یکدیگر داخل کنند و خودشان بین چادرها واقع شوند و با دشمن از یک طرف مواجه شوند؛ در حالی که خیمه‌ها پشت سرشان و جانب چپ و راستشان واقع شود و آنان را احاطه کرده باشد، مگر از طرفی که دشمن به‌سوی آنان می‌آید.[۸] روشن است که تاکتیک نظامی، بسیار دقیق بوده است؛ زیرا علاوه بر خندق که مانع از تجاوز دشمن به خیمه‌ها می‌شده، طناب‌های چادرها تودرتو واقع می‌شده تا دشمن نتواند از بین آن‌ها عبور کند و محدوده میدان را نیم هلالی قرار داده‌اند و خودشان نیز در دهانه آن نیم هلال واقع‌شده‌اند و علاوه بر مواجه‌شدن با دشمن از یک‌سو، خیمه‌ها از هرگونه گزند و تجاوز در امان می‌ماند. ج) سخنان امام حسین (ع) در قتلگاه پس از شهید شدن اصحاب و اقوام، همگان به سوی حضرت اباعبداللّه (ع) حمله‌ور شدند. هر کس جلو می‌آمد از حضرت شکست می‌خورد تا اینکه عمر سعد فریاد زد: «این مرد فرزند علیّ است. این فرزند شجاعترین مرد عرب است» و دستور داد تا از هر طرف به حضرت حمله کردند و بین او و خیمه‌ها فاصله انداختند. در این هنگام امام حسین (ع) فریاد کشید و فرمود: «وَیْحَکُمْ یَا شِیعَةَ آلِ أَبِی سُفْیَانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْرَاباً فَنَادَاهُ شِمْرٌ فَقَالَ مَا تَقُولُ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ
قَالَ أَقُولُ أَنَا الَّذِی أُقَاتِلُکُمْ وَ تُقَاتِلُونِّی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتُاتَکُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّاً[۹]؛ وای بر شما ای پیروان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از معاد هراسی ندارید، در دنیایتان آزادمرد باشید و به حسب و شرافت خود نگاه کنید، چون شما عرب هستید. شمر ندا برآورد که چه می‌گویی فرزند فاطمه؟ حضرت فرمود: می‌گویم من با شما می‌جنگم و شما با من، زنان گناهی ندارند. تا من زنده‌ام طغیان گران خود را از حرم و اهل‌بیت من بازدارید.» آری، امام حسین (ع) با اینکه می‌داند تا لحظه‌ای دیگر هیچ مدافعی برای اهل‌بیتش نیست و تنها مدافع آنان نیز تا لحظات دیگر از پا درمی‌آید، ولی باز حاضر نیست، ببیند اهل‌بیتش مورد هجوم دشمن واقع شوند و شرافت عربی آنان را گوشزد می‌کند تا شاید بدین‌وسیله آنان را از تعرض به زنان بازدارد. آیا این عمل حضرت درس حمیّت، غیرت و دفاع از تمام خانواده برای تمام مردان جهان نیست؟ آیا دوستداران حضرت نباید برای حفظ خانواده از تعدّی دیگران تلاش کنند؟ گریز و روضه در کتاب مناقب آل ابی‌طالب، نقل‌شده حضرت اباعبداللّه (ع) پس از تنهایی و کشته شدن اصحاب و یاران، برای رفع تشنگی و تجدیدقوا، به سوی فرات رفت. صف دشمن را شکافت و خود را به آب رساند. همین که کنار شریعه ایستاد و دست خود را به سوی آب دراز کرد، یکی از لشکریان عمرسعد فریاد زد: «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! تَتَلَذَّذُ بِشُرْبِ‏ الْمَاءِ وَ قَدْ هُتِکَتْ‏ حُرْمَتُکَ فَنَفَضَ الْمَاءَ مِنْ یَدِهِ وَ حَمَلَ عَلَى الْقَوْمِ فَکَشَفَهُمْ فَإِذَا الْخَیْمَةُ سَالِمَةٌ[۱۰]؛ ای حسین! آیا از نوشیدن آب بهره‌مند شده و لذت می‌بری، در حالی که اهل‌بیت تو مورد تعرض واقع‌شده‌اند؟! حضرت آب را ریخت و بر قوم حمله کرد، صف آنان را درید و خود را به خیمه رسانید، دید خیمه‌ها سالم است و مورد هجوم واقع نشده است.» درست است که حضرت می‌توانست یک لحظه درنگ کند و آب بیاشامد و سپس به سراغ خیمه‌ها رود، ولی این عمل (ریختن آب و برگشتن با سرعت) نشانگر اوج اهتمام حضرت به حفظ حریم خویش از تعرض بیگانگان است به طوری که آشامیدن آبی که با رنج فراوان خود را به آن رسانیده، در نظرش کم‌اهمیت جلوه می‌کند و مهم‌تر اینکه دشمن نیز از این روحیه امام آگاه است و از آن سوءاستفاده می‌کند و به دروغ شایع می‌کند، به خیمه‌ها حمله شده است. آری، همه حسینیان در کربلا به فکر پوشش مناسب برای زنان و دختران اهل حرم بودند و حتی دختران خردسال عاشورایی نیز نسبت به مسئله حجاب احساس تکلیف می‌کرد. نقل شده دختر کوچک امام حسین (ع) بعد از اسیری بی‌هوش شد و آنگاه‌که به هوش آمد، اولین درخواستی‌ که داشت این بود که عمه جان چیزی‌ هست که با آن خودم را بپوشانم. یک‌نیمه شبی هم دختر سه ساله امام حسین (ع) از خواب بیدار شد و صدا می‌زند پدرم کجاست؟ الان او را دیدم. اهل خرابه دورش را گرفتند؛ اما هر قدر نوازش کردند آرام نشد. دختر عزیز پدر است، اگر نازی کند خریدارش پدر است؛ اما این دختر بابا ندارد. صدای شیون از همه بلند شد. گویا مصیبت‌ها تازه شده و بر سر و صورت می‌زدند. یک‌مرتبه دیدند خرابه نورانی شد طبقی را وارد کردند و جلوی رقیه گذاشتند. پارچه‌ای روی آن قرار دارد. با دست‌های کوچک پارچه را کنار زد. یا الله! چشمش به سر بریده بابا افتاد. نازدانه اباعبدالله، ناله‌ای زد و سر را به دامن گرفت و همچون حضرت زهرا (س) برای حسین مادری کرد. یک‌باره شروع کرد به درد دل کردن. بابا! تا که با عمۀ خود راهی بازار شدم مورد مرحمت خندۀ اغیار شدم تا که در بزم شراب تو گرفتار شدم خالصانه متوسّل به علمدار شدم من نگویم چه به روز سر من آوردند چادری را که برایم تو خریدی بردند نگفت من را زدند. بدنم کبود شده، نه! بلکه مانند مادری که در دیدار عزیزش همه درد‌های خودش را فراموش می‌کند. صدا زد: «یَا ابَتَاه مَن ذَالَّذِی قَطَعَ وَرِِیدَیک[۱۱]؟ ای پدرم چه کسی سر تو را از بدن جداکرده؟» «یا ابتاه مَن ذالَّذی خَضَبَکَ بِدِمائکَ[۱۲]؟ چه کسی محاسنت را به خونت رنگین کرد؟» سر را به سینه چسبانید و گریه می‌کرد. دیدند لب‌ها را بر لب‌های بابا گذاشت ناله‌ای زد و به زمین افتاد. [۱]. روش ابهامی. [۲]. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏۲، ص ۱۱۳. [۳]. مثیر الأحزان، ص ۸۵. [۴]. اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۷۴. [۵]. بحار الأنوار، ج‏۴۵، ص ۱۲۷. [۶]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏۲، ص ۳۰۸. [۷]. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۹۵. [۸]. همان، ص ۹۳. [۹]. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۱. [۱۰]. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۵۱. [۱۱]. نفس المهموم، منتخب طریحی. [۱۲]. منتهی الآمال به نقل از کامل بهائی.
🩸حکایت دستمالی که سیدالشهداء علیه‌السلام بر سر حرّ بست و بعد از هزار سال، خون تازه از زیر آن جاری شد... مرحوم سیّد نعمة‌ الله‌ جزائری‌ در کتاب‌ «الأنوار النُعمانیّه‌» می‌نویسد: 🥀 افراد معتمد و موثّق‌ برای‌ من‌ نقل‌ کردند که‌ شاه‌ إسماعیل‌ در سفری برای‌ زیارت‌ قبر حضرت‌ سیّدالشهداء علیه‌السّلام‌ به‌ کربلا رفت و چون‌ از بعضی‌ از مردم‌ شنیده‌ بود که‌ به‌ حرّ بن‌ یزید ریاحی‌ طعن‌ می‌زنند، به‌ سمت‌ قبر حرّ آمد و دستور داد قبر حرّ را نبش‌ کنند. 🥀 چون‌ قبر حرّ را نبش‌ کردند، دیدند که‌ به‌ همان‌ هیئت‌ و کیفیّتی‌ که‌ کشته‌ شده‌ است‌ خوابیده‌ است‌، و بر سر او دستمالی‌ دیدند که‌ با آن‌ سر حرّ بسته‌ شده‌ بود. 🥀 شاه‌ اسماعیل‌ در کتب‌ تاریخی خوانده‌ بود که‌ در واقعه‌ کربلا که‌ سر حرّ مورد اصابت‌ قرار گرفت‌ و حضرت سید‌الشهدا علیه‌السلام دستمال‌ خود را بر سر حرّ بستند و حرّ با همان‌ دستمال‌ دفن‌ شده‌ است‌، برای‌ باز کردن‌ و برداشتن‌ دستمال‌ تصمیم‌ گرفت‌. 📋 فلمّا حَلّوا تِلكَ العِصابة جَرَى الدَم مِن رأسِه حتّى اِمتَلأ مِنهُ القبر 🔹 چون‌ آن‌ دستمال‌ را باز کردند خون‌ از سر حرّ جاری‌ شد بطوریکه‌ از آن‌ خون‌ قبر پُر شد. 🥀 و چون‌ دستمال‌ را بستند خون‌ باز ایستاد و چون‌ دوباره‌ باز کردند خون‌ جاری‌ شد. و هر چه‌ کردند که‌ بتوانند آن‌ خون‌ را به‌ غیر از همان‌ دستمال‌ بند بیاورند و از جریانش‌ جلوگیری‌ کنند میسّر نشد. و از اینجا دانستند که‌ این‌ قضیّه‌ موهبت‌ الهی‌ است‌ که‌ نصیب‌ حرّ شده‌ است‌. 🥀 شاه‌ اسماعیل‌ دستور داد قبّه‌ای‌ بر مزار او بنا کردند و خادمی‌ را بر آن‌ گماشت‌ تا آن‌ بقعه‌ را خدمت‌ کند. 📚الانوار النعمانیه ج۳ ص۱۸۶ 🩸کرامتی از جناب حرّ ریاحی «حَشَرنا اللهُ مَعهُ‌ فی دار النعیم» عالم ربانی مرحوم مولوی قندهاری گوید: 🥀 زمانی که در کربلا بودم، به مرض تب مزمن و اختلال حواس مبتلا شدم. رفقا مرا برای تفریح و تغییر هوا به سمت قبر جناب حر شهید‌بردند. در حرم حرّ بودم و قدرت ایستادن نداشتم، نشسته زیارت مختصری خواندم. 🥀 در این اثناء دیدم زن عرب بیابانی وارد شد و نزدیک ضریح نشست و انگشت خود را در حلقه ضریح گذارد و این دعا را خواند: 📋 یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ مَوْلانَا الْحُسَیْنِ علیه السّلام اکْشِفْ لَنَا الْکُرَبَ الْعِظامَ بِحَقِّ مَوْلانَا اَلْحُسَیْنِ علیه‌السلام 🔹 ای کسی که غم‌ و اندوه را از چهره مبارک مولای‌مان حسین علیه‌السلام برداشتی، گرفتاری‌های بزرگ‌مان را نیز به حق مولای‌مان حسین علیه‌السلام از ما بردار. 🥀 پس انگشت خود را برمی داشت و در حلقه متصل به آن گذاشته و آن ذکر را می‌خواند و همینطور می‌خواند و دور می‌زد؛ دور پنجم یا ششم او بود که من هم آن جمله را حفظ کردم، چون توانائی ایستادن نداشتم که از بالا شروع کنم خود را کشان کشان به ضریح رسانده و انگشتم را به حلقه پایین ضریح گذاشتم و همان جمله را خواندم. 🥀 و بعد در حلقه دیگر و چون در حلقه سوم مشغول خواندن شدم، گرمی مختصری از داخل ضریح به انگشتانم رسید به طوری که به داخل بدن و تمام رگهای بدنم سرایت کرد مانند دوای آمپولی که تزریق می‌کنند، حس کردم می‌توانم برخیزم، پس برخاستم و بقیه حلقه‌ها را ایستاده خواندم و بکلی آن مرض برطرف گردید و دیگر اثری از آن پیدا نشد. 📚داستان های شگفت،عبدالحسین دستغیب،ص۲۰۵ 🩸چگونه و با چه حالی حرّ به محضر سیدالشهداء علیه‌السلام رسید؟! | وقتی که قلب حرّ با ندای غربت سیدالشهداء علیه‌السلام به لرزه می‌افتد … در نقل‌ها آمده است: 🥀 در روز عاشورا امام حسین علیه‌السلام رو به لشکر عمر سعد کردند و فریاد زدند: 📋 أَمَا مِن مُغيثٍ يُغيثُنا لِوَجهِ اللّهِ تَعالىٰ؟ أَمَا مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رسولِ اللّهِ؟ ▪️ آیا کسی هست که ما را به خاطر خدا یاری کند؟ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ 📋 فَلَمّا سَمِعَ الْحُرُّ بنُ يَزيدِ هٰذا الْكلامَ، اِضْطَرَبَ قَلبُهُ، و دَمَعَتْ عَيْناهُ ▪️ پس وقتی که حر بن یزید ریاحی این کلام امام را شنید قلبش به لرزه افتاد و اشک از چشمانش جاری شد. 🥀 آمد تا در كنارى از لشكر ايستاد و اندک اندک از آنها فاصله گرفت. مهاجر بن اوس (كه در لشكر عمر سعد بود) به او گفت: اى حر! چه مى‌خواهى بكنى؟ آيا مى‌خواهى حمله كنى؟ پاسخش را نداد و لرزه اندامش را گرفت. 🥀 مهاجر گفت: «به خدا كار تو ما را به شك انداخته است. به خدا من در هيچ جنگى تو را هرگز به اين حال نديده بودم (كه اينگونه از جنگ بلرزى) و اگر به من مى‌گفتند: دليرترين مردم كوفه كيست؟ من از تو نمى‌گذشتم (و تو را نام مى بردم).پس اين چه حالى است كه در تو مشاهده مى كنم؟!
🥀 حر گفت: من به خدا سوگند، خود را ميان بهشت و جهنم مخیر مى بينم و سوگند به خدا هيچ چيز را بر بهشت اختيار نمیكنم؛ اگرچه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند. 🥀 پس از او فاصله گرفت و رو به فرزندش کرد و گفت: پسرم من طاقت آتش و غضب خدا را ندارم و طاقت ندارم اینکه روز قیامت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دشمنم باشد. 🥀 آیا نمی‌بینی که حسین علیه‌السلام یاری می‌طلبد و کسی او را یاری نمی‌کند؟ ای پسرم! همراه من بیا تا در جلوی چشم حسین علیه‌السلام با این لشکر بجنگیم تا باشد که به واسطه شهادت در رکاب او سعادت مند شویم. 🥀 پسرش گفت: چه خوب کرامتی است این! سپس آن دو از لشکر ابن زیاد فاصله گرفتند و گویی نشان دادند که قصد حمله بر لشکر امام حسین علیه‌السلام را دارند و همین گونه به سیدالشهدا علیه‌السلام نزدیک شدند. و وقتی که به محضر امام علیه‌السلام رسیدند، 📋 فنَزَلَ الْحُرُّ رَحِمَهُ اللّهُ عَن ظَهرِ جَوادِه، و طَأطَأ رَأسَه، و جَعَلَ يُقبِّل يدَ الْحسينِ عَلَيهِ.السَّلامِ و رِجْلَيْهِ، و هو يَبكي بكاءً شديداً. ▪️پس حر، از اسب پیاده شد و سرش را پایین انداخت و به دست و پای امام علیه‌السلام افتاد و می بوسید و شدیداً گریه میکرد. 🥀 او به سیدالشهداء علیه‌السلام عرضه داشت: من همان كس هستم كه تو را از بازگشت (به وطن خود) جلوگيرى كردم و همراهت بيامدم تا به ناچار تو را در اين زمين فرود آوردم، و من گمان نمى‌كردم پيشنهاد تو را نپذيرند و به اين سرنوشت دچارت كنند. به خدا اگر مى‌دانستم كار به اين جا مى‌كشد، هرگز به چنين كارى دست نمى زدم. 📋 أفَتَرىٰ ذلكَ لِي تَوبَةً؟ قالَ: نَعَم، يَتُوبُ اللّهُ عَليكَ، و يَغفِرُ لَكَ؛ مَا اسْمُكَ؟ قال: أناْ الْحُرُّ بنُ يَزيد ▪️سپس حر گفت: آیا الان توبه و بازگشتی برای من است؟ امام علیه السلام فرمودند :بله خدا توبه تو را می‌پذیرد و گناهانت را می‌آمرزد. 🥀 سپس سیدالشهداء علیه‌السلام فرمودند: 📋 أنتَ الْحُرُّ كَما سَمَّتْكَ اُمُّكَ، أنتَ الْحُرُّ إنْ شاء اللّهُ في الدّنيا و الآخرةِ. ▪️اسمت چیست؟ گفت:حر بن یزید. امام فرمودند: به درستی که تو حرّی (آزاده‌ای) همانگونه که مادرت تو را نام نهاد. ان‌شاالله در دنیا آخرت نیز حرّ می‌مانی. 📋 فقالَ لَهُ الْحسينُ عَليهِ‌السَّلام: اِرْفَعْ رَأسَكَ يا شَيخ. ▪️پس امام علیه السلام به او فرمودند: سرت را بالا بیاور ای مرد‌بزرگ. برگرفته از: 📚مقتل الحسین علیه‌السلام، خوارزمی،ج۲ ص۱۰ 📚مقتل ابو مخنف ص۷۴ 📚اسرار الشهادة ص۲۸۹ 🩸وقتی که فرمانده سپاه ابن زیاد لعین، صورت بر پای ذوالجناح می‌نَهَد و سر تعظیم در برابر سیدالشهدا علیه‌السلام فرود می‌آورد... در نقلی آمده است: 📋 اِنَّ الْحُرَّ لَمّا دَنَیٰ نَحوَ الْحسینِ، نَزَلَ عَن جَوادهِ و قَبَّلَ رِکابَه ثُمَّ وَضَعَ وَجْهَهُ عَلیٰ سُنْبُکِ فَرَسِهِ فَبَکیٰ و جَزَعَ ▪️وقتی که حرّ نزدیک امام حسین علیه‌السلام رسید از اسب پیاده شد و رکاب آن حضرت را بوسید و صورت به سُم اسب آن حضرت گذاشت و شروع کرد به گریه و بی تابی. 🥀 سپس عرض کرد: یابن رسول الله، برایم تمرّد و طغیان و عصیان لشکر شیطان روشن شد. 📋 اَتَیتُکَ نادِماً و أنتَ مَعدَنُ الْجُودِ وَ الْاِحْسانِ، فَاقْبَلْ عُذرِی وَ تَجاوَزْ ع‍‌‍َنِ الَّذِی صَنَعتُ بِکَ. اَلْاَمان بِما صَدرَ عَنِّی اِلَیکَ مِنَ الرُّجُوعِ مِن هٰذَا الْمَکانِ ▪️حال پشیمان آمده‌ام و شما معدن جود و احسان هستید. عذر مرا بپذیر و از کاری که انجام داده‌ام درگذر. امانم بده از کاری که از من سر زد و نگذاشتم از اینجا بروید. 📚 مقتل الحسين علیه‌السلام و مصرع اهل بیته، ص٨٢ 📚 بحرالمصائب ج۴ ص۴٧ 🩸محبّت بی‌نظیر سیدالشهدا علیه‌السلام به حرّ بن یزید ریاحی | تو مهمان مایی ای حرّ … برای جنگ، کمی صبر کن … در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که سیدالشهدا علیه السلام، سر حرّ را بالا گرفت و از توبه او استقبال نمود، حر عرض کرد: ای مولای من! فدای تو گردم! مرا رخصت ده تا جانم را در پیش پای مبارکتان فدا نمایم. 🥀 سیدالشهدا علیه السلام فرمودند: تو مهمان مایی! هنوز رایحه راحت از جانب ما به مشامت نرسیده است؛ پس کمی صبر کن تا ابتدای جنگ از جانب غیر از تو باشد. 🥀 حرّ گفت: چون اول من بر سر راه شما آمده‌ام، می‌خواهم که اول کسی باشم که در راه محبت شما کشته می‌شود. شاید بدین عمل رتبه کسانی را يابم که با جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله مصافحه می‌کنند. 🥀 پس امام علیه‌السلام به او اذن میدان دادند. 📚ریاض المصائب(خطی) ص١٧٩ 📚محرق القلوب ص٣۵۵ 📚بحرالمصائب 🩸حُرّ، به پشت خیمهٔ مخدّرات رفت و بر زمین نشست و خاک بر سر می‌ریخت … در نقلی آمده است:
🥀 وقتی‌که سیدالشهداء علیه‌السلام توبه حرّ را پذیرفت، حر عرضه داشت: مرا با قبول توبه‌ام سرفراز نمودی؛ اما هنوز از خجالت اهلبیت شما بیرون نیامده‌ام؛ مرا اذن بفرما تا خدمت مخدّرات حرم رفته و از ایشان حلالیت بطلبم! 🥀 آن حضرت به او اذن دادند و آمد پشت خیمه زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها و دیگر مخدّرات؛ صدایش را بلند کرد و گفت: «السّلامُ علیکُنَّ یا أهل‌بیتِ النُبوّة» 🥀 منم آن کسی که از روی خجالت سر بر آستان شما فرود آورده‌ام! منم آن کسی که راه شما سدّ کرده و دل شما را به لرزه در آوردم! الان از کردهٔ خود پشیمانم و میخواهم مرا عفو نمایید و شکایت مرا به محضر فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها نبرید! 🥀 چون اهل حرم، صدای عجز و زاری حر را شنیدند، صدای ناله و شیون آن‌ها نیز بلند شد؛ تا صدای گریه و زاری آن‌ها به گوش حرّ رسید، بر روی خاک نشست و خاک بر سر می‌ریخت و می‌گفت: کاش دست و پایم فلج می‌شد و مانع راه شما نمی‌شدم! 🥀 در این‌جا بود که صدای برخی از مخدّرات از درون خیمه به گوش حر رسید که برایش دعا کردند و او را تسلّی خاطر دادند. 📚ریاض المصائب (خطی) ص۱۷۹ 📚بحرالمصائب، ج۴ 🩸سیدالشهداء علیه‌السلام، هر گونه بود لشکر را شکافتند و جنازه مطهر حرّ را به خیمه‌ها آوردند... در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که لشکر عمر بن سعد ملعون، نتوانست حریف دلاوری های جناب حرّ بشود، عمر سعد ملعون صدایش را بلند کرد و گفت: 📋 وَیلَکم!‌ إرشَقوهُ بِالنَّبلِ؛ فَجَعلوا یَرشُقونَ حتّی صارَ جِلدُهُ کالقُنفذ ▪️وای بر شما! او را تیرباران کنید؛ پس لشکریان به گونه‌ای به سمت او تیر پرتاب کردند که تن او همانند خارپشت شد. 🥀 در همین اثناء، ملعونی به نام قسورة بن کنانه، به پیش آمد و نیزه‌ای بر سینه حرّ زد و سینه‌ او را شکافت و حر بر روی زمین افتاد. در این‌جا بود که سیدالشهداء علیه‌السلام به قلب لشکر حمله کردند و به هر گونه بود بر بالای جنازه حرّ حاضر شدند. 📋 وَ حَمَلهُ و أتٰی بِهِ عِندَ القَتلی و وَضَعَهُ عَلی الأرض ▪️و برای اینکه دیگر جسارتی به پیکر او نکنند، خود آن حضرت، جنازه حرّ را حمل کردند و او را خیمه شهدا آوردند و بر زمین گذاشتند. 📚ناسخ التواریخ،امام حسین علیه‌السلام،ص۲۶۱ 📚نور العین ص۳۸ 📚بحر المصائب ج۴ ص۶۴ ✍ یا أباعبدالله... هر گونه و به هر زحمتی که بود، جنازه تک تک شهداء حتی جنازه حرّ را هم حمل کردی و به خیمه‌ها آوردی... تا مبادا به پیکر آن‌ها جسارتی بشود... تا مبادا لگدمال سُم ستوران بشوند... اما چه کسی بود که پیکر نازنینت را از بین آن کفتارها به گوشه‌ای ببرد؟! انگار اینگونه مقدّر شده بود که مولای‌ما حضرت صاحب الزمان علیه‌السلام ، هر روز برایت خون گریه کند و اینگونه روضه‌ات را بخواند: 📜 ... فَهَوَیْتَ إِلَی الْأَرْضِ جَرِیحاً، تَطَئُوکَ الْخُیُولُ بِحَوَافِرِهَا ▪️ای جدّ غریبم! با بدنی پُر از زخم، نقش بر زمین شدی و در آخر با سُمّ اسب هایشان بدنت را لگدمال کردند. 📚المزار الکبیر ،ص۵۰۴
💧 امامـ حـسـیـن عليه‌ السلامـ أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لایذکُرُنی مُؤمنٌ الا استَعبَرَ. من کشته اشکم، هیچ مؤمنی مرا یاد نمی‌کند مگر آنکه (بخاطر مصیبت‌هایم) گریه می‌کند. 🥀 📚 بحار الأنوار، ج ۴۴، ص٢٧٩
🔸 امامـ حـسـیـن عليه‌ السلامـ در آنچه سودى به تو نبخشد، سخن مگو، كه من مى ترسم گناهى بر دوش تو باشد؛ و بدانچه سود بخشد، تنها هنگامى سخن بگو كه براى گفتار، فرصت را مناسب بينى، كه بسا گوينده‌اى به حقّ سخن گويد‌؛ امّا مورد نكوهش قرار گيرد. 🔹 📚 كنز الفوائد، ج٢، ص٣٢
🍃 ﷽ 🍃 «هَٰذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» این آفرینش خداست؛ امّا به من نشان دهید معبودانی غیر او چه چیز را آفریده‌اند؟! ولی ظالمان در گمراهی آشکارند. 🌺 📗 سوره لقمان، آیه ١١
✨ امامـ حـسـیـن عليه‌ السلامـ فإذا أوى إلى مَنزِلِهِ جَزَّأ دُخولَهُ ثلاثةَ أجزاءٍ: جُزءاً للّهٍ، و جُزءاً لأهلِهِ، و جزءاً لنفسِهِ. پيامبر صلی الله علیه و آله هرگاه وارد منزل مى‌شد، اوقات خود را به سه بخش تقسيم مى‌كرد: بخشى را به (عبادت) خدا اختصاص مى‌داد و بخشى را به خانواده‌اش و بخشى را به خودش. 🌷 📚 بحار الأنوار، ج١۶، ص١۵٠، ح۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کاری ساده ای که عذاب قبر را از بین‌میبرد 🎙حجت الاسلام
D1737179T17870672(Web)-mc.mp3
545.1K
🎧زیارت امام حسین (علیه السلام) 🎙️حجت الاسلام
✍ بسم الله الرحمن الرحیم 🍀 خاطره ای از آیت الله بهجت: ✨ [حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره] شیر آب حیاط را به‌اندازۀ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو می‌گرفتند. 🍁 گفتم: آقا، محرم دارد می‌آید و من یک ماه برای تبلیغ می‌روم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. 💫 همان‌جور که وضو می‌گرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت: «آسید محمد! سعی کن هر شبانه‌روزی یک‌مرتبه برای امام حسین علیه‌السلام گریه کنی...». 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 ▪️ "الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج" 💫 شادی روح مطهر استادحاجیه خانم‌اکبری(ره) صلوات ۹۸/۰۶/۱۰
✍️ بسم‌الله الرحمن الرحیم ▪️ حضرت ولی‌عصر امام زمان(عج) به مرحوم آیت‌الله کشمیری فرمودند: هر وقت در زندگی به بن‌بست رسیدی، این دعا را بخوان که جدم موسی ابن جعفر(ع) فرمودند: 🍂 «بلا و گرفتاری به مؤمن وارد نمی‌شود مگر آنکه خداوند بر او الهام می‌فرستند که به درگاه الهی دعا کند و آن بلا سریع از او برطرف شود؛ و چنانچه از دعا خودداری کند، آن بلا و گرفتاری طولانی می‌گردد. پس هرگاه فتنه و بلائی بر شما وارد شد، به خداوند مهربان، دعاورزی کنید.» 🍀 و دعا این است: «یا مَنْ إذَا تَضَایَقَتِ الأُمورُ فَتَحَ لَها باباً لَمْ تَذْهَبْ إلَیهِ الأَوهامُ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ، وَافْتَحْ لِأُمورِیَ المُتَضایَقةِ باباً لَمْ یَذْهَب إِلیهِ وَهْمٌ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ»؛ 🍁 ای خدایی که وقتی حلقه‌های بلا به هم گره می‌خورد و انسان را در فشار قرار می‌دهد، در این زمان دری بر روی بندگان باز می‌کنی که فکر و وهم بشر به آنجا نمی‌رسد، خدایا بر محمد و آلش درود فرست و مرا که در بن‌بست، گیر کرده‌ام، خودت برایم راهی باز کن که به عقل من نمی‌رسد. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ‌🌹 «ألّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج» 💫 شادی روح مطهر استادحاجیه خانم‌اکبری(ره) صلوات ۹۸/۰۶/۱۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ashoura-haddadian.mp3
3.13M
ادعیه 📝 زیارت عاشورا 🎤 حاج سعیدحدادیان 🔅 با خواندن زیارت عاشورا چشم خود را از گناه بیمه کنیم 📌 ۸ روز باقی‌مانده تا پایان چله عاشورا ▫️خواندن_زیارت_عاشورا_به_نیت_ظهور    ک هدیه به چهارده معصوم 🍀🖤🍀🖤🍀🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Aali-Shab02Moharram1403.mp3
48.73M
سخنرانی 📝 مراسم عزاداری دهه اول ماه 🎤حجت الاسلام استاد_عالی 🕌هیأت آیین حسینی ◼️دوم_محرم امام_حسین ؛۱۴۰۳      هدیه به چهارده معصوم 🍀🖤🍀🖤🍀🖤
مرکز فرهنگی ثقلین - شب 1 محرم 1403.mp3
26.48M
سخنرانی 🎤حجت الاسلام استاد_عابدینی 🕌مرکز فرهنگی ثقلین ◼️اول_محرم امام_حسین ؛۱۴۰۳      هدیه به چهارده معصوم 🍀🖤🍀🖤🍀🖤
00002.mp3
2.37M
روضه مرثییه 📝مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها 🎤حجت الاسلام استاد_عالی حضرت_رقیه سلام الله علیها ◼️شب سوم هدیه به چهارده معصوم 🍀🖤🍀🖤🍀
18-ansariyan_safarnameh_O_114895.mp3
3.18M
پادکست 📝خرابه نشینی 🎤حجت الاسلام استاد_انصاریان ▪️ویژه سوم_محرم ؛ حضرت_رقیه هدیه به چهارده معصوم 🍀🖤🍀🖤🍀🖤
سخنرانی میرباقری 403.4.16.mp3
36.51M
سخنرانی 📝 دستورات امام رضا علیه السلام در ماه محرم 🎤حجت الاسلام استاد_میر_باقری 📆 ۱۶ تیر 1403 🕌حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه س      هدیه به چهارده معصوم 🍀🖤🍀🖤🍀🖤
✅هنگامى که امام حسین(ع) با سپاه اندک خویش به «قصر بنى مقاتل» رسید در آنجا خیمه اى توجّه اش را جلب کرد. حضرت(ع) پرسید : این خیمه کیست؟ گفتند : عبیدالله بن حرّ جعفى! امام(ع) حجّاج بن مسروق جعفى را به نزد او فرستاد. حجّاج به خیمه عبیدالله بن حرّ آمد، سلام کرد و گفت : اى پسر حرّ! به خداسوگند! اگر شایسته آن باشى که بپذیرى خداوند به تو کرامتى عظیم هدیه کرده است. گفت : کدام کرامت؟ حجّاج پاسخ داد : این حسین بن على(ع) است، که تو را به یارى خویش فرا مى خواند. پس اگر در رکاب آن حضرت(ع) با دشمنانش نبرد کنى، پاداش بزرگى نصیب تو خواهد شد و اگر کشته شوى، به فیض شهادت نایل گردى. عبیدالله بن حرّ گفت : 📋《وَاللهِ مَا خَرَجَتُ مِن الكُوفَةِ إلَّا مُخَافَةً أَن يُدخِلَهَا الحُسَينِ بنِ عَلِي(ع) وَ أنَا فِيهَا، فَلَا أَنصرُهُ لِأَنَّهُ لَيسَ لَهُ فِي الكُوفَةِ شِيعَةُ وَ لَا أَنصَارُ إِلَّا وَ قَد مَالُوا إلَى الدُّنيَا إِلَّا مَن عَصَمَ اللهَ مِنهُم، فَاَرجِع إِلَيهِ وَ خَبِّرهُ بِذَاكَ》 ♦️به خدا قسم! من از کوفه بیرون نیامدم مگر آن که بیم داشتم حسین بن على(ع) به کوفه قدم گذارد و من آنجا باشم و یارى اش نکنم. در کوفه هیچ یاورى نمانده مگر آن که به دنیا رو کرده است، خدمت امام(ع) برگرد و این مطلب را به عرضشان برسان! حجّاج نزد امام(ع) آمد و ماجرا را به عرض امام(ع) رساند. امام(ع) برخاست و با تنى چند از یاران خود به نزد عبیدالله بن حرّ آمد. عبیدالله از امام(ع) استقبال گرمى به عمل آورد و امام(ع) نشست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : اى پسر حرّ! همشهریان تو این نامه ها را برایم نوشتند و خبر دادند که همگى بر یارى من متّفق اند و در کنار من ایستاده و با دشمنانم پیکار خواهند کرد و از من خواستند که نزدشان بروم و من نیز آمدم. ولى گمان نمى کنم که آنان بر عهدشان پایدار بمانند، زیرا آنان بر کشتن پسر عمویم مسلم بن عقیل و یارانش با دشمنان همکارى کردند، و همگى با پسر مرجانه، عبیدالله بن زیاد که از من مى خواست با یزید بیعت کنم، همراه شده اند. و تو اى پسر حرّ! بدان! به یقین خداوند در برابر کارهایى که انجام داده اى و گناهانى که در ایّام گذشته مرتکب شده اى، از تو بازخواست خواهد کرد، و من در این لحظه از تو مى خواهم که با آب توبه گناهانت را شستشو دهى و تو را به یارى خاندان اهلبیت(ع) فرا مى خوانم. اگر حقّمان را به ما دادند خدا را بر آن شکر کرده و مى پذیریم و اگر آن را از ما بازداشتند و به ظلم و ستم بر ما چیره شدند، تو در طلب حق، از یاوران من خواهى بود و در هر دو صورت زیانى نخواهى دید. عبیدالله بن حرّ عرض کرد : تو را به خدا سوگند که این خواهش را از من مکن. من هر چه بتوانم از کمک هاى مالى از تو دریغ نخواهم کرد. این اسب را از من بپذیر که در پى کسى با آن روان نشدم مگر آن که بر او دست یافتم و با آن از مهلکه اى نگریختم جز آن که نجات یافتم و این شمشیر را تقدیم تو مى کنم که به هر چه فرود آوردم آن را برید. امام(ع) فرمود : 📋《یَابْنَ الْحُرِّ! ما جِیْناکَ لِفَرَسِکَ وَ سَیْفِکَ، اِنَّما اَتَیْناکَ لِنَسْاَلَکَ النُّصْرَهَ، فَاِنْ کُنْتَ قَدْ بَخِلْتَ عَلَیْنا بِنَفْسِکَ فَلا حاجَهَ لَنا فِی شَىْء مِنْ مالِکَ!》 ♦️اى فرزند حرّ! ما به قصد اسب و شمشیرت نیامدیم، ما آمدیم تا از تو یارى بطلبیم. اگر از تقدیم جانت در راه ما دریغ مى ورزى، هیچ نیازى به مالت نداریم. سپس فرمود : من از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود: 📋《مَنْ سَمِعَ داعِیَهَ اَهْلِ بَیْتی، وَ لَمْ یَنْصُرْهُمْ عَلى حَقِّهِمْ اِلاَّ اَکَبَّهُ اللهُ عَلى وَجْهِهِ فِى النّارِ》 ♦️هر کس فریاد استغاثه اهل بیت مرا بشنود و به یاریشان نشتابد، خداوند متعال وى را به رو در آتش دوزخ اندازد. آنگاه امام حسین(ع) برخاست و این آیه را تلاوت کرد : 📋《مَا كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدَاً》 ♦️من هرگز گمراه کنندگان را کمک کار خود بر نمی گزينم.(کهف ۵۱) سرانجام امام حسین(ع) به نزد یاران خویش بازگشت.(۱)(۲) 📚منابع : ۱)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۷۳ ۲)الإرشاد شيخ مفید، ج۲، ص۸۱