💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۵۹
✍دشمنان دور نافع بن هلال را میگیرند و آنقدر زخم به او میزنند که هر دوبازویش قطع میشود و تیرانداز بدون بازو را اسیر میکنند،
شمر تا چشمش به نافع می افتد فریاد میزند که او را بکشید، چرا که به حسین پیوسته، اما با اینکه نافع بازویی در بدن ندارد، هیچکس جرات کشتن او را ندارد که سرانجام شمر خنجر میکشد و نافع ملکوتی میشود و حسین مظلوم هم تنهاتر از قبل میشود ...
نافع که کشته شد، انگار سپاه عمر سعد جانی تازه گرفت و همانجا که امام ایستاده بود را نشانه گرفتند و با هم حمله کردند تا شاید با کشتن امام، جنگ خاتمه یابد.
مسلم بن عوسجه پیرمردی هشتاد ساله که چونان جوانان شمشیر میزد، متوجه هدف شوم دشمن شد و همانطور که رجز میخواند:
_«من شیر قبیلهٔ بنی اسد هستم »
به قلب دشمن زد، همه او را میشناختند، زمانی ایشان در رکاب پیامبر صلی الله علیه واله مشق جنگ میکرد و انگار اینک و اینجا میخواست درس پس بدهد و به پیامبر که از ملکوت نظاره گر او بود بگوید: به خدا مسلم بن عوسجه به محمد ایمان آورد و تا آخرین نفس از دین محمد دفاع کرد.
لشکر کوفه که هنرنمایی مسلم بن عوسجه را دید، دسته جمعی به او حمله کردند، گرد و غباری غلیظ همه جا را گرفته، معلوم نیست چه بر سر مسلم آمده، امام به همراه حبیب به قلب گرد و غبار میروند تا از مسلم حمایت کنند.
رباب که میبیند تمام هستیاش به قلب دشمن زده، قلب در سینهاش فشرده میشود، هراسان از جای برمیخیزد و کمی جلوتر میرود و سرا پا چشم میشود تا قامت مولایش را ببیند.
گرد و غبار میخوابد و همگان سر مسلم بن عوسجه را روی دامان امام میبینند...
حبیب که زخمهای تن مسلم را می بیند و میداند که عنقریب ملکوتی میشود، به او میگوید:
_ای دوست قدیمی آیا وصیتی داری که برایت انجام دهم؟!
مسلم تمام نیروی خود را جمع میکند و با سر انگشت امام را نشان میدهد و میگوید:
_تمام وصیتم حسین علیهالسلام است، نگذار مولایم غریب و بی یاور بماند..
اشک از چشمان حبیب سرازیر می شود و میگوید:
_به خدای کعبه قسم میخورم که جانم را فدای جان نازنینش کنم
و مسلم آرام در آغوش حسین جان میدهد.
عابس با دیدن صحنه کشته شدن مسلم و شنیدن وصیتش خون جوانمردی در رگهایش به جوش می آید، عابس همان کسی ست که پیغام مسلم را از کوفه برای مولایش آورده و به حسین علیهالسلام گره خورده و اینک میل آن دارد که در این وادی دلبری کند، پس خدمت امام میرسد و میگوید:
ادامه دارد...
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۶۰
✍مولای من! در این ارض خاکی هیچکس را به اندازه شما دوست ندارم، کاش چیزی عزیزتر از جانم داشتم و آن را فدایتان میکردم، پس اجازه دهید این جان ناقابل را فدایی وجود نازنینتان نمایم.
امام با نگاه و لبخند مهربانش اذن میدان به او میدهد و برایش دعا میکند.
عابس به قلب سپاه میزند و در یک لحظه عده ای را به درک واصل میکند، ربیع که از دیر زمانی همرزم او بوده و اینک در لشکر عمر سعد است و خوب جنگاوری عابس را میداند ،فریاد میزند:
_او عابس است، به نبرد با او نروید، به خدا قسم هرکس با عابس بجنگد، کشته خواهد شد.
پس رنگ از رخ سپاهیان میپرد ، عابس هل من مبارز میطلبد و هیچکس، یارای مبارزه با او نیست.
عمر سعد که حقارت سپاهش را میبیند فریاد میزند:
_خاک بر سرتان، جرات رودررویی و جنگیدن با او را ندارید، حداقل محاصرهاش و او را سنگباران کنید.
عابس با شنیدن این حرف عمر سعد، لباس رزم از تن بیرون می آورد و به کناری می اندازد و فریاد میزند:
_اکنون به جنگ من بیایید
اما کسی جلو نمیآید و عابس به سوی سپاه کوفه حمله میکند و عده زیادی را به خاک سیاه مینشاند، به یک باره سپاه او را محاصره میکند و از راه دور باران سنگ و تیر باریدن میگیرد و عابس درحالیکه خون از بند بند وجودش میتراود به دیدار محبوب و معبود خود میشتابد..
ادامه دارد....
۱)✍ما تَشاوَرَ قَومٌ إلاّ هُدُوا إلى رُشدِهِم
هيچ قومى با يكديگر مشورت نكردند مگر آن كه به راه پيشرفت خود رهنمون شدند
▫️تحف العقول، ص ۲۳۳
۲)✍لاتُعاجِلِ الذَّنبَ بِالعُقُوبَةِ واجْعَلْ بَينَهُما لِلاِعتِذارِ طَريقا
در مجازات خطا كار شتاب مكن و ميان خطا ومجازات،راهى براى عذرخواهى قرار ده
▫️بحار الأنوار، ج ۸۷
۳)✍صاحِبِ النّاسَ مِثلَ ما تُحِبُّ أن يُصاحِبوكَ بِهِ
با مردم به گونه اى رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند
▫️أعلام الدّين، ص ۲۹۷
۴)✍إنَّ أَحسَنَ الحَسَنِ الخُلُقُ الحَسَنِ نيكوترين نيكو، خُلق نيكو است
▫️الخصال، ص ۲۹
۵)✍مَن عَبَدَ اللّه َ عَبَّدَ اللّه ُ لَهُ كُلَّ شَىءٍ
هر كس خدا را بندگى كند، خداوند همه چيز را بنده او گرداند
▫️ تنبيه الخواطر، ج ۲، ص ۱۰۸
۶)✍مَن عَبَدَ اللّه َ عَبَّدَ اللّه ُ لَهُ كُلَّ شَى ءٍ
هر كس خدا را بندگى كند، خداوند همه چيز را بنده او گرداند
▫️ تنبيه الخواطر، ج ۲
۷)✍اللُّؤمُ أن لاتَشكُرَ النِّعمَةَ
پستى آن است كه نعمت را سپاس نگوي
▫️تحف العقول، ص ۲۳۳
۸)✍ولَعَمري إنّا لأَعلامُ الهُدى و مَنارُ التُّقى
به جانم قسم كه ما پرچم هاى هدايت و نشانه هاى روشن پرهيزگارى هستيم
▫️تحف العقول
۹)✍إنَّ مُعاوِيَةَ نازَعَني حَقّا هُوَ لي فَتَرَكتُهُ لِصَلاحِ الاُمَّةِ و حَقنِ دِمائِهِم
معاويه در حقى كه از من بود با من ستيز كرد و من براى صلاح امّت و جلوگيرى از ريختن خونشان آن را واگذاردم
▫️ بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۰
۱۰)✍پرسيدند: بخل چيست؟ فرمود: «آنچه را در دست خود ببينى [و نگهدارى]، مايه شرف پندارى و آنچه را انفاق كنى، از دست رفته بدانى
#استغفار : کلید روزی
🔸در آیات 10 تا 12 سوره نوح می خوانیم: «به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که بسیار آمرزنده است. تا باران های پربرکت آسمان را پی در پی بر شما فرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان کمک کند و باغ های سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد».
✍از این آیات و آیات دیگری از قرآن به روشنی فهمیده می شود که بین 🌴استغفار 🌴و وفور نعمت و آبادی و خرمی و از بین رفتن مصائب و مشکلات، رابطه خاصی وجود دارد؛ همچنین بین ظلم و فساد و از بین رفتن نعمات و پدیداری مشکلات نیز رابطه مستقیمی وجود دارد.
🌺 در روایات نیز، روی این معنا تکیه شده است. امام علی (ع) فرمودند: «زیاد استغفار کن تا روزی را به سوی خود جلب کنی»
📚تفسیر نمونه، ج25، ص71
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
حجتالاسلاموالمسلمین فرحزاد
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۶۱
✍عابس کشته میشود، ناگاه "جَون" که غلام سیاهی ست اهل سودان و غلام ابوذر غفاری بوده و بعد از مرگ ابوذر هموار در کنار مولایش حسین بوده از جا برمیخیزد، او زیر لب میگوید:
_من هم میخواهم به ندای هل من ناصر مولایم لبیک بگویم، جون زنده باشد و مولایش اینگونه غریب و بی یار؟! کاش بپذیرد که از وجود نازنینش دفاع کنم.
جَوْن جلو میرود و از امام اذن میدان میگیرد.
امام میفرماید:
_ای جون! خدا پاداش خیرت دهد،تو با ما آمدی و رنج این سفر پذیرفتی و همدل ما بودی و سختی ها کشیدی، اکنون به تو رخصت بازگشت میدهم، تو میتوانی بروی
اشک از چشمان جون سرازیر میشود و هق هق کنان میگوید:
_آقا،عزیز پیامبر! در شادی ها با شما بودم و اکنون در اوج سختی شما را تنها گذارم؟! میخواهم وجود بی ارزشم را با جان فدایی در راهتان باارزش کنم،رخصت یا مولا..
امام با لبخندی زیبا اجازه میدهد و جون از امام میخواهد تا دعا کند جون بعد از شهادت سپید رو و خوشبو شود و امام دعا مینماید.
جَون درحالیکه رجز میخواند به سپاه دشمن حمله میکند و عده ای را سرنگون می نماید،
گروهی با هم به جون حمله میکنند و گرد و غباری به هوا بلند میشود، گرد و غبار که فرو مینشیند، پیکر غرق در خون جون بر روی زمین مشاهده میشود.
جون خیره به آسمان است و زیر لب زمزمه میکند:
_کاش مولایم، همانطور که به بالین تمام شهدا میآمد به بالین این غلام سیاه هم بیاید،
ناگهان خورشید رخسار حسین را در برابرش میبیند. امام سر جون را به دامن میگیرد و میفرماید:
_بار خدایا رویش را سفید، بویش را خوش و با خوبان محشورش نما..
و جون هم به ملکوت پیوند میخورد درحالیکه صحرای کربلا را از بوی خوشش آکنده نموده و رویش چونان مرمر، سفید شده و همه میدانند که از دعای امام، چنین شده
جون شهید میشود و بُریر که شصت سال سن دارد و معلم قرآن کوفه است، جلو میرود و اذن میدان میگیرد.
بریر پیش سپاه دشمن هل من مبارز میطلبد، کسی را جرات رویارویی با او نیست تا اینکه به حکم عمرسعد یزیدبن مَعْقل که در جنگاوری دستی دارد جلو میرود..
یزید با استهزا می گوید:
_ای بریر تا به یاد میآوریم تو هوادار علی و اولاد او بودی، همانا راه تو باطل است و راه شیطان است.
بریر زهرچشمی میگیرد و میگوید:
_بیا قضاوت راه درست یا نادرست را به خدا سپاریم و هرکداممان که باطلیم اینک کشته شویم
ادامه دارد....
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۶۲
✍یزیدبن معقل قبول میکند و تمام سپاه دعا میکنند که یزید ببرد و بریر کشته شود اما با اولین حرکت بریر، یزید سرنگون و به درک واصل میشود.
لشکریان مبهوت هستند و بریر به قلب سپاه میزند و بعد از جنگاوری شجاعانه او هم آسمانی میشود.
رباب غرق دیدن صحنه پیش روست که صدای گریه علی اصغر بلند میشود. رباب خود را به خیمه میرساند، رقیه و سکینه و فاطمه و اکثر بچه های کربلا اینجا جمع هستند و همه ندای العطش دارند،
علی اصغر بی تاب تر از همه است،چون نه شیری هست که بخورد و نه آبی که گلویش را تر کنند..
صدای آه و ناله و العطش طفلان به بیرون از خیمه میرود...
"عباس بن علی" که جوانی سی و پنج ساله است و این روزها همه او را با نام سقا میشناسند، چرا که تا آب طلب کردند این شیر ژیان دشت کربلا به شریعه میرفت و با دست پر برمیگشت..
اینک بچه ها دامان عباس را گرفتند و عباس و برادرانش مشک برمیدارند...
چهار پسر ام البنین: عباس، جعفر، عثمان و عبدالله برمیخیزند، دشت کربلا را بوی حیدر کرار پر کرده...
این چهار شیر شرزه شمشیر زنی را در محضر مادر که شیرزنی بی مثال است یاد گرفته اند و زیرسایهٔ پدر مشق جنگ کردهاند، مشک به دست میگیرند و راهی شریعه فرات میشوند.
کودکان تشنه لب درحالیکه اشک در چشمانشان حلقه زده با لبان خشکیده لبخندزنان این چهار برادر را بدرقه میکنند.
دیگر از یارانی که شبهای پیش عباس راق یاری میکردند تا آب بیاورد خبری نیست، چون همه ملکوتی شده اند و پسران ام البنین میروند تا صحنه ای ماندگار در تاریخ بشریت خلق نمایند.
لشکر چهار هزارنفری که مراقب شریعه فرات است یک طرف و لشکر چهار نفری حیدر کرار هم یک طرف.
برادران، شمشیر میزنند و عباس خود را به فرات میرساند و مشک را پر از آب میکند، آنها با اینکه به آب رسیدند اما لبهایشان هنوز تشنه است و این #ادبی ست که ام البنین به آنها یاد داده... همانطور باشید که حسین پسرفاطمه است و بر او پیشی نگیرید...
حال حسین تشنه لب است، پس عباس و برادرانش هم به حکم #ادب و #وفا باید تشنه لب باشند.
راه برگشت سخت تر از راه رفت است، چرا که باید از مشک آبی محافظت کنند که امید کودکان زیادی ست.
عباس مشک بر دوش میزند و سه برادر پروانه وار گرد او میچرخند و تا تیری را که به سمت عباس و مشک آب پرتاب میشود، جانشان را سپر آن میکنند.
ادامه دارد.
💠 عَن الصادقِ جعفرِ بنِ محمدٍ عن اَبیهِ عَن آبائِهِ علیهمُالسلام اَنَّ امیرالمؤمنین علیهالسلام قالْ جُمِعَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی ثَلَاثِ خِصَالٍ
این سه چیز را اگر بتوان تأمین کرد، همهی خیرات، مستقیم و غیرمستقیم در اینها وارد و داخل هستند.
النَّظَرِ وَ السُّکُوتِ وَ الْکَلَامِ
یکی نظر و نگریستن، دوم سکوت و سوم کلام
فَکُلُّ نَظَرٍ لَیْسَ فِیهِ اعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ
فرمود هر نگاهکردنی که در آن عبرتگرفتن نباشد، اعتبار نباشد، این سهو است؛ هیچ فایدهای ندارد.
وَ کُلُّ سُکُوتٍ لَیْسَ فِیهِ فِکْرَةٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ
سکوت هم جزو کارهای متعارف و رفتار انسان است؛ [میفرماید] هر سکوتی که در آن فکری نیست این غفلت است.
وَ کُلُّ کَلَامٍ لَیْسَ فِیهِ ذِکْرٌ فهُوَ لَغْوٌ
میفرماید هر کلامی که در آن ذکر نیست، یاد نیست، توجه نیست -حالا یا به طور مطلق یا توجه الی الله- این کلام لغو است.
فَطُوبَى لِمَنْ کَانَ نَظَرُهُ عِبَراً وَ سُکُوتُهُ فِکْراً وَ کَلَامُهُ ذِکْراً
[پس خوشا به حال کسى که نگاهش مایهی عبرت است، و سکوتش مایهی اندیشه، و سخنگفتنش یادآورى و ذکر است]
آن وقت انسانی که این سه خصوصیت را دارد؛
وَ بَکَى عَلَى خَطِیئَتِهِ
بر گناهان و خطاهای خود بگرید؛
یعنی این [گریهکردن] نتیجهی همین توجهات است. هنگامی که ما وقتی ساکتیم فکر میکنیم، وقتی حرف میزنیم تذکر در آن است، وقتی نگاه میکنیم با سنجش [همراه است]، آنوقت یکی از چیزهایی که مورد نگاه ما است، خود ما و رفتارهای خودمان است، خطاهای خودمان را پیدا میکنیم. مشکل ماها این است که اشتباهات و خطاهای خودمان را نمیفهمیم و نمیبینیم. وقتی فهمیدیم آنوقت عظمت کار را مشاهده میکنیم و اگر اهل دل باشیم بر خطاهای خودمان گریه میکنیم.
وَ أَمِنَ النَّاسُ شَرَّه
[و مردم از شرّ او در امان باشند]
📚 الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۸
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۶۳
✍عباس مشک بر دوش و اشک در چشم چون نگین انگشتری در بین برادرانش به پیش میرود و از ملکوت زهرا و علی نظارهگر این صحنه اند و انگار زهرا زیر لب میگوید:
خدایا مراقب پسرانم باش..
راه برگشت را به نیمه رسانده اند که عبدالله و جعفر بر زمین می افتند، آنقدر تیر بر بدنشان فرو رفته جای تیر دیگری نیست.
عباس میخواهد برادرانش را در آغوش بگیرد که جعفر با گوشه چشمش اشاره به خیمهها و طفلان تشنه لب دارد و عبدالله اشاره به مشک...چاره ای نیست باید دل عباس در آرزوی این آغوش آخر برادرانش بماند.
کمی جلوتر، عثمان هم از پا میافتد، اما لبخند میزند، چرا که عباس با مشکی پر از آب به خیمه ها رسیده و کودکان با خوشحالی دوره اش کرده اند
اما این آب فقط اندازه یک جرعه است که به هر کودک برسد، هنوز به ظهر عاشورا نرسیدهاند و العطش بزرگتری در پیش است....
عباس به هر کدام از بچه ها جرعه ای آب میرساند و درحالیکه اشک در چشمانش حلقه زده میگوید:
_بنوشید و گوارای وجودتان، که برای رساندن این آب، عباس سه برادر از دست داد...
عباس که با مشک آب میرسد، اَسلم غلام امام حسین که از نژاد تُرک است اذن میدان میگیرد و به سمت سپاه دشمن میتازد.. اسلم فریاد میزند:
_امیری حسین و نعم الامیر..
صدایش آنقدر زیبا و گیراست که هر شنونده ای را به فکر می اندازد..
«مگر بهتر از حسین امیری هست؟! »
عده ای از جلوی این یل ترک فرار میکنند و عمر سعد فریاد میزند، بکشید این غلام را که اگر زنده بماند با همین صدایش همه را از راه به در میکند.
ناگهان باران سنگ و نیزه بر سرش باریدن میگیرد، اسلم بر زمین می افتد درحالیکه چشم به کاروان حسین دارد، گویی حرفی بیخ گلویش گیر کرده و شرم از گفتن آن دارد:
_آیا مرا نیز سعادت دیدار حسین علیهالسلام این حال است...
ناگهان بوی بهشت به مشامش میرسد و سرش را در دامان مولایش میبیند.. اشکش جاری میشود و میگوید:
_خدا را شکر چه سعادتی...
حسین صورتش را به صورت اسلم میچسپاند و اسلم بهشت خدا را در زمین حس میکند، اسلم آرام زمزمه میکند:
_«چه کسی همانند من است که پسر پیامبر صورت بر صورتش نهاده باشد»
و با زدن این حرف، چشمانش را میبندد و آسمانی میشود..
امام است دیگر..رحمتش...مهربانی اش... کرامتش گرفته شده از رحمت و مهربانی و کرامت خداست و بین غلامش و پسر خویش، فرقی نمیگذارد...😭
ادامه دارد....
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۶۴
✍اسلم که شهید میشود، "انس بن حارث" که بیش از هفتاد سال سن دارد و روزگاری در لشکر و دوشادوش پیامبر شمشیر میزده، دلش دلبری برای خدا و مولایش را میخواهد، پس رخصت میگیرد و امام با لبخند مهربانی میفرماید:
_«ای شیخ، خدا از تو قبول کند»
انس پارچه ای بر ابروان پر پشت و سفید میبندد و شالی هم به کمرش، انگار که نه هفتاد سال و بلکه نوجوانی تیزپاست، به میدان میشتابد و همزمان با حمله رجز میخواند:
_« آگاه باشید که خاندان علی بن ابیطالب پیرو خدا هستند و بنی امیه پیرو شیطان»
انس عاشق مولایش علیست و نام علی رمز جنگیدن این پیر جنگاور شده، پیش میرود و کافران را میکشد و پس از جنگی شجاعانه او هم به دیدار معبود میشتابد درحالیکه محاسن سفیدش با خون سرش خضاب شده...
اینک نوبت "وهب" است، همو که با همسر جوان و مادرش، تازه به دین اسلام درآمدند.
وهب اجازه میدان میگیرد و بر سپاه دشمن یورش میبرد و مادرش درحالیکه اشک شوق میریزد، هنرنمایی فرزندش را به نظاره نشسته...
عدهای را به خاک و خون کشیده و خود هم زخمی شده، وهب برمیگردد و به مادر میگوید:
_حال از من راضی شدی؟
مادر با لحنی قاطع میگوید :
_نه!
همگان تعجب میکنند و مادر ادامه میدهد:
_پسرم وقتی از تو راضی میشوم که در راه حسین کشته شوی..
انگار خداوند تمام عظمتها را میخواهد به یکباره در صحرای کربلا به تصویر کشد.. مادری با مرگ جگر گوشهاش از او راضی میشود!! و خوب میداند که این مرگ زندگی ابدی زیبایی را برای او و فرزندش در پی دارد
همسر وهب که او هم به تاسی از شوهرش تازه مسلمان شده و هنوز دلش در گرو مهر شوهرش است میگوید:
_وهب مرا به داغ خود مبتلا نکن..
حال وهب بین دو راهی گیر کرده، عشق همسر جوانش یا عشق حسین و خدایش؟! و شیر پاکی که خورده او را به بهترین راه،راهنمایی میکند، او عشق عالم هستی را برمیگزیند و سر به آستان ارادت حسین میساید و دوباره به میدان برمیگردد.
سپاه شمر او را دوره میکند، این شیرجوان دشت کربلا تعدادی را به درک واصل میکند و سپس سپاه شمر هر دو دستش را قطع میکند و سپس او را از نفس میاندازند و سر وهب را جدا میکنند و در دامن مادر وهب میاندازند و منتظرند که مادر وهب آه و ناله و گریه سر دهد
اما این شیرزن تازه مسلمان، انگار اسلام را بهتر از کهنه مسلمانانی که در مقابل خون خدا قد علم کرده اند میشناسد، سر فرزند را برمیدارد و میبوسد و با لبخند میگوید:
ادامه دارد....
💚🖤#ماه_آفتاب_سوخته
💎پارت۶۵
✍من از تو راضی ام که پیش خدا و رسولش مرا سرافراز کردی
و سپس از جا برمیخیزد، به سمت خیمه میرود و عمود خیمه را میکشد و با همان چوب به سپاهیان شمر حمله میکند و دو سرباز را میکشد...
همه مبهوتند از حرکت مادری که در داغ جوانش است، اینجاست که امام میفرماید:
_«ای مادر وهب! به خیمه ها برگرد خدا جهاد را از زنان برداشته»
او به خیمه برمیگردد اما به مقصود نرسیده چون میخواست آنقدر از سربازان بکشد تا جانش را فدای حسین زهرا نماید و کشته شود، امام که خوب میداند مادر وهب چه فکری در سرداشت رو به او میفرماید:
_«تو و پسرت روز قیامت با پیامبر خواهید بود»
و چه مژده ای زیباتر و والاتر از این...
آفتاب آسمان خبر از ظهر داغ میدهد و "ابوثمامه" نگاهی به آسمان میکند و نزد امام میرود و لبهای ترک خورده امام داغ دلش را تازه میکند و میگوید:
_جانم به فدایت!دوست دارم آخرین نماز را با شما بخوانم، اذان ظهر نزدیک است»
امام خیره در چشمان مردی که خیره در مدار آرامش زمین است،میشود و میفرماید:
_«نماز را به یادمان انداختی، خدا تو را در گروه نمازگزاران قرار دهد»
امام رو به سپاه کوفه میکند و از آنها می خواهد برای اقامه نماز لحظاتی جنگ را متوقف کنند، یکی از فرماندهان سپاه به نام ابن تمیم فریاد میزند:
_«مگر شما نماز هم می خوانید؟! نماز شما که پذیرفته نیست»
با این حرف، غربت حسین همرنگ غربت پدرش علی میشود، چرا که زمانی خبر شهادت امیرالمومنین در محراب مسجد به گوش مردم شام رسید آنها با تعجب میگفتند:
_مگر علی نماز هم میخواند؟!
حبیب که دلش از این حرف به درد آمده فریاد میزند:
_آیا گمان میکنی نماز پسر پیامبر قبول نمیشود نماز نادانی چون تو قبول است؟!
ابن تمیم به سمت حبیب حمله ور میشود، حبیب از امام رخصت میگیرد و به سمت او میتازد.
غیرت حبیب بن مظاهر به جوشش افتاده کسی جلودارش نیست، با یک حرکت ابن تمیم را سرنگون میکند و سپاهش حبیب را دوره میکنند و حبیب در میان میدان مشغول دلبری از خدا و ملائک میشود، میتازد و میکشد و میگوید:
ادامه دارد...
السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ...
🌱سلام بر تو ای مولای معصوم من، که بدون هیچ جرم و خطایی، از شّر دشمنان آواره بیابان ها شده ای!
سلام بر تو و بر غربت و تنهایی ات!
الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
روزمون رو با سلام به ائمه شروعڪنیم🌷
✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨
▫️🍃السلامعلیڪیارسولالله
▫️🍃السلامعلیڪیاامیـرالمؤمنین
▫️🍃السلامعلیڪیافاطمهالزهـرا
▫️🍃السلامعلیڪیاحسـنِبنعلی
▫️🍃السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے
▫️🍃السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
▫️🍃السلامعلیڪیامحمدبنعلے
▫️🍃السلامعلیڪیاجعـفربنمحمـد
▫️🍃السلامعلیڪیاموسےبنجعـفر
▫️🍃 السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضاالمرتضی
▫️🍃السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجـواد
▫️🍃السلامعلیڪیاعلےبنمحمـدالهادی
▫️🍃السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسـڪری
▫️🍃السلامعلیڪیابقیهالله،یاصـاحبالزمان
❇️حرز حضرت صاحب الزّمان علیه السلام برای حفظ شدن از بلایا و مکر دشمنان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ،
يَا مَالِكَ الرِّقَابِ، وَ يَا هَازِمَ الْأَحْزَابِ، يَا مُفَتِّحَ الْأَبْوَابِ، يَا مُسَبِّبَ الْأَسْبَابِ، سَبِّبْ لَنَا سَبَباً لَا نَسْتَطِيعُ لَهُ طَلَباً، بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ أَجْمَعِين.
﷽💠🌹هر روز با تلاوت یک صفحه از قرآن کریم
👈سوره نساء
👈صفحه:۷۸
🌹 ختم قرآن به نیت تعجیل در ظهور مولا (عج)
🍃👈هدیه به چهارده معصوم علیهماالسلام
🍃👈 جهت عاقبت به خیری ،حاجتروایی و ذخیره آخرت
#ختم_قرآن 👇👇
▪️امام صادق علیهالسلام فرمودند
إِذَا أَكْثَرَ اَلْعَبْدُ مِنَ اَلاِسْتِغْفَارِ رُفِعَتْ صَحِيفَتُهُ وَ هِيَ تَتَلَأْلَأُ.
▫️هرگاه بنده ای بسیار استغفار کند
نامه عملش بالا برده میشود در حالی که درخشان است
📚 اصول کافی جلد ۴ صفحه ۳۱۷
🌈🔖 حکیمانه ها
یکی، در پیش بزرگی از فقر خود شکایت می کرد و سخت می نالید
گفت: خواهی که ده هزار درهم داشته باشی و چشم نداشته باشی؟
گفت: البته که نه، دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمی کنم.
گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه می کنی؟
گفت: نه
گفت: گوش ودست و پای خود را چطور؟
گفت: هرگز
گفت: پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است
باز شکایت داری و گله می کنی؟!
بلکه تو حاضر نخواهی بود که حال خویش را با حال بسیاری از مردمان عوض کنی و خود را خوش تر و خوش بخت تر از بسیاری از انسان های اطراف خود می بینی
پس آنچه تو را داده اند، بسی بیش تر از آن است که دیگران را داده اند و تو هنوز شکر این همه را به جای نیاورده، خواهان نعمت بیش تری هستی؟!
کرامات حضرت رقیه (ع)
از حضرت رقیه (ع) ومرقد مطهر آن حضرت،در طول تاریخ، کرامات متعددی بروز کرده است . در این مطلب توجه شما را به یک کرامت شگفت جلب میکنیم:
بگو چند جمله از مصیبت دخترم( رقیه) رابخواند
مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده ( متوفای محرم 1396 ه. ق)، فرزند مرحوم محدث عالی مقام حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیها، از وعاظ وخطبای مشهور تهران بودند. ایشان میفرمود: یکسال به بیماری وناراحتی حنجره وگرفتگی صدا مبتلا شده بودم،تا جایی که منبر رفتن وسخنرانی کردن برای من ممکن نبود . مسلم، هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه میافتد، من نیز به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم.
پس از معاینه معلوم شد بیماری من آن قدر شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کارافتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است.
طبیب معالج در ضمن نسخهای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید چند ماه ازمنبر رفتن خودداری کنم وحتی با کسی حرف نزنم واگر چیزی بخواهم و یا مطلبی از زن و بچهام انتظارداشته باشم آنها را بنویسم،تا در نتیجه استراحت مداوم واستعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجددا به من برگردد.
البته صبر درمقابل چنین بیماری وحرف نزدن با مردم حتی با زن وبچه، خیلی سخت وطاقتفرساست،زیرا انسان بیشتر از هر چیز احتیاج به گفت وشنود دارد و چطور میشود چند ماه هیچ نگویم وحرفی نزنم وپیوسته در استراحت باشم ؟!
آن هم معلوم نیست که نتیجه چه باشد.
برهمه روشن است که با پیش آمدن چنین بیماری خطرناکی،چه حال اضطراری به بیماردست میدهد اضطرار میاندازد، این حالت پریشانی است که انسان امیدش از تمام چارههای بشری قطع شده و به یاد مقربان درگاه الهی میافتد تا به وسیله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت کرده وا زدریای بیپایان لطف خداوند بهرهای بگیرد.
من هم باچنین پیش آمدی، چارهای جز توسل به ذیل عنایت حضرت امام حسین (ع) نداشتم . روزی بعد ازنماز ظهر وعصر،حال توسل به دست آمد وخیلی اشک ریختم وسالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع) راکه به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرارداده گفتم : یا بن رسول الله، صبر درمقابل چنین بیماری برای من طاقتفرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم ازمن انتظاردارند برایشان منبربروم.
من از اول عمر تا به حال علی الدوام منبر رفتهام و از نوکران شما اهل بیتم، حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس براثر بیماری کنار باشم . ضمنا ماه مبارک رمضان نزدیک است،دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرما تا خدا شفایم دهد.
به دنبال این توسل، طبق معمول کم کم خوابیدم. درعالم خواب، خودم را در اطاق بزرگی دیدم که نیمی ازآن منور وروشن بود وقسمت دیگر آن کمی تاریک.
درآن قسمت که روشن بود حضرت مولی الکونین امام حسین (ع ) را دیدم که نشسته است . خیلی خوشحال وخوشوقت شدم و همان توسلی را که در حال بیداری داشتم در حال رویا نیز پیداکردم . بنا کردم عرض حاجت نمودن، ومخصوصا اصرار داشتم که ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شدهام،ولی با این حال حنجره ا زکارافتاده چطور میتوانم منبر رفته وسخنرانی نمایم وحال آنکه دکتر منع کرده که حتی با بچههای خود نیز حرفی نزنم.
چون خیلی الحال وتضرع وزاری داشتم، حضرت اشاره به من کردو فرمود به آن آقا سید که دم درب نشسته بگو اشک بریزید،ان شاءالله تعالی خوب میشوید. من به درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقای حاج آقا مصطفی طباطبائی قمی که از علما وخطبا و از ائمه جماعت تهران میباشد نشسته است . امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ایشان میخواست از ذکر مصیبت خودداری کند،حضرت سید الشهدا(ع) فرمود روضه دخترم را بخوان. ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه (ع) شد و من هم گریه میکردم و اشک میریختم، اما متاسفانه بچههایم مرااز خواب بیدار کردند ومن هم با ناراحتی از خواب بیدار شدم ومتاسف ومتاثر بودم که چرا از آن مجلس پرفیض محروم ماندهام، ولی دیدن دوباره آن منظره عالی امکان نداشت.
پی نوشت :
[1] کامل بهائی، ج 2، ص
نحو غسل دادن حضرت رقیه
مثل ...هیچ کس!
بیاتو ای زن غساله از طریق وفا به این صغیره بده غسل ازبرای خدا
مگوکه ازچه رخ اوچوکهربا باشد زداغ تشنگی دشت کربلاباشد
مگوکه زخم به پایش برون بودازحد به روی خار مغیان دویده اوبی حد
روایت شده است پس از اینکه حضرت رقیه علیه السلام به شهادت رسید ((یزیدملعون))دستوردادکه چراغ وتخته ی غسلی به خرابه ببرند وسه ساله ی امام حسین علیه السلام راباهمان پیراهن کهنه اش کفن کنند .
زن غساله به خرابه ی شام امد ومشغول غسل دادن بدن پاک ومطهررقیه علیه السلام شد نااگاه درحین غسل دادن دست هایش رابرسرزد وبلندبلند گریست ازاوسوال سوال کردند :
_چرابه سروصورت می زنی ؟!
_این دختربچه چه بیماری داشته که تمام بدنش کبودوسیاه است؟
خانم زینب (ع) جلوامد وفرمود :
((ای زن!این سه ساله ی بردار بیماری نداشت این کبودی ها جای تازیانه واثار ضربه های دشمن است .))
هنگامی که می خواستندپیکر مطهر حضرت رقیه (ع) راپس غسل دادن بردارند وبرای خاکسپاری مهیا کنند مردم شام همگی جمع شدند علم های سیاه برپا کردند وبرسر وصورت خودمی زدند وعزاداری می کردند.
رقیه (ع)راپس از غسل دادن درهمان لباس کهنه اش کفن کردند وبرپیکرش نماز خواندند وبه خاک سپردند .
مرحوم ایت الله بیرجندی می گوید :
((دختر سه ساله ی امام حسین (ع)درروزپنجم صفرسال 61هجری ازدنیا رفت وجسم پاک وشریفش در همان خرابه ی شام به خاک سپرده شد))
کتاب نفس المهموم در صفحه ۴۵۶
4_6021506795661427089.mp3
6.63M
🔖منبر کامل 🔖
#امام_حسن علیه السلام
💠مواعظ امام حسن مجتبی علیه السلام
🔻ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ۱۵ ماه مبارک رمضان
#آیت_الله_نظری_منفرد
#امام_حسن_مجتبی علیه السلام
🕌 حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
🌱 روز هفتم صفر سرور یا غم؟
در چندین سال اخیر مرجعیت بزرگوار حضرت آیتالله العظمی تلویزیون هفتم صفر را به عنوان ولادت حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام جشن می گیرد!
لذا به کتب علما رجوع میکنیم تا ببینیم روز غم است یا شادی!
سند اول: تثبیت الامامة
قدیمی ترین منبعی که در این زمینه تا به حال یافت شده کتاب « تثبیت الامامة»تالیف«سید قاسم بن ابراهیم الرسی» است که در سال ۲۴۶ وفات یافته است. وی که خود از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام است، از زهاد و عباد و علمای زمان خویش بود که دارای تألیفات فراوانی است. گفتنی است وی از روات احادیث هم بوده است و بدون واسطه از حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام روایت نقل میکرده است. وی در کتاب خویش چنین آورده است.
الامام الحسن علیهالسلام ابوه الامام امیرالمومنین علی علیهالسلام، امه فاطمه الزهراء سلاماللهعلیها، ولادته: ولد فی المدینه لیلة النصف من شهر رمضان فی السنة الثالثة للهجره، القابه: التقی، الزکی، السبط، وفاته: توفی فی السابع من شهر صفر سنة خمسین من الهجرة
سند دوم: قول شهید اول
یکی دیگر از کسانی که قائل بودند شهادت سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام در هفتم ماه صفر واقع شده است، شهید اول (متوفای ۷۸۶) می باشند ایشان در کتاب شریف «دروس» می فرمایند: الامام، الزکی، ابومحمد الحسن بن علی سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة... و قبض بها مسموما یوم الخمیس سابع صفر سنة تسع و اربعین من الهجرة.
سند سوم :مرحوم کفعمی
یکی دیگر از کسانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی در هفتم ماه صفر شده است، علامه بزرگوار و محدث کبیر مرحوم کفعمی صاحب کتاب شریف «مصباح»می باشد ایشان در این کتاب چنین می فرماید:
ولد فی یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة ثلاث من الهجرة و توفی یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة خمسین من الهجرة.
سند چهارم: پدر شیخ بهایی
یکی دیگر از بزرگانی که قایل به شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام در هفتم صفر می باشد مرحوم شیخ حسین والد شیخ بهایی در کتاب«وصول الاخبار الی اصول الاخبار» می باشد وی که متوفای سال ۹۸۴ هجری است در کتاب خویش میفرماید:
هو الامام الزکی ابومحمد سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة مسموما فی المدینة یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة تسع او ثمان و اربعین و قیل سنة خمسین من الهجره عن سبع و اربعین سنة.
اما بررسی میلاد امام کاظم علیهالسلام
اولاً: بزرگانی چون شیخ کلینی در(اصول کافی) و شیخ مفید در (الارشاد و مسارّ الشیعه) و شیخ طوسی«قدس سرهم» در (تهذیب الاحکام) به قول ولادت آن حضرت در هفتم صفر اعتنا نکرده و از بیان آن ساکت مانده اند.
ثانیاً: فحولی از علما چون شهید اول در(الدروس)، شیخ محمد حسن نجفی در(جواهر الکلام) و شیخ جعفر کاشف الغطاء«قدس سرهم» در (کشف الغطاء) آن را ضعیف شمردهاند.
ثالثاً: در تاریخ ولادت امام کاظم«علیهالسلام»روایاتی وارد شده است که بزرگان از محدثین چون احمد بن خالد برقی در (المحاسن)، شیخ کلینی در (اصول کافی)، محمد بن حسن صفّار در (بصائر الدرجات) و ابن جریر طبری شیعی«قدس سرهم» در (دلائل الامامة)از ابی بصیر به طرق مختلف از امام صادق«علیهالسلام» روایت کرده اند:
که این ولادت پس از ایام حج سال ۱۲۷هـ و هنگام مراجعت حضرت صادق«علیهالسلام» به مدینه و در اولین منزل پس از جحفه به نام ابواء بوده است. که به تصریح معجم البلدان ابواء ۳۳ میل (حدود ۵۳ کیلومتر) تا جحفه فاصله دارد.
مطلب مهم: روایت ابی بصیر قرینه ای است بر اتمام حج و بازگشت به مدینه در همان سالی که امام کاظم علیهالسلام در ابواء به دنیا آمده، و این دلالت دارد بر اینکه امام کاظم علیهالسلام در ماه ذی الحجه دیده به جهان گشود نه در ماه صفری که درسال ۱۲۸ نقل شده است.
رابعاً: ابن جریر طبری«قدس سره» متوفای قرن چهارم در روایت دیگر از امام عسکری علیهالسلام در (دلائل الامامة)، تصریح بر وقوع ولادت آن حضرت در ماه ذی الحجة نموده است.
در آخر در حوزه نجف از قدیم الایام هفتم صفر به عنوان شهادت امام مجتبی علیهالسلام و بیست و هشتم صفر شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله مرسوم بوده است. بعد از تاسیس حوزه قم از مرحوم حائری تا کنون تمام مراجع هفتم صفر را به عنوان شهادت مجلس سوگواری بر پا نموده اند! تمامی مراجع کنونی هم بدون اختلاف منع برگزاری مجالس شادی کردند و نظرشان بر شهادت است!
✔️ وقایع 20 #صفر
1⃣ اربعین #سیدالشهداء علیه السلام
در چنین روزی چهل روز از فاجعه مولمه شهادت #امام_حسین علیه السلام و اهل بیت عليهم السلام و اصحاب با وفایش می گذرد بر دوستان و شیعیان #اهل_بیت علیهم السلام لازم است که با پوشیدن لباس مشکی ، تعطیل کار و بر پایی مجلس عزا و شرکت در مجالس سینه زنی و ذکر مصیبت این روز را تنظيم نمایند .
#امام_حسن_عسکری علیه السلام می فرمایند : علامات مومن پنج چیز است : نماز 51 رکعتی و زیارت اربعین و انگشتر در دست راست کردن و پیشانی به خاک گذاشتن و بلند بسم الله الرحمن الرحیم گفتن .
2⃣ زیارت جابر از کربلا
در این روز در سال 61 ه جناب جابر بن عبدالله انصاری و همراهانش قریب به چهل روز بعد از شهادت امام حسین علیه السلام از مدینه به کربلا وارد شدند او به همراه عطیه قبر حبیبش سیدالشهداء علیه السلام را زیارت کرد .
3⃣ بازگشت اهل بیت علیهم السلام به کربلا
بنابر مشهور و صحیح در چنین روزی اهل بیت علیهم السلام از شام به کربلا بازگشتند .
4⃣ ملحق شدن رأس مطهر امام حسین علیه السلام به بدن مطهر
در این روز رأس شریف امام حسین علیه السلام توسط #امام_زین_العابدین علیه السلام از شام به کربلا آورده شد و به بدن مطهر آن حضرت ملحق گردید .
📚وسائل الشيعة ج 14 ص 478
📚 بحارالانوار ج 98 ص 334
📚 مصباح کفعمی ج 2 ص 596
📚اقبال الاعمال ج 3 ص 98
📚 امالی صدوق ص 232
📚 بحارالانوار ج 44 ص 199 ج 45 ص 140_145
#تقویم_شیعه
✨اللّهمَّ صلِّ علی فاطمهَ و أُمِّهاو أبیها و بَعلِها و بَنیها و السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما أحاطَ بهِ عِلمُک✨