🔹بسم الله الرحمن الرحیم🔹
2⃣0⃣
#گزارش_سفر_امام_رضا_علیه_السلام_به_ایران
#زندان_سرخس¹
🔺کاروان از طوس به سوی سرخس حرکت کرد . آنچه مأموران در نیشابور دیده بودند باعث شد تا امام رضا علیه السلام را در سرخس رسماً زندانی کنند و به هیچکس اجازهٔ ملاقات ندهند.
🔺جالب اینکه از یک سوء بین مردم شایعاتی دربارهٔ حضرت پراکنده بودند و از سوی دیگر عبادات آن حضرت را بهانهٔ وقت نداشتن ایشان قرار داده بودند .
👈حتی اباصلت که از مکه همراه و خدمتکار امام رضا علیه السلام بود به سختی توانست با حضرت تماس بگیرد.
👈او می گوید : در سرخس به خانه ای که امام رضا علیه السلام در آنجا محبوس بود رفتم و از زندانبان اجازهٔ ورود خواستم وی گفت:
نمی توانی نزد او بروی ! پرسیدم:برای چه؟
👈پاسخ داد:زیرا او در شبانه روز هزار رکعت نماز می گذارد و فقط در اوایل صبح و قبل از ظهر و هنگام غروب لختی از خواندن باز می ایستد ، و درآن مواقع نیز در محراب خود مشغول مناجات با خداست!
🔺من گفتم :در همان مواقع که مشغول مناجات است برای من اجازه بگیر!
👈زندانبان برایم اجازه گرفت و داخل شدم . حضرت را دیدم که بر سجاده نشسته و در فکر فرو رفته است .
🔺عرض کردم:یا بن رسول الله مردم از شما سخنانی حکایت می کنند!
🔺فرمود:چه می گویند؟
👈 پاسخ دادم :می گویند:شما فرموده اید :مردم بندگان ما هستند !
👈 امام رضا عليه السلام فرمود:
🔺اى خداوند ِشكافندهٔ آسمان و زمين و عالم به غيب و حاظر ،تو شاهدى كه من هرگز چنين نگفته ام و نشنيده ام كه هيچ يك از اجداد من چنين سخنى بر زبان جارى كرده باشند . تو دانايى به ظلم هايى كه اين مردم به ما كرده اند و اين سخن نيز يكى از آنهاست.
🔺سپس حضرت رو به من كرد و فرمود :اگر مردم بر اساس آنچه مى گويند بندگان مايند ،پس آنان را به چه كيى خواهيم فروخت؟! گفتم :راست مى گوييد يا بن رسول الله.
👈سپس امام رضا عليه السلام به من فرمود :اى اباصلت ،آيا تو نيز انكار مى كنى آنچه خداوند از ولايت ما بر شما واجب كرده ،همانطور كه غير تو انكار مى كند ؟ عرض كردم : پناه بر خدا ،بلكه من به ولايت شما اقرار مى كنم.
📒1-بحار الانوار ج٤٩ ص١٧٠،٩١ج٧٩ص٣٠٩