eitaa logo
آرشیو مطالب(سخنرانی)
2.2هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
61 فایل
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 https://eitaa.com/joinchat/2017460411C29baaffe93 تعرفه وتبلیغات👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @kianatv ─┅═ ༅✤ ⃟ ⃟ ‌✤༅═┅─ #کانال_آرشیو_مطالب_سخنرانی #احادیث_روایات_صوت_متن_سخنرانی @archive_mataleb_sokhanrani
مشاهده در ایتا
دانلود
✡🔥🔥✡ ۱ پولس و عملیات یهود برای تخریب مسیحیت قسمت اول: 🔹پس از عیسی علیه‌السلام سازمان یهود نفس راحتی کشید، اما مبارزه با دین مسیح همچنان ادامه یافت. به گفته اناجیل، حضرت عیسی علیه‌السلام پترس  را به جانشینی خود برگزیده و امتش را به پیروی از او فرا خوانده بود. از عبارات انجیل چنین برمی‌آید که ماموریت پترس، عام بوده و شامل غیریهودیان نیز می‌شده است. 🔹پترس پس از صعود عیسی علیه‌السلام به آسمان، در میان پیروان او نقش محوری داشت. این امر به خوبی از عبارت باب اول کتاب «اعمال رسولان» برمی‌آید. پترس در مواردی حتی به سراغ غیریهودیان نیز رفته و بین آنها فعالیت کرده است. تا حدود سال ۴۰ میلادی یعنی حدود ده سال پس از حیات زمینی عیسی علیه‌السلام اوضاع به همین روش بود. در این زمان، شخصی به نام شائول به مسیحیت گروید و به پولس تغییر نام داد. 🔹پولس! از فریسیان و بزرگان یهود و دشمن سرسخت مسیح بود. او بر مسیحیان سخت می‌گرفت و آنان را شکنجه و آزار می‌داد. وی برای دستگیری نوایمانان مسیحی که گریخته بودند از رئیس کاهنان نامه گرفته بود و به سوی دمشق می‌رفت که در نزدیکی دمشق، نوری در اطرافش درخشید و صدایی شنید که به او گفت: "شائول! شائول! چرا بر من جفا می‌کنی؟" او پرسید: "تو کیستی؟" و پاسخ شنید: "من آن عیسی هستم که تو بر او جفا می‌کنی." سپس حضرت به وی دستور داد به شهر برود تا دستور بعدی به او برسد. 🔹هنگامی‌که پولس وارد دمشق شد، مؤمنان مسیحی به وحشت افتادند و معابد مسیحی هشدار دادند که شائول یهودی آمده و آتشی به راه خواهد انداخت. وی وارد معبدی شد و گفت: "نترسید، من با شما هم‌فکر هستم؛ تاکنون خطا می‌کردم و اکنون دریافته‌ام که حق با شماست و عیسی علیه‌السلام مرا به پیروی از مسیر حق فراخوانده است." 🔹این ماجرا را لوقا، که بعدا توسط پولس (یا سولس) ایمان آورده و شاگرد خصوصی او بود، در کتاب «اعمال رسولان» نقل کرده است. هشت باب نخستین این کتاب درباره  پترس (جانشین راستین عیسی علیه‌السلام) و تلاش‌های اوست؛ اما از باب نهم به بعد، بیشتر به مسافرت‌های تبلیغی پولس بین مردم می‌پردازد که باعث شد عده فراوانی در شهرهای مختلف به مسیحیت بگروند. 🔹حتی برنابا که از حواریون خوب عیسی علیه‌السلام بود، نخست جذب عقاید دروغین پولس شد؛ چرا که پولس تمام تفسیر تورات را می‌دانست و آن را حفظ بود. به تدریج برنابا دریافت که آموزه‌های پولس دارای انحراف‌هایی است. پس به او اعتراض کرد، اما پولس پاسخ داد: «تفسیر من و تو از انجیل متفاوت است». 🔹به تدریج بین پولس و دیگر حواریون، از جمله پترس، اختلافاتی در زمینه‌های عقیدتی، عملی و رهبری جامعه مسیحیت روی داد.  🔹پولس برگزیدگی پترس از سوی عیسی علیه‌السلام را پذیرفته بود، اما مدعی بود ماموریت پترس تنها در میان یهودیان بوده و بعداً حضرت عیسی علیه‌السلام، همان ماموریت را در امت‌ها به او سپرده است. مسئله بدین‌جا ختم نشد بلکه پولس رو در روی پترس ایستاد و با او مخالفت کرد؛ حتی او را به نفاق متهم ساخت: «و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، به حدی که برنابا در نفاق ایشان گرفتار شد». 🔹از آن پس، دو پرچم در جامعه مسیحی آن زمان برافراشته شد و مردم نیز به دو گروه تقسیم شدند. دسته‌ای بنا به سفارش مسیح علیه‌السلام از پترس و حواریون پیروی کردند و دسته دیگر، که بیشتر غیریهودیان بودند، پولس را به رهبری برگزیدند. 🔹پولس الهیاتی جدید پدید آورد که هرگز با سخنان عیسی علیه‌السلام انطباق نداشت. به اعتقاد او، عیسی علیه‌السلام مقام الوهی و فوق‌بشری داشت. او خدا بود که جسم گرفت تا به صلیب رود و قربانی گناه انسان شود. به تدریج علمای بزرگ آن زمان که به مسیح اعتقاد داشتند، حقیقت را دریافتند، ولی دیگر دیر شده بود. پولس تمام انجیل‌ها را باطل اعلام کرد و تنها سخن خویش را حجت دانست. 🔹شاکله دین عیسی علیه‌السلام فریسی‌ستیزی  بود و آشکارا به آن حمله کرده بود. اما پولس با نامه‌ها و کتاب‌های خویش، لبه‌ی تیز  فریسی‌ستیزی عیسی علیه‌السلام را کُند کرد و مسیحیت را دین آشتی با یهود ساخت. این مطلب را می‌توان از مجموع نامه‌های  پولس دریافت.
پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از همان نخستین روز تولد شناسایی شد تیرهای یهود برای جلوگیری از تولد او، همه به خطا رفته بود و آنها برای رسیدن به هدفشان، می‌بایست محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را از میان برمی‌داشتند. در مقابل این توطئه‌ها، برای جلوگیری از ترور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز تلاش‌هایی صورت گرفت که در ادامه به آنها می‌پردازیم: 👈 ۱- دوری از محیط مکه (گذشت) 👈 ۲- پاسداری مداوم رفتار عبدالمطلب نشان می‌دهد که اهمیت حفاظت از محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله برایش کاملا روشن بوده است؛ چرا که حتی هنگام جلسات دارالندوة نیز، وی را همراه می‌برد و به جای خود می‌نشاند. 🔹مورخان، سفری برای محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله و مادرش به مدینه نقل کرده‌اند که با توجه به دقت و مراقبت‌های عبدالمطلب، نمی‌توان آن را به آسانی پذیرفت؛ (۲۸) چرا که یثرب، مرکز یهودیان بود و عبدالمطلب از اهمیت این موضوع کاملاً آگاهی داشت. وی بارها کینه و هجوم یهود به محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را دیده بود. از این رو، دور از ذهن است که این فرزند با مادر یا ام‌ایمن، بدون حضور عبدالمطلب، به یثرب سفر کنند و آنجا مادر از دنیا برود و ام ایمن کودک را به مکه بازگرداند. این از پیچیدگی تاریخ است که: * آیا این سفر واقعیت دارد یا نه؟ * دلیل واقعی مرگ مادر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله چه بود؟ * برای چه کاری به مدینه رفته بود؟ * چرا با وجود خطرهای فراوان، کودک را نیز با خود برده بود؟ * آیا مادر در درگیری با یهود، فدایی فرزند شده بود؟ اینها پرسش‌هایی است که نیازمند بررسی و تحقیق است. 🔹اهمیت حفاظت از نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در نظر عبدالمطلب، در وصیت‌نامه او به ابوطالب آشکار می‌شود. محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله هشت ساله بود که مرگ عبدالمطلب فرا رسید. رسم عرب، وصیت به فرزند بزرگ‌تر است، ولی عبدالمطلب برخلاف این رسم عرب، ابوطالب را وصی خود قرار داد؛ در حالی که او فرزند بزرگ‌تر عبدالمطلب نبود و برادر بزرگ‌ترش نیز زنده بود. پیش از دو سوم وصیت‌نامه عبدالمطلب، سفارش بر حفاظت از کودک بود و در پایان فرمود: «اگر به من قول ندهی که از این کودک حفاظت کنی، راحت جان نخواهم داد». ابوطالب دست پدر را گرفت و قول داد که با جان و مال از محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله پاسداری کند. 🔹پس از عبدالمطلب، حفاظت از محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله بر عهده ابوطالب بود. ایشان برای انجام دادن این وظیفه، چهار سال از تجارت دست کشید؛ تا اینکه قحطی در مکه فشار آورد. با دشوار شدن اوضاع، او باید به تجارت می‌رفت، ولی نمی‌توانست محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را در مکه تنها بگذارد. پس او را با خود برد و در مسیر نیز همواره مراقبش بود. هنگامی‌که کارون به بصری الشام رسید، پیکی از جانب بحیرا بزرگ مدرسه، به استقبال آنان آمد و ایشان را به مهمانی فرا خواند. چندین سال کاروان‌ها از این مسیر می‌گذشتند و مسئولان مدرسه توجهی به آنان نداشتند؛ ولی این‌بار کاروانیان را به میهمانی فرا خوانده بودند. همراهیان ابوطالب در حالی که از این دعوت شگفت‌زده شده بودند، آن را پذیرفتند. ابوطالب، محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را نیز همراه خود به این مهمانی برد، ولی او را دور از بحیرا نشاند 🔹وجود اختلاف‌های فراوان در نقل داستان بحیرا نشان می‌دهد که ناقلان آن، به گونه‌ای قصد داشته‌اند این داستان را ساده جلوه دهند و آن‌را بی‌اهمیت جلوه دهند. در حالی که این داستان در کشف دو مطلب، بسیار پرمغز است: 👈 ۱- انتشار اطلاعات مربوط به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در آن روز، و میزان گفتگو در این باره، بسیار فراوان بوده است؛ 👈۲- میزان خطر یهود برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌ اندازه‌ای بود که بحیرا نیز این مطلب را می‌دانسته است. در ابتدای این داستان، نقل‌هایی افزوده‌اند تا آن‌را از ابتدا به انحراف و ابتذال بکشانند. نقل می‌کنند که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را نزد مال‌التجارة گذاردند و رفتند؛ یا می‌گویند: هنگامی‌که ابوطالب رهسپار تجارت بود، محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله به او گفت که من یتیم بی‌کس را در مکه می‌گذاری و می‌روی؟ این سخنان درست نیست. آیا می‌توان پذیرفت نوجوانی این‌چنین که بنا به نقل متواتر تاریخ، بسیار فهیم‌تر از دیگران بود، نزد عمو این‌گونه سخن گفته باشد؟ آن‌هم عمویی که از جانب پدرش، مامور حفاظت ویژه از وی شده است. این مقدمات، همه برای کاستن از ارزش سخن بحیراست. بحیرا با اشاره به محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله از ابوطالب پرسید: او کیست؟ گفت: فرزندم. بحیرا گفت: نه، او فرزند تو نیست؛ ...
🔹تاریخ‌نگاران علل سپردن محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله به دایه را این‌گونه برشمرده‌اند: ۱- مادر محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله شیر نداشت و باید کودک را به دایه‌ای می‌سپردند؛ ۲- آب و هوای مکه بد بود و کودکان را طاقت زندگی در آن نبود؛ ۳- رسم عرب بر آن بود که کودکان را به دایه می‌سپردند تا بیرون از شهر بزرگشان کند. 🔹هر سه دلیل به آسانی نقدپذیر است: یک. روشن است که اگر آمنه شیر نداشت، باید دایه‌ای از اهل مکه برای طفل وی می‌گرفتند تا نزد خود رشدشان دهد؛ نه دایه‌ای از دوردست؛ دو. آب و هوای مکه چه مدت نامناسب بوده است؟ آیا این بدی آب و هوا، پنج سال به طول انجامیده است؟ در این باره، شاهدی از تاریخ نمی‌توان یافت. افزون بر آن، در صورت بدی آب و هوای مکه، مکیان یا دست کم کودکان آنان، همه، به سرزمینی دیگر کوچیده بودند که چنین چیزی رخ نداده است؛ سه. اگر رسم اهل مکه، سپردن کودک به دایه بود، چگونه است که دیگر عرب‌ها کودکان خویش را به دایه نسپرده‌اند. حتی آنان که هم‌عصر حضرت محمد بودند یا پس از ایشان به دنیا آمده‌اند، به دایه سپرده نشده‌اند؟ 🔹بنابر نقل تاریخ، مدتی مادر حمزه به محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله شیر داد؛ چرا حمزه را که دو ماه بزرگ‌تر از محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله بود، به دایه نسپرده‌اند؟ افزون بر اینها، نوازد، تنها دو سال شیر می‌خورد؛ چرا محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را پنج سال نزد حلیمه فرستادند؟ مادر موسی علیه‌السلام با این‌که چند فرزند دیگر نیز داشت، در زمان اندکی که از فرزندش دور شد، از شدت غم و غصه، قصد داشت جریان را افشا کند؛ پس چرا آمنه پنج سال دوری فرزند را تحمل کرده است؟ در این ماجرا، شان مادر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آشکار می‌شود که برای حفظ حیات نبی، از تمام خواهش‌های مادری خویش چشم فرو بسته و به عبدالمطلب اعتراض نکرده است. 🔹چنان که گفتیم رفت و آمد غریبه‌ها در مکه عادی بود و به آسانی می‌توانستند افراد را در این شهر ترور کنند. از این رو، تنها راه پیش روی عبدالمطلب، این بود که حضرت را پنهان سازد. 🔹اما چرا عبدالمطلب، محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را پس از پنج سال به مکه بازگرداند؟ در تاریخ، دلایلی برای بازگرداندن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل کرده‌اند. در حدیثی که «شق صدر» نام گرفته، آمده است: "هنگامی‌که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله نزد حلیمه بود، با فرزندان وی به چوبانی می‌رفت. روزی کسی آمد و سینه محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را پاره کرد و لخته‌ای خون از آن بیرون آورد و گفت: این نصیب شیطان از توست. سپس محل را در طشتی از طلا با آب زمزم شست و رفت. کودکان حلیمه نزد مادر دویدند و فریاد زدند: محمد کشته شد، محمد کشته شد، پس از آن، حلیمه او را نزد جدّش بازگرداند و به او گفت: نمی‌توانم از فرزندت نگهداری کنم؛ او جن زده شده است. عبدالمطلب نیز او را تحویل گرفت." 🔹واقعیت آن است که این حدیث را جعل کرده‌اند تا خط اصلی داستان گم شود. در واقع، علت بازگرداندن حضرت به مکه، آن بود که ایشان را شناسایی کرده بودند و می‌خواستند او را با خود ببرند. نقل‌های دیگر، این مطلب را تایید می‌کنند. آن منطقه، دیگر امن نبود. بنابراین، حلیمه دیگر توان پاسداری از محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را نداشت. اگر یهودیان از حضرت موسی علیه‌السلام نام شیردهنده (حلیمه) پیامبر آخرالزمان را نیز پرسیده بودند، در هفته اول، او را می‌یافتند. تنها به دلیل ضعف اطلاعات یهود در این زمینه، یافتن محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله پنج سال طول کشید. 🔹به هر حال، از آن پس، عبدالمطلب، خود محافظ محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله شد. خداوند متعال بر رسولش، منت می‌نهد و می‌فرماید: «ألم یجدک یتیما فاوی   آیا تو را یتیم یافت و پناهت داد». اگر در مورد این یتیم و دشمن پیچیده‌ای که داشته است، دقت شود، به معنای آیه پی می‌بریم.
✡🔥🔥✡ ۹ 🖋 پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از همان نخستین روز تولد شناسایی شد تیرهای یهود برای جلوگیری از تولد او، همه به خطا رفته بود و آنها برای رسیدن به هدفشان، می‌بایست محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را از میان برمی‌داشتند. در مقابل این توطئه‌ها، برای جلوگیری از ترور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز تلاش‌هایی صورت گرفت که در ادامه به آنها می‌پردازیم: 👈 ۱- دوری از محیط مکه (گذشت) 👈 ۲- پاسداری مداوم رفتار عبدالمطلب نشان می‌دهد که اهمیت حفاظت از محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله برایش کاملا روشن بوده است؛ چرا که حتی هنگام جلسات دارالندوة نیز، وی را همراه می‌برد و به جای خود می‌نشاند. 🔹مورخان، سفری برای محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله و مادرش به مدینه نقل کرده‌اند که با توجه به دقت و مراقبت‌های عبدالمطلب، نمی‌توان آن را به آسانی پذیرفت؛ (۲۸) چرا که یثرب، مرکز یهودیان بود و عبدالمطلب از اهمیت این موضوع کاملاً آگاهی داشت. وی بارها کینه و هجوم یهود به محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را دیده بود. از این رو، دور از ذهن است که این فرزند با مادر یا ام‌ایمن، بدون حضور عبدالمطلب، به یثرب سفر کنند و آنجا مادر از دنیا برود و ام ایمن کودک را به مکه بازگرداند. این از پیچیدگی تاریخ است که: * آیا این سفر واقعیت دارد یا نه؟ * دلیل واقعی مرگ مادر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله چه بود؟ * برای چه کاری به مدینه رفته بود؟ * چرا با وجود خطرهای فراوان، کودک را نیز با خود برده بود؟ * آیا مادر در درگیری با یهود، فدایی فرزند شده بود؟ اینها پرسش‌هایی است که نیازمند بررسی و تحقیق است. 🔹اهمیت حفاظت از نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در نظر عبدالمطلب، در وصیت‌نامه او به ابوطالب آشکار می‌شود. محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله هشت ساله بود که مرگ عبدالمطلب فرا رسید. رسم عرب، وصیت به فرزند بزرگ‌تر است، ولی عبدالمطلب برخلاف این رسم عرب، ابوطالب را وصی خود قرار داد؛ در حالی که او فرزند بزرگ‌تر عبدالمطلب نبود و برادر بزرگ‌ترش نیز زنده بود. پیش از دو سوم وصیت‌نامه عبدالمطلب، سفارش بر حفاظت از کودک بود و در پایان فرمود: «اگر به من قول ندهی که از این کودک حفاظت کنی، راحت جان نخواهم داد». ابوطالب دست پدر را گرفت و قول داد که با جان و مال از محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله پاسداری کند. (۲۹) 🔹پس از عبدالمطلب، حفاظت از محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله بر عهده ابوطالب بود. ایشان برای انجام دادن این وظیفه، چهار سال از تجارت دست کشید؛ تا اینکه قحطی در مکه فشار آورد. با دشوار شدن اوضاع، او باید به تجارت می‌رفت، ولی نمی‌توانست محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را در مکه تنها بگذارد. پس او را با خود برد و در مسیر نیز همواره مراقبش بود. هنگامی‌که کارون به بصری (۳۰) الشام رسید، پیکی از جانب بحیرا بزرگ مدرسه، به استقبال آنان آمد و ایشان را به مهمانی فرا خواند. چندین سال کاروان‌ها از این مسیر می‌گذشتند و مسئولان مدرسه توجهی به آنان نداشتند؛ ولی این‌بار کاروانیان را به میهمانی فرا خوانده بودند. همراهیان ابوطالب در حالی که از این دعوت شگفت‌زده شده بودند، آن را پذیرفتند. ابوطالب، محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را نیز همراه خود به این مهمانی برد، ولی او را دور از بحیرا نشاند 🔹وجود اختلاف‌های فراوان در نقل داستان بحیرا نشان می‌دهد که ناقلان آن، به گونه‌ای قصد داشته‌اند این داستان را ساده جلوه دهند و آن‌را بی‌اهمیت جلوه دهند. در حالی که این داستان در کشف دو مطلب، بسیار پرمغز است: 👈 ۱- انتشار اطلاعات مربوط به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در آن روز، و میزان گفتگو در این باره، بسیار فراوان بوده است؛ 👈۲- میزان خطر یهود برای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌ اندازه‌ای بود که بحیرا نیز این مطلب را می‌دانسته است. در ابتدای این داستان، نقل‌هایی افزوده‌اند تا آن‌را از ابتدا به انحراف و ابتذال بکشانند. نقل می‌کنند که حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را نزد مال‌التجارة گذاردند و رفتند؛ یا می‌گویند: هنگامی‌که ابوطالب رهسپار تجارت بود، محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله به او گفت که من یتیم بی‌کس را در مکه می‌گذاری و می‌روی؟ (۳۱) این سخنان درست نیست. آیا می‌توان پذیرفت نوجوانی این‌چنین که بنا به نقل متواتر تاریخ، بسیار فهیم‌تر از دیگران بود، نزد عمو این‌گونه سخن گفته باشد؟ آن‌هم عمویی که از جانب پدرش، مامور حفاظت ویژه از وی شده است. این مقدمات، همه برای کاستن از ارزش سخن بحیراست. بحیرا با اشاره به محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله از ابوطالب پرسید: او کیست؟ گفت: فرزندم. بحیرا گفت: نه، او فرزند تو نیست؛ ...