eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃نزدیکترین راه برای توسل این است که به دلت نگاه کنی ببینی با کدام یک از امامان انس بیشتری داری، دلت بیشتر پیش کدام یک از آنان میرود.. «آیت الله کشمیری» @shahid_aref_64
به بانویی که میدهد آیت الله مجتهدی👇 ✨🍃🌸🍃✨ «به  حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان متوسل شوید، ✨🍃🌸🍃✨ ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان می‌فرمایند که پسرم،این شخص به من متوسل شده خواسته‌اش را بده هزار صلوات یا یک ختم قرآن نذر ایشان کن تا گرفتاریت برطرف شود.» آقای الهی واعظ از قول بنده این مطلب را بر روی منبر نقل کرده بودند، شخصی پیش من آمد و گفت: «آقا من این کار را کردم و فورا حاجتم را گرفتم.» ✨🍃🌸🍃✨
‌‌‌ 🌹بسم رب الشهدا🌹 محمدحسین به ائمه اللهی با اینکه از لحاظ سنی جوان بود اما مانند یک پدر برای بچه‌های اطلاعات زحمت میکشید🌷 به آب و غذایشان رسیدگی می کرد🌾 مراقب نماز و عبادات شان بود🤲🏻 ماموریت های شان را زیر نظر می گرفت و خلاصه مانند یک پدر دلسوز احساس مسئولیت داشت و از آنها مراقبت می کرد 💚 وقتی قرار بود بچه‌ها برای شناسایی بروند خودش قبل از همه می‌رفت محور را بررسی می‌کرد ،بعد بچه‌ها را تا اواسط راه همراهی می‌کرد و محور را تحویلشان می‌داد🙏 تازه بعد از اینکه گروه به طرف دشمن حرکت می‌کرد می‌آمد و اول محور منتظرشان می‌نشست گاهی کنار آب،گاهی روی تپه یا هر جای دیگری فرقی نمی‌کرد ساعتها منتظر می ماند تا برگ گردند💓 وقتی کار شناسایی طول می‌کشید و یا اتفاقی برای بچه ها می افتاد و با تأخیر برمی‌گشتند مثلاً به سنگر کمین بر می‌خوردند یا نشان یا راه را گم می کردن و یا هر اتفاق دیگر در همه این احوال "محمدحسین" از جایش تکان نمی خورد و با توجه به سختی انتظار کشیدن مدت‌ها با دلشوره و نگرانی می نشست و چشم به راه می دهد😔 و بارها شنیدم که می گفت وقتی بچه‌ها به شناسایی می روند برای سلامتی و موفقیت شان به ائمه علیه السلام متوسل می شوند و تا بر گردند به دعا و ذکر می نشینم و منتظر شان می شوم🤲🏻 . اگر زمانی حادثه‌ای برای یکی از بچه ها رخ می داد "محمدحسین" مثل مرغ سرکنده می شد خودش را به آب و آتش می زد تا او را نجات دهد هر کاری از دستش برمی‌آمد انجام می داد و تا زمانی که موفق نمی‌شد آرام نداشت 🥀 🌹نیروهای اطلاعات هم به او خیلی علاقه داشتند🌹 شاید یکی از انگیزه‌های قوی بچه ها برای ماندن در اطلاعات با آن وظایف سخت و دشوار حضور "محمدحسین" بود🌷 همه از صمیم قلب به او عشق می ورزیدند طوری که حاضر می‌شدند جانشان را برای "محمدحسین" بدهند🙏 یعنی حاضر بودند خودشان شهید بشوند امااو حتی زخمی هم نشود♥️ و یا شب تا صبح توی محورها بیداری بکشند و به خطر بیفتد اما برای "محمدحسین" اتفاقی نیافتد🍀 خیلی وقتها می شد که "محمدحسین"می‌آمد محوری را راه‌اندازی کند و با بچه‌ها تا اواسط مسیر برود،جلویش را می‌گرفتند و می‌گفتند تو جلو نیا اما "محمدحسین" گوش نمیکرد🌷 یکبار توفیقی حاصل شد و من خودم دو شب مهمان بچه‌های اطلاعات شدم💚 آنجا از نزدیک دیدم که "محمدحسین" چطور به نیروهایش رسیدگی می کرد🌷 وقتی بچه‌ها می‌خواستند شناسایی بروند او نیز همراهشان می رفت وقتی به سنگر برگشت بیدار می نشست و مشغول ذکر و دعا میشد🤲🏻 قبل از آمدن بچه ها بلند میشد و برایشان چای درست میکرد😍 غذا را آماده می کرد و سنگر را از هر لحاظ برای ورود آنها مهیا می کرد چون می‌دانست چه ساعتی برمی‌گردند خودش زودتر برای استقبال آنها به حول محور می رفت و منتظرشان می نشست و بعد همگی با هم به داخل سنگر می آمدند نیروها خسته بودند و زود خوابیدن اما "محمدحسین" همچنان بیدار بود روی بچه‌ها پتو می کشید و مواظب بود تا سرما نخورند😥 میگفت: این ها آنقدر خسته اند که نصف شب اگر سردشان بشود بلند نمی شوند خودشان را بپوشانندآن وقت سرما می خورند💮 خلاصه در یک کلام👌 "محمد حسین" نسبت به همه چیز و همه کس احساس مسئولیت می کرد💚 چه در مورد نیروهایش چه در مورد وظیفه‌ای که به دوشش گذاشته بودند ♥️ 🌷گوهر پاک تو ازمدحت ما،مستغنی است فکر مشاطه چه با حُسنِ خدا ،داد کند 🌷 به روایت: مرتضی حاج باقری🌹 ♥️شادی روح شهیدعارف،محمدحسین یوسف الهی،حمد و صلواتی هدیه کنیم♥️ ♡شما دعوت شدید♡ ‌‌‌‌‌ ,,,🍃🌺♡🌺🍃,,, @shahid_aref_64
‍ ‍ ✨به نام خدا 🍃شهادت راهی سرخ است که انتهایش به روشنیِ آسمان می‌رسد، پایانی خوش و شروع خوشتریست. 🍃بقول آقا علیرضا:رمز به خدا ،توکل به اوست ونامه اش را با بسم الله این چنین بدایت کرد چرا که حتی نام هم رحمتیست برای بشریت. ‹بسم‌الله، ذکر خداست یعنی که خدایا من تو را فراموش نکرده‌ام 🍃بسم‌الله، بیانگر انگیزه من است، یعنی خدایا تو هستی نه مردم، نه طاغوت، نه جلوه‌‌ها ، نه هوس و ...› و این بود سرآغاز نامه ای بی پایان نامه ای با عطر دستان یک ، شهیدی که رمز عشق به خدا را توکل میدانست. توکلی که رنگ و بویی از و و اعتقاد دارد 🍃 خط به خط زندگیشان را که میخوانم در پایان درسی را فرا میگیرم که تاکنون نزد هیچ استادی نیاموخته‌ام بارها قلم به دست از جوانمردیشان دم زده ام ولیکن به عمل که رسید دست و دلم لرزید 🍃اینبار هم نام دلاوری دیگر به چشم میخورد. که علاقه زیادش به شهادت سبب شد که عید را در کنار سیدالشهدا باشد. نه تنها عید ، بلکه همیشه 🍃و چه روزی خوشتر از این روزها که او به مرادش رسیده است و ما رهروان جوانمردانی هستیم که آبروی را با جانشان خریدند " شهیدان قصه پر سوز عشقند شهیدان شمع عالم سور عشقند " ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۵ مرداد ۱۳۶۶ 📅تاریخ شهادت : ۲۹ اسفند ۱۳۹۳ 🥀مزار شهید : _ گلستان شهدا شمادعوت شدید •✾•🌿..🌺..🌿•✾• @shahid_aref_64
‍ ‍ 🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید، نامش را گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد‌‌ اما با به صاحب نامش و اشک های مادر، شفا یافت. 🍃در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش😞 🍃عشق است و بی تابی اش. وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های قلاویزان، فکه، و راهی شد...👣 🍃تفحص کرد پیکر های باقی مانده را، های بیرون آمده از دل خاک را، استخوان های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد🌸 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان خواست. شاید اشک ریخت، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند...🕊 🍃در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام بن الحسن حنا گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک بوسه می زد و از درد گریه می کرد، اشک ریخت😭 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند. ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد. به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش بود...🌹 🍃در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ...عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند. بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... ✍نویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ 📅تاریخ شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا قطعه ۴۰ 🇮🇷 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
وشهادت🌷🌷..... 🌷شب قبل از عملیات، بچه ها تصمیم گرفتند، بیرون چادرها مراسم دعای توسل راه بیندازند. دشت، حال و هوای خاصی پیدا کرده بود. قرار بر این بود که هر یک از بچه ها، قسمتی از دعا را انتخاب و قرائت کنند و به یکی از معصومین متوسل شوند.🤲🤲🤲 🌷دعا آغاز شد و از میان جمع چهل نفرمان، چهارده نفر به چهارده معصوم توسل جستند. یکی دو روز بعد، عملیات آغاز شد و عجیب آن که، هر چهارده نفری که آن شب توسل خوانده بودند، به مقام شهادت نایل آمدند! 😭😭 راوی: محسن گلستانه شهدا را ياد كنيم با ذكر صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟩 مناجات با روی سیاه 🔹 حاج محمود کریمی 💔♨️💔♨️💔 (ع) التماس دعا، 🤲 ⚘️شهیدعارف یوسف الهی 🆔@shahid_aref_64