_چشمم که به باب الثعبان افتاد، یاد روزی افتادم که صاحب خانه اش وسایل منزلش را بیرون ریخته بود و او با نداری و فقیری که بر دوشش سنگینی می کرد خانه اش را به یکی از حجره های فوقانی مسجد کوفه آورده بود.من که به سراغش رفته بودم تا احوالی از او بپرسم و عطش باطنی ام را با دریای وجودش سیراب کنم، متوجه شدم خانواده و خودش مریض شده اند؛ اما انگار نه انگار که اتفاقی برایش افتاده بود و با لبخند می گفت: «آقا سید محمد حسین، چند روزی است در این فکرم که اگر اجازه ندهند در #بهشت، #نماز بخوانیم چه کار باید انجام دهیم؟!»
من با بهت و حیرت به او نگاه میکردم، و او ادامه میداد:«تمام غم ها و غصه ها تا اول #الله_اکبرِ نماز است» و شروع کرد به خواندن #نماز...
_مکالمه علامه طباطبایی و علامه قاضی طباطبایی
_کتاب #کهکشان_نیستی
#ماه_خدا
#لقمه_های_خواندنی
#کانون_مطالعات
#بسیج_دانشجویی_دانشگاه_علوم_پزشکی_کاشان
🆔 @Arman_kaums