#رئیس_جمهور
#روایت
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون
چه میدونستم...
ای کاش دستتو میبوسیدم...
ای کاش بغلت میکردم...
هیبتت جوری منو گرفته بود که اول تو سلام کردی؛ اول تو دست گرم و صمیمیت رو دراز کردی...
وقتی رسیدی و ایستادی، به مردم گفتم: «رئیس محترم جمهور به احترام شما مردم شریف زنجان ایستاده. شما بفرمایید بنشینید تا رئیس محترم جمهور هم بنشینند.» با دست اشاره کردی که «نه!» بعدش همین شهید سید مهدی اومد درِ گوشم گفت :«حاج آقا هرگز در حضور مردم نمینشینه؛ حتی اگر اونها بنشینند...»
انگشتری که از تو به یادگار دارم، هم درده و هم مرهمه.
سید! قیامت دست منو دوباره بگیر! دوباره دست گرمتو دراز کن.
محمد کریمی از زنجان
#زنجان