هدایت شده از تبلیغات گسترده پرگاس
#رمان_حس_خفتهه❄️🔥
_چیه مامان؟
مادر #دستپاچه بود. نمیدونست چی باید #بگه: ببین چیزه. چطوری بگم. راستش امشب بهرامخان فقط واسه #دیدن ما نیومده.
سارا بی تفاوت گفت: خب پس برای چی #اومدهه
-چیزه. ببین دخترم ازت میخوام عصبانی نشی و آروم به #حرفام گوش بدی.
سارا کم کم داشت نگران میشد: چی شده #مامان. نصف #عمرم کردی.
-ببین. این آقا بهرام وقتی #متوجه شده بابات دو تا #دختر_جوون داره،خواسته بیاد خواستگاری. الانم اومده #خواستگاری تو!
-چی؟ #چی گفتی؟
سارا حس کرد #چشمهاش دیگه جایی رو نمیبینه. دستشو به #دیوار گرفت و...😱😰
https://eitaa.com/joinchat/2949840914C3521c39e0c
#برای_خوندن_ادامه_رمان_کافیه_عضوکاناال_بالابشیی❌