eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
473 عکس
111 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
خانه کاغذی🪴🪴🪴 تخت نشاندو ارام ارام موهایم را باز کرد و سپس با ناز وازش انها را دورم ریخت و گفت چایتو بخور بگیر بخواب. امروز خیلی خسته شدی. فردا ظهر هم مامانم میخواد برات پای تختی بگیره . خوشبختانه امید خونه نیست. شب میام دنبالت . میریم شمال. البته این ماه عسلمون نیست ها. باید بریم پاسپورتت و بگیریم هرجای دنیا که بخوای میبرمت. چایمان را که خوردیم . امیر استکانها را جمع کرد . من دراز کشیدم و زیر پتو رفتم. کنارم دراز کشید. دست نوازشی روی سرو موهایم کشیدو گفت بخواب عزیزم شبت بخیر. چشمانم را بستم. اینقدر ارام و مهربان شده بود که اثری از استرس هایم نبود . چهره اشکان مقابل چشمانم امد. چشمم را باز کردم. شیطان را لعنت کردم و راضی به تقدیر و سرنوشتم شدم. من یک زن شوهر دار بودم. خودم راضی به این عقد شدم. امیر هم از دیشب تابه الان جز خوبی و مهربانی چیزی برایم نداشته. من حق نداشتم حتی در ذهنم هم به اشکان فکر کنم خودش یک مدل خیانت به حساب می امد. با نوازش دست امیر روی موها و صورتم چشمانم را باز کردم. امیر گفت پاشو خوشگل خانم صبح شده سرجایم نشستم. و گفتم ساعت چنده؟ یازده من از هشت بیدارم ولی صدات نکردم استراحت کنی ایستاد کت و شلوار لی سرمه ایی رنگی پوشیده بود که ابهتش را دوبرابر کرده بود. مقابل اینه ایستاد موهایش را شانه زدو گفت پاشو عزیزم. به اندازه کافی دیر شده. برخاستم. امیر گفت دیدم تو خوابی . دلم نیومد بیدارت کنم. مصطفی رو فرستادم ارایشگرت و اورده اینجا پایین منتظرته که اماده ت کنه برای پایتختی . از تخت پایین امدم.و دست و رویم را شستم. ارایش شب قبل هنوز روی صورتم بود همه را پاک کردم موهایم را شانه زدم. و گفتم کجاست؟ پایین منتظرته. به همراهی امیر به طبقه پایین رفتم.
با من بمان💐💐💐 دستانم پراز خون شده بود. دستمال نداشتم و با شالم بینی ام را نگه داشتم. هواری کشیدو گفت من متوجه شدم که اونشب تو توی آشپزخونه یه چیزی به مامانم گفتی سپس با تمام قدرت به بازویم کوبید در خودم مچاله شدم و او گفت حرومزاده تو چقدر عوضی و دروغ گویی. رنده ت میکنم مریم. من خیلی احمق و اسکولم تو رفتی همه چیز و به مامانم گفتی اره؟ هرچی که منو تو خودم شکستی و داغون کردی بست نبود داری به همه میگی که بیشتر آبرومو ببری؟ همه بفهمن من چقدر احمقم که یه الف بچه به من رو دست زده؟ جرات حرف زدن نداشتم.‌ وارد کوچه و سپس خانه شد. از استرس بلایی که میدانستم بر سرم می اید زانوانم قدرت نگه داشتنم را نداشت. دو قدم که رفتم نقش زمین شدم لگدی به ران پایم زدو گفت بلند شو خودت و به موش مردگی نزن. سپس چنگی به موهایم زد جیغ کشیدم و به دنبالش روی زمین کشیده شدم. مرا داخل خانه با تمام قدرتش پرتاب کرد خودم را جمع و جور کردم و برخاستم. جلو امدو گفت مگه ننداختمت بیرون. مگه بهت نگفتم گورتو گم کن. چرا برگشتی؟ برگشتی که به همه بگی من اگر به نیما خیانت هم کنم اما اون بازم منو میخواد. اره؟ برگشتی که همه بفهمن .... یک قدم عقب رفتم و گفتم برگشتم گفتم غلط کردم که باهات زندگی کنم نه اینکه این بلاها رو سرم بیاری دیشب که با مامانم حرف زدی واقعا فکر کردم من اشتباه کردم. گفتم مریم هم سرش به سنگ خورده دیگه زندگیمونو بکنیم و این بلوارو جمعش کنم. صبح رفتی به عیسی ضر زدی . بعد گفتی ببخشید پشیمونم. دیگه اشتباه نمیکنم. گفتم باشه ایراد نداره. بردمت مادرتو ببینی بازم همون کار صبحت رو کردی اینها یعنی چی؟ هیچ چیزی به ذهنم نمیرسید که به او بگویم. نیما گفت این یعنی اینکه من قصد بخشیدن تو رو وزندگی کردن باهات رو دارم. اما تو قصد موندن نداری اشک از چشمانم جاری شدو گفتم دارم. به خدا قصدم موندنه همین الان داشتی میگفتی باهات نمیام میخوام پیش مامانم بمونم. این قصد موندنه ملتمسانه گفتم اگر میخوای اینجوری زندگی کنیم. ولم کن بزار برم. بری؟ از اینجا فقط قبرستون میتونی بری اگر خواستی بگو بفرستمت . فکر کردی من مسخره تو یه الف بچه م؟ مگه بعد از سوم بابام به مامانم نگفتی اینو ببر من نمیخوامش. من غلط کردم که برگشتم بزار برم. مثل دیوانه ها خندیدو گفت الان میخوای بری؟ چقدر دیگه به من ضربه بزنی اروم میشی؟ ادای دوست داشتن در اوردی ازدواج کردیم. یک ماهه داری با من زندگی میکنی تو فکر یکی دیگه هستی و باهاش حرف میزدی و پیام بازی میکردی. فرستادمت رفتی، برگشتی التماس کردی که بمونی . چندروز بعد دوباره میگی بزار برم؟ بقیه چه فکری در مورد من میکنند. نمیگن نیما چقدر ساده س یه الف بچه چجوری گولش زدو بازیش دادو آبرو وحیثیتشو برد. چرا آبروی تو بره. همه میدونن که من مقصرم. من اشتباه کردم. همه فهمیدن که تو خوب بودی مهربون بودی عوضی و کثافت من بودم. نخیر. تو الان منو در نظر دیگران تبدیل کردی به یه شکنجه گر. به یه آدم عوضی. لابد میخوان بگن نیما رفت زنشو اورد چهارتا النگو رو از دستش در بیاره ماشینشو ازش بگیره مجبورش کرد مهریه ش و ببخشه . شمششو بگیره بعد ردش کنه بره اره؟ تو بشی یه دختر مظلوم بیچاره من بشم یه عوضی سو استفاده گر؟ من مهریه و شمشمو از ته قلبم به تو بخشیدم. چون درحقت ظلم کردم. طلاهارو هم خودت خریده بودی. دست تو من فقط پول ماشینمو دارم. اگر میخواستی بری باید همون روز که بیرونت کردم میرفتی نه الان یک قدم از من فاصله گرفت و گفت بدبخت هی داری کار خودتو سخت تر میکنی . میخواستم هفته ایی دوبار ببرمت مادرتو ببینی همینم از دست دادی. دیگه در این خونه رو به روی هیچ کس باز نمیکنم. نه خانواده خودم نه خانواده تو . ارتباطت با همه باید قطع بشه.