#پارت211
با من بمان💐💐💐
وارد خانه شد. نگاهی در خانه گرداندو مرا در اشپزخانه پیدا کرد. خواستم به او سلام کنم . اما پشیمان شدم و از او رو گرداندم.
روی صندلی نشستم. پشتم به او بود دلم میخواست بدانم در حال انجام چه کاری است اما نمیخواستم به او نگاه کنم.
صدای قدم هایش امد و انگار به من نزدیک میشد از ترس دندانهایم را روی هم میفشردم و تند تند پلک میزدم . پشت سرم ایستادو گفت
سلامت و نشنیدم.
ارنج دو دستم را روی میز نهادم و سرم را لای دستانم گرفتم و گفتم
سلام.
ضربه ایی به پشت سرم خورد. دستم را روی گردنم نهادم و در همان حالت ماندم به طرف یخچال رفت و گفت
حرومزاده هر غلطی دلت بخواد میکنی قیافه هم میگیری؟
کفری شدم و گفتم
درست صحبت کن نیما
یک لیوان اب خوردو گفت
مادرت زنگ زده به من میگه دخترمو وِلش کن . اون از اول هم تورو دوست نداشت. الانم دوستت نداره. با کتک و زور از اون برای تو زن در نمیاد حق و حقوقشم که پایمال کردی ماشین و شمشش را هم ازش گرفتی. بیشتر هم خواستی بهت میدیم همه جا هم جار میزنیم که تو خوب بودی و مریم خراب بود. طلاقش بده برو دنبال زندگیت.
خیره به نیما ماندم. حرفهای مامان حسابی عصبی اش کرده بود. در یخچال را محکمبست و گفت
منو تهدید میکنه میگه میرم از دستت شکایت میکنم میگم نیما دختر منو زندانی کرده توی خونه. مامور میگیرم میام دخترمو میبرم.
پوزخندی زدوادامه داد
اگر چنین کاری و کنه وکیل میگیرم اون گوشی ایی که تو آستر کیفت قایمش کرده بودی. اونو میبرم میدم به قاضی سفت و سخت هم پای شکایتم میمونم.
ترس تمام وجودم را برداشت. اگر نیما اینکاررا میکرد آبرویمان همه جا میرفت. کمی بعد ادامه داد
اینو به مامانتم گفتم . اگر مامور دم خونه من بیاره میتونه تورو ببره. ولی دیگه زندان بندازنت. حدت بزنن . برات سو سابقه رابطه نامشروع بشه هیچ کدام برام مهم نیست.
طلاقت هم نمیدم. اگر مادرت اینکارو بکنه و تو هم بری بعد از اینکه شکایت کردم و خیانتت و ثابت کردم. عدم تمکین میزنم. برگشتی که هیچ، برنگشتی با حکم دادگاه ازدواج میکنم. تو هم زیر عقد من بمون موهات به رنگ دندونهات سفید بشه. و در حسرت عشقت بسوز.
تلفنش زنگ خورد ان را از جیبش در اورد و گفت
عیسی میخواست باهات حرف بزنه.
گوشی اش را به طرف من گرفت.
صفحه تلفنش خورد شده بود. ارتباط را وصل کردم.نیما برخاست و از خانه رفت
ارام گفتم
الو
صدای عیسی در ناراحتی غرق بود
مریم.
بغض چانه م را لرزاندو گفتم
بله