eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
473 عکس
111 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
با من بمان💐💐💐 تو یه مدت شرایط و اونجور که اون میگه حفظ کن. بگذار اوضاع زندگیت ارامش بگیره. اندازه دوهفته هرکار میگه انجام بده. هرچی میگه بگو چشم. بگذار نیما هم یکم ارامش بگیره من بهت قول میدم که بیام اونجا و در حضور خودت باهاش حرف بزنم. با گریه گفتم من هیچ کاری هم که نمیکنم اون بهم گیر میده الان از در اومده تو بیخودی میزنی پشت سر من. تو به اون خیانت کردی اون از دستت عصبیه. بهش مجال هم نمیدی که ببخشت. هنوز سه چهار روز نگذشته که برگشتی خونت. من الان بیام چه حمایتی ازت کنم؟ چه صحبتی باهاش کنم. تو یه مدت هرچی میگه بگو چشم زبونت و کوتاه کن هرکار میگه انجام بده . بگذار اعصاب نیما اروم بشه من میام باهاش حرف میزنم. من میام اونجا و حمایتت میکنم. قول میدی؟ به روح بابا قسم میخورم که اینکارو میکنم. من سکوت کردم و عیسی گفت مامان حالش خوب نیست مریم. بهش زنگ بزن بگو که اوضاع آرومه. بگذار اونم خیالش راحت بشه. با چی زنگ بزنم یدونه از این گوشی های ساده که هیچ کاری باهاش نمیشه کرد داده دستم که اگر خودش زنگ زد من جواب بدم. با گوشی خودش زنگ بزن اجازه نمیده. من به مامان میگم که تو حالت خوبه و نگران نباشه. تو هم اگر تونستی بهش زنگ بزن باشه ازت خواهش میکنم زبونت و کوتاه کن و هیچی نگو . چشم. کاری نداری؟ با گریه گفتم من که نمیتونم به تو زنگ بزنم هر چند روز یکبار شبها ساعت هشت به بعد بهش زنگ بزن بگو گوشی بده به مریم من صداتو بشنوم. عیسی با ناراحتی گفت باشه برخودم مسلط شدم و گفتم فقط حواستو جمع کن گوشی ممکنه روی آیفن باشه باشه اونم چشم. کاری نداری؟ ارتباط را قطع کردم سرم را روی میز گذاشتم و هق هق گریه میکردم. کمی بعد نیما به خانه امد.برخاستم اشکهایم را پاک کردم و میز شام را چیدم. سر میز نشست تلفنش را برداشت کمی در ان جستجو کرد و شامش را خورد. هم بدن درد و هم گلو درد فشار عجیبی بر من اورده بود. ارام گفتم نیما با اخم گفت چیه؟ میشه من قرص.... کلامم را با مشتی که به میز کوباند بریدوگفت نه . نمیشه که هر دقیقه استامینیفون بخوری. چه مرگته هی قرص قرص؟