eitaa logo
عسل 🌱
9.6هزار دنبال‌کننده
193 عکس
134 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
خانه کاغذی🪴🪴🪴 بسه مامان... نفس پرصدایی کشیدو گفت ساعت نه شبه . بابا تنهاست. تو نمیخوای بری به زندگیت برسی؟ داری منو از خونه ت بیرون میکنی؟ نه تو تاج سر منی همینجا پیشم بمون ولی ازاین حرفها نزن من هرچی فکر میکنم دیشب شما دوتا خوب و خوش بودید من ازتون خداحافظی کردم و رفتم شب تا صبح اخه چه اتفاقی ممکنه بین شما دونفر افتاده باشه که تو زنتو بزنی به این روز بندازی؟ مکثی کردو گفت من موهامو تو آسیاب سفید نکردم. یا اجازه بده من ببرمش دکتر یا بگذار روحساب بچگیش. پدر مادر بالا سرش نبوده یه اشتباهی کرده. تو مرد باش گذشت کن. از حرف عمه ناراحت شدم اما جرات نداشتم حرف بزنم. امیر کمی صدایش را بالا بردو گفت توموهاتو تو اسیاب سفید نکردی. موهاتو دکلره کردی این رنگی شده. لطفا تو زندگی من دخالت نکن مامان دستت درد نکنه امیر اقا. این جواب مادرته؟ مادر من عزیزمن تو جات روی سر منه . به من بگو شاه رگتو برام بده بهت نه نمیگم اما تو زندگی خصوصی من و زنم دخالت نکن. عمه با کلافگی رو به من گفت تو بگو چتونه. بگو مشکلتون چیه من کمکتون میکنم. من یه مادرم دارم از نگرانی میمیرم. نگاهی از گوشه چشم به امیر انداختم خیره به سقف بود عمه گفت چرا نمیگی فروغ؟ چرا حرف نمیزنی؟ ازش میترسی؟ مکثی کردو گفت حقم داری که بترسی. دور بازوش با دورکمرتو یکیه اینطوری هم که ازت زهرچشم گرفته. منم بودم میترسیدم حرف بزنم. من ازت معذرت میخوام اونشب تو خونه ما تو گفتی که امیر کتکت میزنه من باور نکردم. تو گفتی که .... عمه هم داشت بلایی به سرم می اورد که عمو علی اورده بود اگر امیر میفهمید من حرفی از خانه به عمه گفته م دعوا از سر شروع میشد‌ . ارام گفتم میشه ادامه ندی عمه جان عمه گفت من اصلا باور نکردم که امیر میخواسته تو رو اویزون کنه سگشو برات بیاره یا بخواد بسوزونتت اما الان که میبینم میفهمم همه کار ازش بر میاد.
خواستم لب بگشایم یاد حرف فرهاد افتادم اینها میدونن ما با شهرام نسبت داریم. محبت های شهرام مثل فیلم از جلوی چشمم رد شد. ارام گفتم _قسمت بود. _پدر و مادرت خواستند تو ازدواج کنی؟ به چشمان او نگاه کردم وگفتم _اونها فوت شدند. لبخند از چهره اش رفت و گفت _متاسفم، خدا بیامرزتشون لبهایم را فشردم وگفتم _مرسی هردو سکوت کردیم، خانم دکتر گفت _دوسش داری؟ سرم را بالا گرفتم و سکوت کردم. ابرو هایش را بالا دادو گفت _تو ازدواجتون اجباری در کار بود. نفس هایم صدا دار شده بود. همچنان در سکوت به او خیره ماندم. سرش را پایین انداخت و گفت _چی داره اینقدر تورو اذیت میکنه دخترم؟ سرم را پایین انداختم، مرا دخترم خطاب کرد، نگاهی به او انداختم هیچ تصوری از چهره مادرم نداشتم اما کلمه او شدیدا احساسات مرا بیدار کرده بود. اشک روی گونه ام غلطید ارام با دستم مخفی اش کردم. لبخندش رنگ غم گرفت و گفت _چرا جواب سوالهای من و نمیدی؟ من همچنان ساکت بودم، پاسخ سوالهای او منجر به بی ابرویی شهرام میشد. اهی کشیدم و ساکت ماندم. برخاست کنارم نشست دستم را گرفت و گفت _من یه پزشکم. پزشک امین و محرمه، حرفهاتو بزن من کمکت کنم. دستم را کشیدم و گفتم _شماخیلی خوبی اما من کمک نمیخوام. _به من گفتند تو خود کشی کردی درسته؟ سر مثبت تکان دادم و گفتم _بله _چرا؟ _نمیخوام زنده باشم _خوب چرا؟ دنیای به این قشنگی زندگی به این خوبی چرا نمیخوای بمونی؟ سکوت کردم، خانم دکتر در سکوت به من نگاه کردو گفت _پایین لبت چرا زخمه؟ رویم را از او برگرداندم و گفتم _زمین خوردم. اهی کشیدو گفت _اگر با من همکاری نکنی من نمیتونم کمکت کنم. تو باید یه حرفی بزنی یه چیزی از مشکلاتت بگی تا من بتونم ..... حرفش را قطع کردم وگفتم _من خوبم، مشکلی هم ندارم تمام مشکلات مال فرهاده. _خوب فرهاد چه مشکلی داره؟ من سکوت کردم ، خانم دکتر گفت _تورو دوست داره؟ لبم را ور چیدم وگفتم _خودش میگه دارم. _بنظر خودت چی؟ دوستت داره؟ سکوت کردم. ادامه داد _بتو خیانت کرده؟ سرم را به علامت منفی بالا دادم. _اعتیاد داره؟ دوباره سرم را بالا انداختم. فکری کردو گفت _باهات نامهربونه؟ به میز خیره ماندم. در ذهنم رفتارهای فرهاد را مرور میکردم، خوبی ها و بدی هایش ازمقابل چشمانم رد شد، خانم دکتر ادامه داد _دست به زن داره؟ لبم را گزیدم و سر مثبت تکان دادم. خانم دکتر مکثی کردو گفت _عصبیه؟ پاسخی ندادم خانم دکتر اهی کشید برخاست مقابل پنجره ایستادو گفت _دوست داری من کمکت کنم؟ به چشمانش خیره ماندم. اوهم کمی به من نگاه کردو گفت _میخوای الان صداش کنم بیاد داخل این سوالات رو از اون بپرسم؟ در پی سکوت من به سمت در رفت و در را گشود فرهاد روی صندلی نشسته بود ، سرش را به سمت ماگرداند. خانم دکتر گفت _اقای محمدی تشریف بیاورید.