#پارت235
با من بمان💐💐💐
صدای باز شدن گاو صندوقش امد. استرس داشتم که نکند متوجه نبودن انگشتر شود.
با صدای بستن شدن در گاوصندوق خیالم راحت شد.
نیما زیاد اهل حساب کشیدن نبود حواسش هم خیلی جمع نبود من شش انگشتر و یک حلقه داشتم . ان مشت طلایی که به او دادم دوازده النگو بود یک پلاک و زنجیر . گوشواره م .حلقه و انگشتر نشان در دستم. من انگشتر نشانم را برداشته بودم.
البته باقی طلاها در جعبه هایشان بود و فقط این ها گوشه گاو صندوق قرار داشت.
سراسر مشکی پوشیده از اتاق خارج شد و گفت
ساعت پنج میام دنبالت بریم امامزاده
از جایم بلند شدم و گفتم
نهار نمیای مگه؟
معلوم نیست شاید نیام.
بلاتکلیفی در امروز جایز نبود. اگر من بنارا بر نیامدنش میگذاشتم ارش می امد و نیما سر میرسید هیچ جوابی نداشتم که بدهم . آرش هم لابد از ترس انگ بی ناموسی ماجرا را لو میدادو میگفت به اصرار شکوفه واسه مریم گوشی اوردم. لبهایم را فشردم و گفتم
خوب چیکار کنم نهار درست کنم برات یا نه؟
یه نفر گفته ساعت یازده میام . اگر بیاد تا یک میام خونه اما اگر دیر بیاد اومدنم فایده نداره چون شب هم میخوام زود تعطیل کنم.
نگاه خیره من را دیدو گفت
تو چیکار به من داری؟ خودت مگه آدم نیستی غذا بخوری واسه خودت درست کن.
من پیتزا دارم. اونو میخورم.
دستی برگردن خودکشیدو گفت
مگه دیروز اونو نخوردی؟
نصفش هست.
خواستم بیام بهت زنگ میزنم.
نگاهش روی کابینت چرخید و گفت
گوشیه کو؟
قلبم در سینه م به جای تپش لرزید.دست به سمت گوشی برد همه چیز را پاک کرده بودم اما نمیدانم چرا هنوز واهمه داشتم.
گوشی را برداشت کمی ان را بررسی کرد و گفت
شارژرش توی پاتختیه بزنش به شارژ خاموش نشه.
باشه
ان را سرجایش گذاشت و خانه را ترک کرد. از رفتنش که مطمئن شدم. به شکوفه پیام دادم
سلام چی شد؟
پیام را پاک کردم و منتظر پاسخ او ماندم. چند دقیقه ایی گذشت که پاسخ داد
سلام. با کلی اصرار ارش و راضی کردم. گوش به زنگه هروقت بگی میاره بهت میده.
بهترین موقعیت. همین الان بود . چون نیما خیالم را راحت کرده بود که ساعت یازده مشتری دارد برای شکوفه نوشتم
ساعت یازده بگو بیاد.
مطمئنی مریم؟
اره ساعت یازده نمایشگاه کار داره
شوهرت که منو ندیده . ادرس نمایشگاهشو بده من قبل اینکه برم شرکت. سراغ کامبیز . برم نمایشگاه خیالم راحت باشه که اونجاست.
آفرین چه فکر خوبی
اخه ارش گفته اینبار اگر برام دردسر بشه زندگیم خراب میشه . اگر شوهرش منو ببینه همه چیزو میگم.
آدرس نمایشگاه را نوشتم شکوفه گفت
چه شکلیه؟
قدش حدود یک و نوده هیکلش هم درشته موهاش حالت فر داره میده بالایی از دوگوشه پیشونیش یکم ریخته. یه ته ریش هم داره چشمهاش درشته ابروهای پیوسته و پرهم داره امروز کت و شلوار و بلیز مشکی پوشیده . اگر کتش و در اورده باشه بلیز کتان تنشه که استینش کوتاهه و دکمه هاش سفیده .
فامیلیش چیه؟
نیما رسولی
باشه میرم تو نمایشگاه میگم با اقای رسولی کار دارم . منو یه نفر معرفی کرده ماشین شرایطی بردارم.
نه بگو اگهیتون رو تو برنامه دیوار دیدم که ماشین و شرایطی میفروشید.
باشه. خودت ساعت یازده بهم پیام بده خبر بگیر
شماره منو برای ارش بفرست بهشم بگو که زنگ نزنه فقط پیام بده
باشه .
پیام ها را پاک کردم. تند تند میز صبحانه را جمع نمودم . ساعت یک ربع به یازده بود. دل تو دلم نبود و غرق در استرس بودم.