eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
483 عکس
112 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
با من بمان💐💐💐 در یخچال را باز کردم یک خیار دیگر در اوردم و پوستش را کندم . صدای جویدن خیار در دهانش روی اعصابم بود. اما چاره ایی هم جز تحمل کردنش نداشتم. برنج را هم زدم و سالاد را اماده کردم بشقاب قاشق هایم را هم چیدم چرخی. در اشپزخانه زد پیدا بود که بدنبال بهانه است.‌ سپس به تندی گفت چی شد پس شام؟ مضطرب از لحنش گفتم باید صبر کنی برنج بپزه . به طرفم چرخیدو گفت زن نیستی مگه؟ چرا قبل از رفتنمون برنجت و اماده نکردی که الان... خوب نمیدونستم کارمون طول میکشه با خودم گفتم ساعت شش خونه م وقت هست درست میکنم. اهان. پیش بینی نکرده بودی که ممکن گند کاریهات کارو طولانی کنه اره؟ الان چی میشه بیست دقیقه صبر کنی تا برنج اماده بشه؟ چرا باید صبر کنم؟ زن گرفتم که زندگیم نظم وارامش و سرو سامان داشته باشه . نه تو این نکبت باشم. در قابلمه را گذاشتم زیر برنج را کم کردم. دور دیگری در اشپزخانه زدو گوشی ساده ایی که به من داده بود را برداشت. قلبم انگار از جایش کنده شد. میدانستم در ان هیچ چیزی نیست اما باز هم ترسیده بودم . روی صندلی نشستم نگاهم به صورتش افتاد انگار که چیزی پیدا کرده باشد چشمانش را براق کرد.‌سرش را بالا اورد و رو به من با اخم گفت کی این خط و برات شارژ کرده؟ فکر همه جارا کرده بودم جز این یکی. به او زل زدم و دهانم قفل بود. اخم هایش را بیشتر در هم کشید صدایش را بالا برد و گفت میگم کی این خطو برات شارژ کرده؟ نباید گردن میگرفتم همچنان نگاهش کردم نمدانستم انکاررا از کجا شروع کنم که طبیعی باشد. به طرفم به حالت حمله امدو گفت مگه با تو نیستم؟ میگم کی اینو برات شارژ کرده؟ ترسیده سرم را به عقب بردم وگفتم من به اون گوشی یه بار دست زدم اونم تو زنگ زدی جواب دادم. دندانهایش را روی هم فشار داد عربده ایی زد.‌دستش را وسط کمرم کوبید یقه م را از پشت در مشتش گرفت مرا از جایم کندو با عربده گفت کی اینو برات شارژ کرده؟ دستم رااز جلو به یقه لباسم گرفتم. نیما از پشت لباسم را میکشید و یقه م دقیق روی جایی بود که گلویم درد میکرد.‌محکم به دیوار کوبیده شدم دست دیگرم را مابین فاصله کمم با نیما بالا اوردم باهق هق گریه گفتم الهی خدا جواب اینکارهاتو بده لباسم را رها کرد با مشتش فکم را هل دادو گفت کی برات شارژ خریده؟ جیغ کشیدم و گفتم من کی و دارم که بخواد برام شارژ بگیره؟ نیما با عربده گفت تو یه حرومزاده ایی هستی که تو قفس هم نمیشه نگهت داشت. تکانی به خودم دادم و گفتم ولم کن روانی. من و روانی کردی . من سالم بودم داشتم زندگیم و میکردم تو این بلاهارو سر من اوردی صدایم را بالا بردم و گفتم من یه اشتباه کردم صدهزار بارهم معذرت خواهی کردم هرچی هم که گفتی گفتم چشم. این چیزها چیه از خودت در میاری ؟ انگشتر و از تو گاو صندوق برداشتی. گوشی و شارژ کردی. صدایش را از صدای من بالا تر بردو گفت این گوشی و اونروز که داشتم میدادم دستت چک کردم شارژ نداشت. الان چرا دوازده تومن شارژ داره؟ من دست به این گوشی نزدم چون میدونستم تو میخوای سرش یه داستانی درست کنی . مرا از کتفم گرفت از اشپزخانه بیرون انداخت . نقش زمین شدم. به طرفم امد وگفت من دارم داستان درست میکنم؟ من میگم خودم گوشی و چک کردم اتفاقا هزار تومن شارژ داشت شماره خودمو گرفتم وصل کردم صبر کردم شارژش تموم بشه بعد بدمش دست تو مغز خر که نخوردم خطی که شارژ داره رو بدم بهت؟ از جایم برخاستم نیما نمیتوانست بفهمد که چه کسی این خط را شارژ کرده ؟ اما با پرینت گرفتن میفهمید که من به چه کسی پیام داده م. اول و آخر من رسوا میشدم چه بهتر که خودم بگویم حوصله م سر رفته بود به شکوفه پیام دادم. اگر مجبورم میکرد به شکوفه زنگ بزنم چی؟ اینوقت شب شکوفه حتما کنار همسرش هست. دامنه دعوای ما به خانه انها هم کشیده میشد.