eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
483 عکس
112 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
بامن بمان💐💐💐 با کلافگی گفتم میخوای باور کن‌میخوای باور نکن‌. سه ماهه دارم خودم و به زمین و اسمون میزنم که بهت بگم مادرت براثر یه دزدی خیابونی نمرده متحیر گفت چی؟ تو خونه پدر شوهرت یه دست نوشته از یه دکتر هست که ناصح خان و مادرت پاشو امضا زدن. تو اون نوشته شده که ماجد. قاتل مهینه. یعنی مهین اعتراف کرده که ماجد کتکش زده . دکتر هم تایید کرده که بر اثر اون ضربه لخته خون تو سر مهین امده ناصح خان هم پاشو امضا زده اما الان ناصح خان مرده اینکاری بود که از دست من بر می امد برات انجام بدم از این به بعدشو خودت میدونی ماجد پدر منه میدونم. مامانم برام یه داستان از دوستش به نام مهین تعریف کرد دوران مجردیش با یکی دوست بوده . وقتی ازدواج میکنه و خدا تو رو بهش میده شوهرش میفهمه قبل ازدواج دوست پسر داشته. من نمیتونم حرفهای تورو باور کنم. چرا نمیتونی؟ مگه بابات سربار نبوده؟ مگه شیراز نبوده؟ مگه اونجا با مادرت اشنانشده؟ نشونی های من دروغه نه اینهارو داری راست میگی چون بابات قاتل مادرت بوده ناصح خان که عموی بزرگته و زبیر که اونم عموته تصمیم میگیرن بعد مرگ مادرت تورو بدن به دنیا زن عمو زبیرت تو اینهارو از کجا میدونی؟ مادرم برام داستان تعریف کرد من کلی جستجو کردم تا شماره تورو پیدا کنم اینهارو بهت بگم. مادرم گفت دختر مهین و.دادن به دنیا بزرگ کنه اونم یه دختر همسن دختر مهین داشت اسمش دلوانه. گفت فرح تو تهران بزرگ شد اینها که میگی درسته تو برو بگرد اون دست نوشته مادرت و تو خونه ناصح خان پیداکن ماجد بابای منه ولی ادم خلافکاریه اتفاقا در مورد ماجد هم گفت. دایی هات دنبال یه مدرکن که ثابت کنن قاتل مهین ماجد بوده اون کاغذ کجاست؟ تو خونه ناصح خان. مادرم گفت مهین قبل مرگش گفت یه روز فرح انتقام منو از باباش میگیره فرح با گریه گفت من هم پدر شوهرم مرده . هم مادرشوهرم برادر شوهرم به خاطر یه دختر تهرونی با بابام درگیر شد. سر همین ماجرا هم اون گذاشت رفت و کسی ازش خبر نداره دلم میخواست از دیاکو بیشتر بدانم برای همین گفتم کی گذاشت رفت ؟ دیاکو.‌برادر شوهرم میخواست با یه دختر تهرونی ازدواج کنه .‌بابای اون دختره با عمو ناصح و عمو زبیر بد برخورد کرد و از خونشون بیرونشون کرد بابام سر این ماجرا دیاکو رو گروگان گرفت تا شر اوندختر از سر برادر شوهرم رفع بشه. اما اون دختره یکم‌بعد حقیقت و به دیاکو گفت. اونم با ماجد درگیر شد.‌پدر شوهرم سکته کرد . دیاکو هم معلوم نیست کجاست. بابام خیلی ادم خطرناکیه . اکمد منو کتک زد میخواست به زور منو از عثمان بگیره ببره. من از دستش فرار کردم الانم جرات ندارم از خونه برم بیرون میخواد منو با خودش ببر ه اربیل و عثمان و مجبور کنه طلاقم بده.‌من شوهرم و دوست دارم از پدرم متنفرم برو بگرد اون نوشته رو پیدا کن برسون به دست دایی هات با گریا گفت من نمیتونم اینکارو کنم اگر عثمان بفهمه حسابم و میرسه. اون میگه‌کاری با ماجد نداشته باشید اون باعث مرگ پدرشوهر و مادرشوهرم شد. من نمیزارم کسی بفهمه تو اون کاغذ و برسون به دست دایی هات هیچ کس نمیدونه بابام کجاست. من اگر به دایی هام بگمم اونها نمیتونن ماجدو پیدا کنن والامن از خدامه که ماجد دستگیر بشه منم ازشرش راحت بشم.