#پارت287
بامن بمان💐💐💐
اینهایی که گفتی رو هم نمیشناسم.
اگربابام هردقیقه پیغام نمیداد که میام فرح و میبرم هیچ وقت باهات همکاری نمیکردم
شماره داییت و میفرستی ؟
اره . الان میفرستم
ارتباط را قطع کردم و منتظر ماندم کمی بعد شماره را فرستاد . تماس را برقرار کردم اقایی گفت
بله
سلام من نازنینم. دختر دوست خواهرتون
ببین خانمی که معلوم نیست کی هستی و چطوری اینکارو کردی. من تورو با اون ماجد بیشرف همدست میدونم.
نه من باهاش همدست نیستم. من میخوام کمکتون کنم که گیرش بندازید
رو چه حساب ؟
بدنبال مکث من گفت
رو چه حساب داری با یه قاتل داعشی بیرحم که تو همه جای ایران و عراق یه سری آدم های خطرناک تر از خودش داره در می افتی؟
من میخوام کمکتون کنم.
من الان جلوی دادسرای بوکانم. میخوام برم پرونده شکایتی خواهرم و در بیارم این نوشته رو بزارم روش. توی لایحه ایی که مینویسم. شماره شما میدم و به قاضی میگم که شما ....
کلامش را بریدم و گفتم
نه خواهش میکنم اینکارو نکنید
نمیتونم. من باید بدونم چه کسایی دستشون پشت پرونده قتل خواهرمه.
اقا من کار بدی که نکردم میخوای منو تو دردسر بندازی
کی هستی ؟ این داستانهارو از کجا میدونی
بغض راه نفسم را بست و گفتم
من خیلی بیچاره تر از این حرفهام . اگر این حرف و تودادسرا بزنی . ماجد میاد سراغمون . شوهرم منو میکشه.
خوب بگو کی هستی؟
تورو به خداوندی خدا .به روح خواهرت قسم میدم که به کسی نگو من این حرف و زدم. این حرف بین من و تو خدا بمونه
باشه قسم میخورم.
من دوست دختر دیاکو هستم.
فرح همون اول بهم گفت که این اطلاعات و جز اون کسی نمیتونه داشته باشه.
با گریه گفتم
ماجد منو مجبور کرد که اگر بخوام دیاکو رو نکشه باید ازدواج کنم. منم اینکارو کردم که دیاکو نجات پیدا کنه. تقریبا یک ماه پیش بود که شوهر من فهمید چه اتفاقاتی افتاده و من چرا باهاش ازدواج کردم. اقا مسعود یک ماهه که داره منو کتک میزنه. من یه جای سالم تو بدنم نمونده. درهارو روی من قفل کرده منو زندانی کرده توی خونه گوشیمم ازم گرفته. من باهزار بدبختی یه تلفن جور کردم. شماره فرح و پیدا کردم اینهارو گفتم که ماجد گیر بیفته. چون ماجد بعد از مراسم سوم بابای من به خونمون حمله کرد. کاری کرد که مادرم و برادرم اون خونه تخلیه کردند. تاحالا چند بار اینکارو کرده همسایه ها همه ترسیدن. ما اون خونه رو گذاشتیم برای فروش کسی حاضر نیست اونجا رو بخره. رفتیم سر خاک پدرم اونجا بهمون حمله کرد برادرم و با چاقو زد جلوی اونهمه آدم به شوهرم فحش داد گفت این بیناموس زنش رفیق برادر زاده منه. شوهرم به خاطر اینحرفها اینقدر منو کتک زد که ....
با هق هق گریه گفتم
مراسم هفتم که نشد واسه بابام بگیریم. مادرم میگه برای بابام چهلم نگیریم چون آبرومون میره.
ساکت شدم کمی بعد اقا مسعود گفت
عجب آدم نامردیه.
من این سیم کارت و با هزار تا قایم موشک لازی از دوستم گرفتم خط به نام دوستمه اگر اسمی از این شماره تو دادسرا بیاری .