#پارت314
با منبمان 💐💐💐
حسی در من پیدا شد. من اگر موفق به پس گرفتن سکه هایم از نیما نمیشدم نمیتوانستم از او بگریزم. باید مقداری قرامت بابت روزهایی که به خاطر او زجرکشیدم میگرفتم برای همین گفتم
من همینطور خشک و خالی ادرس دیاکو رو بهت نمیدم
مکثی کردو گفت
خیلی خوب . همینکه اومدی پای معامله خیلی خوبه چقدر میخوای؟
نمیدانستم تا چه حد میشد ماجد راتیغ زد برای همین گفتم
اون مدارک چقدر برات ارزش داره؟
با کلافگی گفت
چقدر میخوای؟
مکثی کردم و گفتم
چقدر برات ارزش داره
پنجاه ملیون
چشمانم گرد شد و برای اینکه خودم رانبازم گفتم
دلار؟
بله دلار .ادرس دیاکو رو بده پنجاه ملیون دلار بگیر
از حیرت ساکت شدم و او گفت
هم این پول و بهت میدم هم تضمین میدم که با دیاکو کاری نداشته باشم. اگر بتونی این مدارکو خودت ازش بگیری ده تا دیگه هم بهت میدم. من اون مدارک خیلی برام مهمه . اگر فکر میکنی من میخوام به دیاکو آسیب بزنم. آدرسشم بهم نده فقط اون مدارکو بیار پول و بگیر
پول و چطوری میخوای به من بدی؟
نقد برات میارم.
من نمیتونم به تو اعتماد کنم
دارم صادقانه باهات حرف میزنم. یک روز هم برای من یکروزه.
چطور از من میخوای به کسی که باعث شد از عشقم بگذرم و با کس دیگری ازدواج کنم و بعدشم اومد زندگی منو به گند کشید اعتماد کنم؟
خدا هیمن و لعنت کنه . اون باعث شد که من بیام تهران. به من گفت بیا جلوی دیاکورو بگیر اومده تهران عاشق شده. به خاطر یه دختر مذهبشو عوض کرده. من و کشوند تهران واون اتفاقات افتاد. من کل تهران و دنبال دیاکو گشتم چون مدارکمو میخواستم. وقتی دیدم هیچ خبری ازش نیست گفتمشاید باحمله کردن به خانه بابات بتونم دیاکورو بکشونم سمت خودم. اونم که نشد اومدم دم امامزاده گفتم شاید اگر یه تکون به زندگی تو بدم سرو کله ش پیدابشه اما نشد. چون با حرفهایی که عثمان زدو گفت تو حقیقت و به دیاکو گفتی فکر میکردم دیاکو با تو در ارتباطه. به این خاطر رفتم خونتون و بهم ریختم و اومدم جلوی امامزاده. والا من سرم برمقولم نمیره. من به تو قول داده بودم که اگرازدواج کنی کاری باهات ندارم. اگر دیاکو اون مدارک و به سپاه بده من و میگیرن اعدامم میکنند. من هر طور شده باید مدارکمو بگیرم.
حالا تو اومدی و میگی زندگیت باحرف دیاکودرست میشه. منم زندگیم با پیدا شدن دیاکو نجات پیدا میکنه پنجاه ملیون دلار پول کمی نیست. من این پول وبهت میدم در عوض تو هم یه ادرس به من بده