#پارت339
بامن بمان💐💐💐
از خانه خارج شدیم من در صندلی عقب و نیما جلو نشست مقابل نمایشگاه متوقف شدیم. سوار برماشین نیما حرکت کردیم. نگاهی به او انداختم چهره اش غرق غم بود. وارد همان مطبی که سابق آزمایش را برایم نوشته بود شدیم. منشی به احترام ما برخاست برگه ایی را دست نیما دادو گفت
بفرمایید داخل. اقای دکتر منتظرتونه
نیما در را باز کرد سلام کردیم و وارد شدیم دکتر که انگار منتظر ما بود لبخند زد سلام کردیم و مقابلش نشستیم. نگاهی به نیما انداخت و گفت
صحبت های منشی رو به خانمتون گفتید؟
نیما سرش را پایین انداخت و گفت
نتونستم
مبهوت به نیمانگاه کردم . دکتر گفت
ببین دخترم. بررسی سونوگرافی نشون داد که تیروئیدت ندول داره.
با اخم کنجکاوی به دکتر نگاه کردم و او گفت
توده یا همون غده
اب دهانم را قورت دادم دکتر مکثی کردو گفت
من طبق روال کار پزشکی شماروفرستادم برای نمونه برداری و الان جوابش اومده
بدنبال مکث دکتر گفتم
جوابش بده؟
کمی نگاهم کردو گفت
جوابش بده ولی قابل درمانه.
همچنان به او نگاه کردم و او ادامه داد اسمش یکم وحشتناکه ولی تو باید به خودت مسلط باشی این یه مسیر درمانیه که امید و انگیزه بیمار بزرگترین کمک رو به پزشک میکنه
ناخواسته کوتاه خندیدم و گفتم
خوب چیه؟
نفس پرصدایی کشیدوگفت
سرطان تیرویید.
اب دهانم را قورت دادم سرم را به علامت نفهمیدن تکان دادم و گفتم
چی؟
لبخند روی لب دکتر امدو گفت
نگران نباش دخترم. نترس. یه عمل جراحی روت انجام میشه و بعد از ان میفرستمت برای پرتو درمانی و احتمالا شیمی درمانی
سرم را به طرف نیما گرداندم. اینقدر رنجم دادی تا کار خودت را کردی؟ نیما که انگار متوجه رد نگاه من شده بودرو به دکتر گفت
چرا خانمم این مریضی و گرفته؟
دکتر نفس صداداری کشیدو گفت
مریضیه دیگه سراغ همه میاد . اما سرطان تیرویید بیشتر مشکل ژنتیکیه یعنی سابقه خانوادگی
رو به دکتر گفتم
ولی تو خانواده ما کسی چنین مشکلی نداره
دکتر کمی به من خیره نگاه کردو گفت
از کجا میدونی؟