eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
467 عکس
110 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
با من بمان💐💐💐 کمی جدی تر شدو گفت اره. انتظار دارم الان بخندی و خوشحال باشی . تا این رنج هایی که بهم دادی جبران بشه. تو منو رنجوندی منم زدمت اذیتت کردم زندانیت کردم منم رنجت دادم. بعد هم بهت گفتم دیگه بسه بیا زندگی کنیم. از حالا به بعد میخوای هر دقیقه گریه کنی که چی؟ که مریضی و سرطان داری؟ بازهم میخوای اذیتم کنی؟ بازهم میخوای به رنجت ادامه بدی؟ چند روز دیگه میریم عمل باید مریض داری کنم. یکم بعد میخوای شیمی درمانی بشی باید اون وضعیتتو تحمل کنم . بعدش چه نقشه ایی واسه نابودی اعصاب و روانم کشیدی؟ سرم را پایین انداختم و بغضم را فروخوردم نیما گفت دیگه نبینم نشستی داری غصه میخوری. گریه میکنی و این قیافه عزاکده رو به خودت گرفتی ها. تمومش کن. اگر قرار باشه بمیری و بهترین اتفاق زندگیت بیفته میمیری . کسی هم نمیتونه جلوی مرگت و بگیره اما حالا که زنده ایی هم خودت زندگی کن هم بگذار من زندگی کنم‌ غذایمان را اوردند در سکوت مشغول خوردن شدیم. برای اینکه صدای نیما در نیاید با وجود بی اشتهایی م نیم بیشتری از غذایم را خوردم. نه او حرف میزدو نه من. از رستوران که خارج شدیم گفت بریم اموزشگاه ثبت نام کنیم؟ نه بگذار برم عمل برگردم بعد میریم. الان جلوی ارایشگاه پیاده ت میکنم. برو موهاتو بده کوتاه کنند یه رنگ روشن هم بگذار روش ابروهاتم بده درست کنند . فردا چهلم بابامه هنوز چهلم لیلا هم نشده نشده که نشده. برو قیافتو درست کن. تو اینطوری درهم برهم باشی روح لیلا و بابات ارامش میگیره؟ مقابل ارایشگاهی در نزدیکی نمایشگاهش ایستاد. ست در جیبش کرد گوشی که با پول انگشتر نشانم خریده بودم را دستم داد. کارت عابر بانکی هم به دستم دادو‌گفت کارت تموم شد بهم زنگ بزن بیام دنبالت. سرم را پایین انداختم و گفتم میشه به شکوفه زنگ بزنم؟ مکثی کردو گفت بزن. دست که به دستگیره در بردم گفت اومدم دنبالت این مریم غمگین و بغض و الود و نبینم ها سرم را بالا اوردم به زور لبخند زدم و گفتم چشم. وارد ارایشگاه شدم . موهایم را کوتاه کردند و رنگ روشنی رویش گذاشتند ابروهایم را هم مرتب کردم مقابل اینه ایستادم. اینقدر لاغر شده بودم که زیر چشمانم حاله سیاهی افتاده بود. اما چهره م از این رو به آن رو شده بود با نیما تماس گرفتم کمی بعد گفت جانم کارم تموم شد میای دنبالم؟ الان کار دارم میتونی نیم ساعت اونجا بشینی؟ اره منتظر میمونم. یه مشتری دارم اون که بره میام دنبالت