eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
455 عکس
110 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
بامن بمان💐💐💐 تو برو تالار الان اونجا بیشتر بهت احتیاجه کدوم بیمارستانی عیسی ؟ نیما گوشی را از من گرفت و گفت ادرس بده بیام پیشت. گوشیت و از حالت پخش در بیار نیما صدای گوشی اش را کم کردو گفت چی شده؟ مکثی کردو گفت مریم نباید تو استرس باشه. یه سر میارمش بیمارستان بعد میریم تالار ...باشه ..نزدیکم اتفاقا. ارتباط را که قطع کرد گفت زندگیمون شده سراسر تنش و درگیری ترو به ارواح خاک پدرت تمومش کن مریم. اشکهایم را پاک کردم و گفتم مامانم چی شده؟ فشارش رفته بالا رسوندش بیمارستان تو مراقبت های ویژه ست. دکتر ها دارن سعی میکنند فشارش و تنظیم کنند. با گریه گفتم حالش بده اره؟ به من همینهارو گفت . بریم تالار مهمونها الان منتظر ماهستند.‌بعد تالار میبرمت بیمارستان. الان بریم. الان نمیشه مریم مهمونها منتظر ماهستند.‌به ابروی خانوادتم فکر کن وارد تالار شدیم.‌مهمانها همه امده بودند نیما چیزی را به مداح گفت و مداح حال مامان و نبود عیسی را برای مهمانانمان توضیح داد. شام را که سرو کردند . مهمانها تک به تک جهت تسلیت دوباره و تشکر و خداحافظی سر میزم امدند و من فقط دعا دعا میکردم که زودتر بروند. عذاب وجدان مرگ بابا برایم کافی بود نمیخواستم مامان هم به ان اضافه شود. همه که رفتند نیما به دفتر تالار رفت با مدیریت صحبت کردو سپس به سراغم امد. سراسیمه گفتم عیسی دیگه بهت زنگ نزد. بریم تو راه بهت میگم. با صدای لرزان گفتم مامانم حالش بده نیما؟ در پی سکوت نیما با صدای لرزان گفتم مرد؟