eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
455 عکس
110 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
با من بمان💐💐💐 تچی کردو گفت این چه حرفیه مریم؟ سوار ماشین که شدیم گفت ما که اومدیم یکم با مامان بابام بحث کردند مامانمینا که رفتند حالش بد میشه همونجا میفته. عیسی مجبور میشه به اورژانس زنگ بزنه. میرسوننش بیمارستان. فعلا تو کماست دارن حالش و بررسی میکنند دکترش احتمال حمله قلبی رو داده. اشک بی وقفه از چشمانم جاری شد. نگاهم به روبرو قفل شده بود.‌ مقابل بیمارستان متوقف شد. به دنبال او راهی شدم. از اطلاعات سوال کردیم و به طرف سی سی یو حرکت کردیم.‌عیسی روی صندلی نشسته بود با دیدن ما برخاست.‌نگاهش روی من زوم بود. میدانستم دلش میخواهد سرکوفت همه چیز را دوباره برسرم بزند.‌ رو به او گفتم مامان حالش چطوره؟ اشاره ایی به شیشه کردوگفت اونجا افتاده. تو کماست. دکترش چی میگه؟ گفت حمله قلبی کرده . منتظره بهوش بیاد . از پشت شیشه به مامان خیره ماندم . روی تخت خوابیده بود و کلی دستگاه به او متصل بود. اشکهایم دیدم را کور کرده بودند.‌در دلم خدا را صدا زدم و با خودم گفتم خدایا اگر عمر مادرم بدنیا نیست. فردا منم از زیر عمل زنده بیرون نیام. نیما کنارم ایستادو گفت خودتو ناراحت نکن ایشالله که خوب میشه. دستم را گرفت و مرا به عقب اورد.‌مقابل عیسی ایستادم و گفتم دکترش نگفت کی بهوش میاد؟ واسه چی بهوش بیاد ؟ بهوش بیاد وضع و اوضاع منو ببینه یا تورو؟ نیما با کلافگی گفت عیسی بس کن تورو خدا حوصله ندارم. عیسی نیم گام به سمتم امدو گفت حرفهای حاج سعید و شنیدی؟ اشاره ایی به سی سی یو کردو گفت اون زن یک عمر سرش تو قران و دین و مذهب بود.چطور میخوای خودتو بابت چیزهایی که شنید ببخشی؟ اینبار دیگر در مقابل حرفهای عیسی تسلیم نشدم. خیره در چشمانش ماندم و او گفت بهوش بیاد شاهکارهای تورو ببینه ؟ ابرو بالا دادم و گفتم نه بهوش بیاد انصاف تورو ببینه.‌بهوش بیاد وجدان تورو ببینه. چه بی انصافی ایی کردم؟ من قید تورو زدم عیسی. صدایم از بغض لرزیدو گفتم منکر علاقه ایی که بهت داشتم و هنوزم خدا خودش شاهد۶ که دلم نمیخواد یه خار به پات بره نمیشم. اما با کارهایی که این چند وقت کردی قیدتوزدم. اگر الان دارم باهت حرف میزنم فقط نگران حال مامان هستم. امروز تو مسجد امام هادی چه غلطی میکردی؟ به تو چه مربوطه؟ اشاره ایی به نیما کردو گفت نیما اونو نمیشناسه اما من که ... کلامش را بریدم و گفتم با این حرفها نمیتونی شر درست کنی من همه چیزو بهش گفتم. چه شری درست کنم. امروز اونجا چیکار داشتی؟ دیاکو واسه چی اومده بود؟ به تو ربطی نداره. الان اومدی اینجا که چی؟ اومدی نتیجه زحماتتو ببینی؟ چهل روز از مرگ بابا نگذشته مامان و راهی اون دنیا کردی. باعث خودکشی لیلا....