eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
455 عکس
110 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
با من بمان💐💐💐 مشمئز به او نگاه کردم و گفتم من چیکار به لیلا داشتم؟ این بار چندمته که این حرف و میزنی ها . همه فشار عصبی لیلا تو بودی. چرا من؟ لیلا زن من بود یا تو عیسی خیره خیره نگاهم کرد و من با وجود اینکه دوست نداشتم این حرفها را به او بگویم اما یکبار برای همیشه میخواستم به زهر کلامش پایان دهم و گفتم من به لیلا قول خوشبختی داده بودم یا تو؟ اینکه تو بلد نبودی تعادل و توازن و رعایت کنی و زنت ازت ناراحت میشد ارتباطش به من چیه؟ مگه دوسش نداشتی؟ مگه عاشقش نبودی؟خوب قید منو میزدی و میچسبیدی به زنت. واسه چی راه و بیراه به خاطر رنگ مانتوشو و کجا بودی و کجا نبودی میپریدی بهش؟ تو که میدونستی روی ارتباطت با من حساسه خوب به نظر زنت احترام میگذاشتی و منو کم رنگ میکردی.‌ تمام صورت عیسی سرخ شدو گفت اهان...جواب خوبی هام این شد اره؟ من منکر خوبی هات نیستم عیسی. اما دست از این حرفهای پوسیده بردار . من باعث مرگ هیچ کس نشدم .‌یه اتفاق ناخوشایند تو زندگی من افتاد . منم یک اشتباه کردم و اون به نیما مربوط میشه. اینقدر عذاب وجدانی که نسبت به لیلا داری رو گردن من ننداز. کفری شدو گفت مقصر مرگ بابا کی بود؟ بابا هشتادو سه سالش بود. قلبش ناراحت بود قند خون هم داشت. چشمانش را باریک کردو گفت مامان چی؟ اونم قلبش ناراحته و فشار خون هم داره نه؟ به او خیره ماندم و او ادامه داد مامان و بابا علاوه بر همه دردهاشون یه دختر لنگه تو هم دارند که علت اصلیه.... میان حرفش امدم و گفتم لیلا هم علاوه بر ناراحتی اعصابش یه شوهر بی عرضه و بی غیرت لنگه تو داشت.‌ عیسی خیره در چشمان من ماند. اشک چشمانم روی گونه هایم جاری شدند و گفتم علت اصلی بدبختیت منم عیسی ؟ نگاهش را از من گرفت و من ادامه دادم. یک درصد اگر دلم بخواد فردا از اون عمل زنده بیام بیرون و درمانم جواب بده. فقط و فقط مامانه. اگر اتفاقی برای مامان افتاد من تو هر حالی که بودم بهم بگو چون مرگ واسه من عروسیه نیما بازویم را گرفت و گفت بیا بریم. کمی از عیسی فاصله گرفتیم رو به نیما گفتم میشه اینجا بمونیم؟ من خیلی نگران مامانمم. نه توفردا باید بری عمل بربم خونه بگیر بخواب من تو این شرایط خوابم نمیبره میخوای اینجا بمونی با عیسی کل کل کنی؟ نه به خدا. دیگه یک کلمه هم باهاش حرف نمیزنم. اینجا موندنت دردی و دوا نمیکنه‌ بریم خونه استراحت کن خودم تند تند به عیسی زنگ میزنم.