eitaa logo
عسل 🌱
9.8هزار دنبال‌کننده
193 عکس
139 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
خانه کاغذی🪴🪴🪴 برم پایین پیشش بگم اومدم تمرین کنیم؟ شاید اگر باهاش صمیمی بشم .... الان فایده نداره.‌ کمی فکر کردو گفت خودتو بزن به مریضی چشمانم گرد شدو گفتم چی؟ بگو قلبم درد میکنه.‌بگو دست چپم شل شده احساس نداره. به اوخیره نگاه کردم. عمه گفت میبرت دکتر.‌ اگر دکتر معاینه ت کرد و گفت سالمی باز میگی درد میکنه فهمیدی؟ سرتایید تکان دادم. عمه گفت بازنری اعتراف کنی ها . سفت و سخت سرحرفت وایسا بگو قلبم درد میکنه .‌ باشه الان برو بخواب. وقتی اومد نپری بگی من قلبم درد میکنه پس چیکار کنم؟ فیلم بازی کن دیگه. با دست راستت زیر بغل سمت چپتو بگیر چهره ت و رنجور کن هی دستت و ماساژ بده. تا بپرسه. وقتی پرسید اولش بگو چیزی نیست. صبر کن بیشتر بپرسه . نگاهی به ساعت انداختم عمه گفت من میرم پایین ببینم داره چیکار میکنه رفتنش را با چشمم دنبال کردم و کمی بعد ارام ارام لای در رفتم صدایشان می امد‌ تنها اومدی شنا؟ اره یکم تمرین کردم بعد شنا کردم بیام بالا صبحانه بخوریم برگردیم تهران. برگردیم؟ خیلی کار دارم. باید برم دفتر. یه زمین رو هم گرفتم مشارکت بسازم . باید دنبال جواز ساختش هم برم. عمه سکوت کرد امیر گفت فروغ خوابیده؟ نه بیداره . ازش پرسیدم امیر کجاست؟ اون به من گفت رفت زیر زمین. امیرساکت بود عمه گفت دیشب که باهاش بحث نکردی ول کن مامان ادامه نده . اتفاقا اومدم اینجا همینو بهت بگم. توهم ول کن ادامه نده پسرم. فروغ در گذشته کسی بالاسرش نبوده که بهش بکن و نکن بگه. کارخاصی هم نکرده یکم شیطنت بچه گانه داشته. خدایی نکرده.... من به گذشته ش کاری ندارم از روز اول که اومد تو خونه من خودش همه چیزو بهم گفت. من با گدشته فروغ که کاری ندارم. پس چته؟ همه حرف من یه چیزه . میگم دروغ نگو خوب میترسه راستشو بگه. حقم داره بترسه. یه دفعه تاسرحد مرگ زدیش . باخودش میگه راستشو بگم بازم میخواد لابدمنو بزنه. حقش بود. بخدا قسم مامان ترس از مردنشو داشتم والا ولش نمیکردم. ولش نمیکردی؟ دختره بیهوش شده بود. حقش بود.... مگه چیکارکرده بود؟ یادم ننداز مامان. بهش فکر میکنم دلم میخواد برم خفه ش کنم. خرخره ش و پاره کنم.
فکری کردم و گفتم نفهمی میکنه اعصابمو بهم میریزه، من حال و حوصله درست و حسابی ندارم،متاسفانه عسل اگر زور بهش بگی راحت تر حرفتو میفهمه تاوان بی حوصلگی و بی اعصابی تورو که اون نباید پس بده؟ پیشنهاد من بتو اینه که یه دوره دیگه مشاوره رو شروع کنی. عسل اگر نترسه خودسر میشه، من باید یه بار دیگه یه زهر چشم ازش بگیرم، من که دنبال ارث و میراث اون نیستم اما خانواده عمو خیلی بدجنس و بدذاتن میترسم سه بلایی سر عسل بیارن ، اونها میدونن اگر من نبودم به تمام خواسته هاشون میرسیدند و براحتی عسل و گولش میزنند میترسم یه حرکت رو عسل بزنند که بخیال خودشون من ولش کنم، زندگیمو خراب کنند. چرا نمیشینی باهاش صحبت کنی ؟ بشین همه این مسائل رو براش توضیح بده بهش بگو از جانب اونها چه خطراتی تهدیدش میکنه. دستی به موهایم کشیدم حوصله حرفهای شهرام را نداشتم ادامه داد زنت کم سن و ساله باهاش درست برخورد کن بگذار تو نقطه امنش باشی،این که چون ازت میترسه حرفتو گوش میکنه به چه دردت میخوره؟ میشه خواهش کنم ادامه ندی من اعصاب ندارم با کلافگی گفت اعصاب نداری برو دکتر، به دیگران چه ربطی داره که تو اعصاب نداری ، دوباره میخوای گند بزنی به زندگیت به چاه بزرگ از مشکل و ندونم کاری درست کنی اخرش بیای سراغ من که کمکت کنم؟ رفتار و برخوردت رو درست کن. یه کم ادب و تربیت داشته باش باصدای مرجان کلام شهرام نیمه ماند چی میگید شما دو تا بهم؟ شهرام با تمانینه گفت هیچی عزیزم. بگیر بشین نگاهی به اشپزخانه انداختم روی صندلی نشسته بود و سرش پایین بود بلند گفتم عسل سرش را بلند کرد نگاه معنی داری به من انداخت و حرفی نزد