#پارت452
با من بمان💐💐💐
ناراحت نباش عزیزم. آروم باش. اول یه کم استراحت کن. بعدش با هم فکر میکنیم یه راهی پیدا کنیم. باید ببینم چیکار میشه کرد.
مریم جون، من از بچگی آرزو داشتم یه زندگی خوب و آروم داشته باشم. همیشه تو خیالم یه خونه قشنگ با یه همسر مهربون رو میدیدم... ولی...
ادامه حرفش را نزدو سکوت کرد من گفتم
آرزوهات هنوز هم ممکنه. فقط باید یه کم صبر کنی و تلاش کنی. ما با هم این کارو میکنیم. اول باید یه وکیل پیدا کنیم... یه کم وقت میبره.
فرح با امید کمرنگی گفت
مریم جون... تو بهترین دوستی هستی که من دارم. واقعاً ازت ممنونم.
خواهش میکنم عزیزم، همیشه کنارت هستم.
هردو سکوت کردیم . فکری کردم و گفتم
فرح
جانم
بابات از داعش در امدی داشت؟
ان و منی کردو گفت
در امد که...خوب گاهی بار مردم و میگرفتند. یا طلاها و جواهرات آدم هایی که اسیر میکردند و میگرفتند . اینطور که من فهمیدم انگار همه رو بیشتر تو خود گروهشون صرف میکردند.چطور؟
نمیدانستم چه بگویم که فرح خودش به کمکم امدو گفت
بابای من تو بوکان مثل عمو ناصح و عمو زبیر کلی املاک و زمین داشت.
الان همه اونهارو دولت مصادره کرده؟
اره ولی فکر میکنم اگر وکیل بگیرم و بتونم ثابت کنم که این املاک و اموال ربطی به داعش نداره و ارث پدری بابام بوده و وقتی بابام و اعدام کنند اموالش به من ارث میرسه.
مطمئنی که میرسه؟
با یه وکیل صحبت کردم گفته من اینکارو برات انجام میدم. ولی ممکنه چند سال طول بکشه. چطور مگه؟
اخه بابات به من میگفت که اگر دیاکو رو بهش تحویل بدم. و بگم که جاش کجاست به من پنجاه ملیون دلار پول میده . میخواستم بدونم اگر من باهاش همکاری میکردم. از پولهای داعش میداد؟