eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
473 عکس
111 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
با من بمان💐💐💐 پوزخندی زد .سپس برایم دست زدو گفت افرین. معلومه که تو این کارها حسابی کارکشته و بلد کاری. مثل من احمق نیستی که هرچی تو میگفتی باور میکردم. دنبالم اومدی تهشو در اوردی اره؟ سکوت کردم. نیما گفت دلت خنک نشد وقتی دیدی پنچر شدم. پنچر نشدی هنگامه پنچرت کرد.‌ قهقهه ایی زدو گفت اینطوری میخوای خرابش کنی اره؟ برخاستم گوشی م را از روی اپن برداشتم نیما گفت من گفتم ساده و زود باورم اما نه در این حد که. یه چیزی بگو که آدم باورش بشه‌ فیلم را در گالری م باز کردم و گوشی را به طرف نیما گرفتم نگاهش روی تلفن من خیره ماندو هرلحظه چشمانش گردتر میشد.‌ کمی بعد گوشی را کنار گرفتم و گفتم دیدی؟ نگاهی دزدکی به من انداخت و پشتش را به من کرد. به طرف اتاق خواب راه افتادو من گفتم میخواست عرق پیشونیتم پاک کنه تو نگذاشتی. خدارو شکر که محرم و نامحرم حالیته. حرفی نزدوبه اتاق خواب رفت.به دنبالش راهی شدم و گفتم مراسم فردا منم میام. به طرفم چرخیدو گفت تو اینکارو نمیکنی خیره خیره نگاهش کردم و گفتم ساکت بشینم یه گوشه و تماشا کنم که چطوری قراره بدبختم کنی؟ من منظور بدی نداشتم. خاله م گفت که مریضم و دارو میخوام. من بهش گفتم میرم داروهاتو میگیرم. هنگامه دنبالم راه افتاد گفت منم میام. اون همبازی بچه گی هامه. من به چشم لیلا بهش نگاه میکنم. مامانم اصرار داشت که قبل اینکه بیام خاستگاری تو اونو بگیرم اما من قبول نکردم چون به چشم خواهرم میدیدمش. دنبالم اومد. راست میگی گفتیم خندیدیم. ولی باور کن که چیزی که تو فکر میکنی نبود.‌من نمیدونم چرا لاستیک منو پنچر کرده.