eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
469 عکس
111 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
با من‌بمان💐💐💐 همین که حرف فرح تموم شد، دوباره گوشیم زنگ خورد. این‌بار عیسی بود . طرفدار نیما. یه جورایی می‌دونستم قراره چی بشنوم. با یه نفس عمیق، جواب دادم. «الو؟» هنوز یه کلمه نگفته بودم که صدای عیسی مثل پتک تو گوشم خورد: «مریم! تو کدوم گوری هستی؟ چرا خونه نیستی؟ نیما داره دیوونه می‌شه!» سعی کردم لرزش صدام رو کنترل کنم.و گفتم سلام سلام؟ تو از سلام حرف می‌زنی؟ این‌جوری جواب محبت‌های نیما رو میدی ؟ متعجب گفتم محبت؟ حواست به من هست که باهام چیکار کرده؟ «آره، می‌دونم! یه قهر بچه‌گانه! سر چی؟ سر یه سوءتفاهم کوچیک! نیما داره از غصه می‌میره، چرا ول کردی رفتی؟» «سوءتفاهم؟ عیسی، نیما دخترخاله‌شو صیغه کرده! تو به این می‌گی سوءتفاهم؟» صدام کم‌کم داشت بالا می‌رفت. «خب که چی؟ یه صیغه محرمیت بوده دیگه! نیما که کار خلافی نکرده! تو چرا این‌قدر بزرگش می‌کنی؟» «بزرگش می‌کنم؟ عیسی، تو داری از چی دفاع می‌کنی؟ از یه مرد متاهل که رفته یه زن دیگه رو صیغه کرده؟ تو واقعاً فکر می‌کنی این کار درسته؟» «نیما اشتباه کرده، قبول! ولی تو هم نباید این‌جوری قهر کنی و بری. تو باید بمونی و باهاش حرف بزنی، مشکلاتتونو حل کنید. زندگی مشترک این‌جوری نیست که با یه قهر کوچیک، همه‌چی رو ول کنی و بری.» «مشکل کوچیک؟ عیسی، این یه خیانته! تو چطوری می‌تونی اینو یه مشکل کوچیک بدونی؟ من نمی‌تونم با مردی زندگی کنم که بهم خیانت کرده. نمی‌تونم!» صدام دیگه داشت می‌لرزید. «مریم، تو داری اشتباه می‌کنی. نیما دوستت داره، اون بدون تو نمی‌تونه زندگی کنه. تو باید بهش یه فرصت بدی. مثل اون که به تو فرصت داد » پوزخندی زدم و گفتم اون به من فرصت نداد. اون منو برگردوند که عقده هاشو خالی کنه . بعد هم و دخترخاله‌شو صیغه کرد،تا همه چیز و تلافی کنه . تو خیلی لجبازی مریم. خیلی خودخواهی. فقط به خودت فکر می‌کنی. به فکر نیما نیستی، به فکر آبروی خانوادت نیستی. هرچند دیگه خانواده ایی باقی نگذاشتی که به فکرش باشی نگران نیما نباش. اون خیلی هم الان حالش خوبه. من نیستم هنگامه رو ببره خونه و خانم خونه ش کنه. اما عیسی، تو همیشه طرف نیما بودی. حتی الان که اون اشتباه کرده، بازم داری ازش دفاع می‌کنی. چرا؟» «چون نیما یه آدم خوبه! چون اون ازخطای تو گذشت کرد، کاری کرد که هیچ مردی نمیکنه . الان اون یه اشتباه کرده، نباید به خاطر یه اشتباه، همه‌چی رو خراب کنی.» «یه اشتباه؟ عیسی، تو داری منو عصبانی می‌کنی! من نمی‌خوام دیگه این بحثو ادامه بدم. من تصمیم خودمو گرفتم. دیگه نمی‌خوام با نیما زندگی کنم.» «تو داری یه تصمیم احمقانه می‌گیری مریم. بعداً پشیمون می‌شی. من بهت قول می‌دم.» ازت خواهش می‌کنم تو زندگی من دخالت نکن.