eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
467 عکس
110 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
با من بمان💐💐💐 فرح بغلم کردو گفت گریه نکن مریم. حالم خیلی بده فرح. الان چی خوشحالت میکنه؟ دلت چی میخواد؟ دلم میخواد دیگه هیچ اسمی از نیما تو زندگیم نباشه ازش بدت میاد؟ به فرح خیره ماندم. اشکهایم مثل سیل صورتم را خیس کرده بودند. ارام گفتم نمیدونم. نسبت بهش عذاب وجدان دارم . یاد ازارهایی که بهم داد میفتم. حالم از خودم بهم میخوره . نیما هم محبت میکرد هم شکنجه میداد. هم زندانیم کرد هم ازادم گذاشت.نیما بد بلایی سر روح و روان من اورده‌ من خسته م فرح. از این زندگی لعنتی که توشم خسته م.دلم میخواد بمیرم. چون هرطرف و نگاه میکنم بن بسته به ارامی گفت کدوم بن بست مریم؟ چرا این فکرو میکنی؟ سینه م را فشردم و با هق هق گفتم قلب و روح و دل و جون من دیاکواِ... اما کو دیاکو؟ منو مثل یه زن خراب از خودش روند. اونم بعد از اینکه فهمید من به خاطرش چیکار کردم. فرح در سکوت نگاهم کرد و من گفتم یک ماه هر شب و هرروز کتک میخوردم. تمام بدنم گلوله گلوله کبود بود و تو اون شرایط برای نیما زنانگی هم میکردم. یادم میفته که شب بدن کبود منو میدید و فرداش دوباره کتکم میزد و من چه احمقانه فکر میکردم بالاخره همه چیز درست میشه حالم از خودم بهم میخوره. حالم از نیما بهم میخوره. دلم میخواد برم بکشمش. اما یکی تو دلم میگه اون صاف و ساده اومد جلو من اوردمش توی این بازی. اون خیلی خوب بود اما من بچگی کردم.من خرابش کردم. دلم برای نیما میسوزه. چون اون خیلی دوست داشت که عاشقی کنه.چون اون تو دوران مجردیش دست از پا خطا نکرده بود که زندگی اینده ش تمیز و سالم و اروم باشه. من با روح و روان اون چیکار کردم؟ من اونو تبدیل به یه موجود روانی وحشی کردم. دودستی به جان خودم افتادم و با مشت به سرو پای خودم میکوبیدم. فرح دستانم را گرفت و گفت بسه مریم چیکار داری میکنی؟ دارم دیوونه میشم. مرا در آغوش خود محکم فشرد و گفت بسه. سرم را روی شانه اش نهادم و فقط زار میزدم. کمی بعد که ارام شدم فرح گفت تو نباید خودتو سرزنش کنی. شرایطت خوب نبود. دیاکو رو دوست داشتی برای نجات جونش اینکاری بود که ازت بر می اومده. اشتباه کردی. تاوانشم با تحمل پس دادی. اما نیما حق نداشت زن دوم بگیره. اینکه از زندگیش اومدی بیرون کار درستی کردی. تو باید به خودت احترام بذاری. نیما میخواسته مادرشو شاد کنه الانم به خواسته ش رسیده دیگه. مادرش خوشحاله. تو به فکر خودت باش.‌ از آغوش فرح بیرون امدم‌ . صورتم از اشک خیس شده بود. سرم درد می‌کرد.