eitaa logo
عسل 🌱
9.7هزار دنبال‌کننده
467 عکس
110 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
با من بمان💐💐💐 من دیگه نمی‌خوام به این چیزها فکر کنم فرح. می‌خوام فراموش کنم. می‌خوام همه چیزو فراموش کنم و یه زندگی جدید شروع کنم. بدون نیما و عیسی. میخوام روپای خودم وایسم و زندگیمو درست کنم. فرح لبخند زد. آفرین. این بهترین کاریه که می‌تونی بکنی. من سر این مسئله پدرو مادرم و از دست دادم. عیسی که جونم به جونش وصل بود سر این موضوع باهم دشمن شد‌ . خودم نابود شدم. دیگه بسمه دلم میخواد تموم بشه. با لبخند نگاهم کرد و من گفتم استرس دارم. استرس چی و؟ نکنه طلاقم نده. فرح خیره نگاهم کردو من گفتم نکنه لج کنه و به جرم رابطه نامشروع ازم شکایت کنه مگه میتونه ثابت کنه؟ اره اون پیام های منو به دیاکو هنوز داره. فرح با لب گزیده نگاهم کرد و من گفتم منو میاندازن زندان. اینکارو نمیکنه نگران نباش. پاش بیفته میکنه. دست و پا میزنه که برنده بشه. . اینهارو ولش کن. اگر کار به اونجا رسید یه فکری میکنیم. الان بیا بریم یه چیزی بخوریم. باید یه فکری به حال این معده خالی‌مون بکنیم. تو تازه عمل کردی.‌گرسنگی برات خوب نیست. پاشو بریم پایین یه چیزی بخوریم. با کمک فرح بلند شدم. اصلا دل و دماق و اشتعا نداشتم. اما نمیخواستم فرح احساس کند که چون پول ندارد باید مطیع من باشد. شاید واقعا گرسنه باشد.‌ لباس پوشیدم که از اتاق خارج شوم. یه نگاه به خودم تو آینه انداختم. چشم‌هام قرمز شده بود. اما یه چیزی تو چشم‌هام می‌درخشید.یه حس رهایی.