eitaa logo
عسل 🌱
9.6هزار دنبال‌کننده
193 عکس
134 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
خانه کاغذی🪴🪴🪴 نگاهم روی امیر افتاد سرتاسفی تکان دادو گفت یه باغچه رستوران هست جای خیلی قشنگیه شام میریم اونجا عمه دستش را به علامت سکوت برای امیر بالا اوردو گفت فقط میخوام دست پخت عروسم و بخورم. استرس به جانم افتاد. من غذا درست کردن بلد نبودم . عمه هم امده بود که شر برپا کند. امیر گفت خاستگاری امید چی شد؟ فرداشب میریم دیگه. ببینیم این یکی عروس هم مثل فروغ میتوپه بهمون یا تحویلمون میگیره. سپس خندیدو گفت البته اگرهم مثل فروغ بتوپه بهمون لابد اخرشم میارن میاندازنش جلومون. نفسی کشیدو گفت امید را هم زن بدم .... کلام تلخ عمه را بریدم و با خنده ایی از سر حرص گفتم اونم که زن بدی حسابی اسباب تفریحت جور میشه گاهی مارو میاندازی به جون هم گاهی امیدو زنش و. امیر ارام گفت فروغ... کلام امیر را بریدم و گفتم البته به نفع من میشه چون مجبور میشی دوجا زوم کنی گاهی یه استراحت به ما میدی. عمه با اخم رو به من گفت من چیکارت کردم؟ من فقط یه گلایه ازت کردم که چرا به من نگفتی امیر میخواد مسابقه بده؟ به من چه که بگم؟ مگه مادرو پسر نیستید خودتون حرفهاتونو باهم بزنید. چرا منو قاطی میکنید؟ پس چطور زنگ زدی به من گفتی گوشی تو کیفم پیدا شده امیر عصبانیه تروخدا به دادم برس نگاهی به امیر انداختم و گفتم اونم اشتباه کردم. نباید از تو کمک میخواستم. داری ناراحتم میکنی فروغ چرا ناراحت میشی عمه؟ تمام تلاشتو کردی که بین من و امیر دعوا بندازی موفق هم شدی. الان بخاطر موفقیتت باید خوشحال باشی نه ناراحت لحن امیر جدی تر شدو گفت فروغ عمه برخاست و گفت ممنون از پذیراییتون. امیرهم برخاست و گفت کجا قهر میکنی ؟ بشینم یه الف بچه هرچی از دهنش در میاد بهم بگه تو هم مثل ماست وارفته نگاهش میکنی که چی؟ سکوتت یعنی تایید حرفهاش. امیر به طرفم چرخیدو کمی جدی گفت نمیتونی دهنتو ببندی نه؟ با تعجب رو به امیر گفتم چطور اونموقع که به پدرو مادر فوت شده من بی احترامی میشه من باید به قول عمه مثل ماست وارفته بشینم نگاه کنم و هیچی نگم. اما حالا که من حقیقت و به مادرت گفتم واسه من چشمهات و گرد میکنی و صداتو کلفت؟ عمه از کنار امیر گذشت و گفت حقا که دختر تهمینه ایی. امیر بدنبالش روان شدو گفت مامان. صدای عمه و امیر از داخل راهرو می امد زهرمارو مامان. دستم و ول کن. کجا میری؟ میرم خانه خودم. از این به بعد هم دلم برات تنگ بشه تو دفترت میبینمت که یه وقت به خانمت برنخوره . بد برداشت کنه من دارم بینتون دعوا راه. می. اندازم.‌