#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۷
این همان منبري است که شـیخ انصاري روي آن نشسـته!
ایشان قبلاً روي زمین مینشسـتند و درس میگفتنـد، و بعـد از چندي که جمعیت زیاد شد وطلاب میخواسـتند چهره ایشان را زیارت کنند و صـدایشان را درسـت بشـنوند، اصـرار کردنـد کـه روي منـبر بنشـینند. گمـان میکنـم ایشـان بعـد از رحلت مرحـوم آیـۀاللهالعظمی بروجردي رضواناللهعلیه این را قبول کردنـد. تـا آن بزرگوار حیـات داشـتند، ایشـان روي منـبر ننشسـتند. این بزرگوار، آن روز را تماماً به نصـیحت گذراندنـد. اولین مطلبی که بعد از «بسمالله» فرمودند، این بود که مرحوم آقاي نائینی "رحمۀاللهعلیه" روز اولی که براي درس روي منبر نشـست، گریه کرد و گفت: این همان منبري است که شـیخ انصاري روي آن نشسـته؛ حالا من بایـد روي آن بنشـینم! ایشان از همین جا شـروع به نصـیحت طلاب کردند که بفهمید چه کاري میکنید وچه قدر این مسـئولیت سـنگین است.
نقل شده در دیدار جمعی از فضلا و طلاب در مشهد
۱۳۶۹/۱/۴
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۸
فکر میکردم آزادي اسـرا سـی سال طول میکشـد
بعد از آغاز جنگ تحمیلی هم دهها بار - حالا اگر ریزهایش را بخواهیم حساب کنیم، بیش از این حرفها شایـد بشود گفت؛ هزارها بار، اما حالا آن رقمهاي درشت را آدم بخواهد حساب کند- ما نصـرت الهی را دیـدیم؛ کمک الهی را دیـدیم. یکیاش همین آمدن اسـرا بود. ما حدود پنجاه هزار اسـیر پیش عراق داشتیم؛ پنجاه هزار. او هم یک خرده کمتر از این، در همین حـدودها، اسـیر دست مـا داشت. منتهـا فرقش این بود که اسـیرهائی که او پیش مـا داشت، همه نظـامی بودنـد، اسـیرهائی که مـا پیش او داشتیم، خیلیشـان غیرنظامی بودنـد. توي همین بیابانها مردم را جمع کرده بودنـد، برده بودنـد. من وقتی که جنگ تمام شد، به نظرم رسـید که پس گرفتن این اسـیرها از صدّام، احتمالاً سـی سال طول میکشد؛ سـی سال! چون تبادل اسـرا را در جنگهاي معروف دیـده بودیم دیگر. در جنگ بینالملل، جنگ ژاپن، بعـد از گـذشت بیست سـی سال، هنوز یک طرف مـدعی بود که ما چندتا اسـیر پیش شـما داریم؛ او میگفت نداریم؛ چکچونه، بنشـین برخیز؛ تا بالاخره به یک نتیجهاي میرسـیدند.
بایـد صـدتـا کنفرانس گذاشـته بشود، نشـست و برخاست بشود، تا ثابت کنیم که بله، فلان تعـداد اسـیر هنوز باقیانـد؛ آن هم قطره چکـانی. صـدام این جوري بود دیگر؛ آدم بـد قلق، بـد اخلاق، خبیث، موذي، هر وقت احسـاس قـدرت کنـد، حتمـاً قـدرت نمائیاي از خودش نشـان بدهـد؛ این جور آدمی بود؛ صـدام طبیعتش خیلی طبیعتِ پست دنیاي بود. آدمهـاي پست و دنی هرجا احساس قـدرت بکننـد، آنچنان منتفـخ میشونـد که با آنها اصـلاً نمیشود هیـچ مبادله کرد؛ هیـچ. آن وقتی که احساس ضـعف میکنند، در مقابل یک قویتري قرار میگیرنـد، از مورچه خاکسارتر میشونـد! دیدیـد دیگر؛ صدام به آمریکائیها التماس میکرد. قبل از این که آمریکائیها به عراق حمله کننـد- این دفعهي اخیر - التمـاس میکرد که بیائیـد بـا مـا بسازیـد، همهمـان علیه جمهوري اسـلامی متحـد بشویم. منتها شانسـش نیامد دیگر که آمریکائیها از او قبول کنند. من میگفتم سـی سال طول میکشد که اسرا آزاد بشوند.
خداي متعال صحنهاي درست کرد و این احمـق قضـیهي حملهاش به کـویت پیش آمـد، احسـاس کرد که اگر بخواهـد بـا کویت بجنگـد- البته جنگش با کویت به قصد تصـرف کامل کویت بود - احتیاج دارد به این که از ایران خاطرش جمع باشد؛ این هم با بودن اسرا امکان پذیر نیست.
اول نـامه نـوشت به رئیس جمهور وقت و به نحوي به بنـده، چون از این طرف جواب درسـتی نگرفت، بنـا کرد اسـرا را خودش آزاد کردن، که دیگر آنهائی که یادشان است، یادشان هست. یک هو خبر شـدیم که اسـرا از مرز دارنـد میآینـد؛ همینطور پشت سـر هم گروه گروه آمدند، تا تمام شد. این کار خدا بود، این نصـرت الهی بود. و دیگر همینطور از این قضایا تا امروز.
دیدار اعضاي دفتر رهبري و سپاه حفاظت ۱۳۸۸/۵/۵
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۹
برکـت بزرگ انقلاب، اُنس روز افزون جوانــان مــا بـه قرآن
البته گـاهی در گـوشه و کنـار چنـد نفري دور هم جمع میشدنـد و تلاوتی میکردنـد؛ امـا این رشـد روزافزون و این سـیل عظیم توجه جوانان و بچهها به قرآن، اصلاً مربوط به بعد از انقلاب است. به همین جهت، گاهی قبل از انقلاب بعضی از قراء به ایران میآمدند؛ ولی کسی نمیفهمید که اینها چه وقت آمدند و چه زمانی رفتند! قبل از انقلاب «شیخ ابوالعینین» با دعوت اوقاف به مشهد آمده بود.
من نوارهـاي او را قبلاًـ زیـاد شـنیده بودم و دورادور از خوانـدن او خیلی خوشم میآمـد. مـا با کسانی که او را دعوت کرده بودنـد، بکلی قطع رابطه کرده بودیم و با اینکه خیلی دوست میداشـتم صداي او را گوش کنم، اما اصلاً به مجالسی که درست کرده بودند، نرفتم. در مسـجد گوهرشاد مشـهد، در آن ایوان مقصوره جلسهاي درست کرده بودند و قرآن میخواندند. آن کسانی که در آنجا نشسـته بودند، گمان نمیکنم که به صد نفر میرسـیدند؛ همین طور دورتادور نشسـته بودند و به تلاوت قرآن گوش میکردند. در آنموقع هوا سـرد بود و مجتباي ما هم که کوچک بود، همراهم بود. چون نمیخواسـتم داخل جلسه بروم، ناگزیر در آن هواي سرد در غرفه بیرون نشسـتم تا صدایی را که پخش میشد، بشنوم. آن زمان جمعیت حدود صد نفر بود؛ در حالی که حالا وقتی شماها در جایی وارد میشوید، واقعاً همه شهر تکان میخورد.
نقل شده در دیدار جمعی از قاریان قرآن کریم
۱۳۶۹/۱۱/۲۰
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://Sapp.ir/asatid_enghelabi
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۰
خبر شهادت آیت الله بهشتی
یکباره این خبر را به من ندادند. من تدریجاّ با ابعاد این قضیه آشنا شدم. یکی دو روز اوّل که به هوش آمـده بودم، کسـی اجمالاً از وقوع یک انفجاري در حزب به من خبر داد، لکن من در شـرائطی نبودم که درست درك کنم که چی واقع شـده؟ یعنی شایـد حتی کاملاً به هوش نبودم، لکن یادم هست که چیزي به من گفته شـد بعد هم یادم رفت. چون غالباً در حال شبیه حالات بعـد از بیهوشـی بودم؛ چون عملهاي متعـددي انجام میگرفت و درد و اینها هم شدید بود، من را در یک حال شـبه بیهوشـی نگه میداشـتند، یعنی در حـال گیجی مخصوص بعـد از عمـل جراحی. در هشـتم، نهم این حـادثه بود ظـاهراً یک هفته یا هشت روزي گذشـته بود. من اصـرار میکردم که براي من رادیو و روزنـامه بیاورنـد و به بهانههاي گوناگون نمیآوردنـد و مقصود این بـود که من مطلـع نشـوم از حـادثه چون افرادي که دور و بر من بودنـد بالأخره نمیتوانسـتند در مقابـل اصـرارهاي پیدرپی من مقاومت کنند. مجبور بودند قضـیه را به من بگویند. آن کسـی که میتوانست این قضـیه را به من بگوید کسـی غیر از آقاي هاشـمی نبود. یعنی میدانستند بخاطر نحوهي ارتباط ما با هم طبعاً ایشان میتواند به یک شکلی مسأله را به من بگوید و همین کار را کردند. البته من توجه نداشتم، یک روز عصري آقاي هاشمی و آقاي حاج احمد آقا -فرزند حضرت امام - آمدند پیش من و یکی از کسانی که دور و بر من بود با آنها مطرح کرد که فلانی رادیو میخواهد و روزنامه میخواهد و ما مصـلحت نمیدانیم شما نظرتان چیه، اگر شما میگوئیـد بدهیم. این جوري شـروع کردند قضـیه را. آقاي هاشـمی با آن بیان شـیرین خودشان که همیشه مطالب را نرم و آرام و هضم شدنی مطرح میکنند آنجا گفتند، نه به نظر من هیچ لزومی ندارد، شـما رادیو بیاورید. حالا خبرهاي بیرون خیلی شیرین است، خیلی مطلوب است، که این هم روي تخت بیمارسـتان این خبرها را بشـنود. من اجمالاً فهمیـدم که خبرهاي تلخی وجود دارد. گفتم چطور مگر؟ گفت خب همین دیگر، انفجار درست میکننـد، بعضـیها شـهید شدند، بعضـیها مجروح شدند و به این ترتیب ایشان من را وارد حادثه کرد. من پرسـیدم کیها مثلاً شـهید شدند، کیها مجروح شدند، ایشان گفت: مثلاً آقاي بهشتی مجروح است، من خیلی نگران شـدم. شدیـداً از شـنیدن این کـه آقـاي بهشـتی حـادثهاي دیـده و مجروح شـده، نـاراحت شـدم. پرسـیدم که ایشـان چیه وضـعش؟ کجاست؟ چه جوري است؟ ایشان گفت که بیمارستان است و نه نگرانی هم ندارد. گفتم آخر در چه حدي است؟ ایشان گفت خب، مجروح است دیگر، ناراحت است. من گفتم که در مقایسهي با من مثلاً بـدتر از من است بهتر از من است؟ میخواسـتم که ابعاد مسأله را بفهمم. ایشان گفت همین جورهاست دیگر، حالا بیخود دنبال این قضایا تحقیق نمیخواهد بکنی، ً اجمالا خبرهاي بیرون خیلی شـیرین نیست، خیلی جالب نیست، خب بله، بعضـیها هم شهید شدند و اینها. ایشان من را در نگرانی گذاشت و رفت.
من فهمیـدم که یـک حـادثهي مهمی است که آقـاي بهشـتی در آن حـادثه مجروح شـده، به ایشـان هم قبـل از اینکه برونـد گفتم، خواهش میکنم هر چه ممکن هست مراقبت بخرج داده بشود، تمـام امکانات پزشـکی کشور بسـیج بشود تا آقاي بهشتی را هرجور هست زودتر نجات بدهید و نگذارید که ایشان خداي نکرده برایش مسألهاي پیش بیاید. بعد که ایشان رفتند افرادي که دور و بر من بودند نمیدانسـتند که من چقدر خبر دارم و من از آنها بطور آرام، آرام مسأله را گرفتم. یعنی بقول معروف زیرِ زبان آن بچههایی که دور و بر من بودند خود من کشـیدم و فهمیدم که ایشان شـهید شدند.طبعاً براي من بسیار سخت بود با اینکه همهي ابعاد حادثه را و خصوصـیات حادثه را وکسانی را که شهید شده بودند نمیدانستم که چه جوري است و تا چه حدودي هست. اما نفس شهادت آقاي بهشتی براي من یک ضربهي فوقالعاده سنگینی بود. تا روزهاي متمادي من دائماً ناراحت و منقلب بودم و اندك چیزي من را میبرد تو بَهر این حـادثهي تلـخ. بله به هرحـال براي من بسـیار چیز سـخت و تلخی بود.
مصـاحبه در محـل انفجار دفتر مرکزي حزب جمهوری اسلامی
۱۳۶۵/۴/۱
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://Sapp.ir/asatid_enghelabi
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۱
حضـور در جبهه
در اواسـط جنـگ، حضـور مقـام معظم رهـبري در جبههها کمرنگ شـده بود. عـدهاي از فرماندهان خدمت ایشان رسـیدند و گلایه کردند. فرماندهان اصـرار کردند ایشان علت عدم حضور خود را بیان بفرمایند. مقام معظم رهبري فرمودند: چارهاي جز این کار ندارم! حضـرت امام قدس سره رفتن بنده با استانهاي خوزسـتان، ایلام، کرمانشاه، کردسـتان و آذربایجانغربی را ممنوع وحرام کردهانـد. حالا که شـماها اصـرار داریـد که من به جبهه بیایم، به زودي خـدمت امام میروم و التماس میکنم به من اجازه حضور در جبهه را بدهنـد. مـدتی نگـذشت که باز حضور آیةالله خامنهاي در جبههها چشمگیر شد.
حجةالاسلام و المسلمین ذوالنور.
پرتوي از خورشید، ص۱۵۷
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۲
بدتر از نسل هویدا!!
شما ببینید اینهایی که در رأس کار آمده بودند، چه کسانی بودند و چه فکر و ذهنیتی داشتند؛ غالباً فاسد بودند؛ بخصوص این نسل جدیدشان که دیگر هیچ چیز نداشتند؛ حتی از نسل هویدا هم بدتر بودند! من هویدا را مثال میزنم که از بدترینهاست؛ یعنی او از فاسدترین رجال ایران بود؛ در عین حال نسل هویدا شرف داشت بر نسل راجی؛ نویسنده کتاب "خدمتگزار تخت طاووس"! اگر شما این کتاب را خوانده باشید، میتوانید بفهمید که این نسل، چه نسلی بوده است؛ اینها میتواستند جای هویدا بیایند. حالا نمیشود گفت صد رحمت به هویدا؛ اما نسبت به آن نسل، واقعاً باز هویدا! هویدایی که نسبت به رجال ایران، بلا تردید جزو فاسدترینها بود؛ اما بالاخره ته دل او و امثال او، ته مانده و رسوبی از آن قدیم- حالا اسمش ملّت بود، وطن دوستی بود، آب و خاک بود- وجود داشت؛ ولی نسل جدیدشان که نمونهاش همین "راجی" است، واقعاً اینها چه بودند؟!
نقل در دیدار مسئول سردبیر و اعضای هیئت تحریریه مجله حوزه مورخ ۲۸ بهمن ۱۳۷۰
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۳
اتوبوس بگذاریـد
بنـده گاهی اوقات که بر همان تنبلیِ مورد بحث و بر ضـعفهاي مربوط به سن و پیري فایق میآیم، چند قدمی از کوهسـتانهاي اطراف تهران میروم بالا و میبینم هیـچکس نیست! غصه میخورم! در کوهسـتان، جاهایی هست که ساختمانها در زیر پا پیـداست؛ این همه آدم در اتاقها خوابیدهانـد که در بین آنها جوان هست، در بین آنها کسانی هسـتند که ظاهر جسمشان اقلاً ده برابر ما توان و قـدرت دارد؛ اما از این اتاقها بیرون نمیآینـد، ولی ما از این گوشهي شـهر با سِن نزدیک به هفتاد سال، میرویم آنجـا. دل انسـان خیلی غصهدار میشود که چرا آنهـا در آنجـا چهـار قـدم بالاـ نمیآینـد و از این امکـان اسـتفاده نمیکننـد. شـما امکانات و اتوبوس بگذارید که اگر کسـی خواست از پایین شـهر و از راههاي دور به این ارتفاعات بیاید، بتواند. ارتفاعات بعضی از شهرها یک خرده با شـهر فاصله دارد، بنابراین، وسایلی فراهم کنید که اگر کسی خواست، بتواند بیاید- حالا اگر کسی همت نکرد و اراده نکرد؛ آن، بحث دیگري است -و تشویق بشونـد؛ نگوینـد وسـیله نـداشتیم و نیامدیم.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسـلامی در دیدار فاتحان قله اورست.
۱۳۸۴/۸/۳۰
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۴
طعـم پیشــنمازي
پیشــنمازي، یعنی آدم مسـجد را واقعـاً محـل کـار خودش بدانـد؛ قبـل از وقت، حتی قبـل از دیگران، به آن جـا برود و اوضاع مسـجد را ببینـد؛ اگر اشـکالاتی در وضع ظاهري مسـجد هست، برطرف کند؛ سـجادهاش را پهن نماید؛ منتظر مردم بماند که بیایند؛ با یک یک افرادي که میآیند، تا آنجایی که میتواند، تماس بگیرد؛ به آنها محبت بکند؛ از آنها احوال پرسی کند؛ اگر مشکلی دارند، در آن حدي که برایش میسور است، بر طرف کند؛ نه این که پادوي کارهاي خدماتی مردم بشود - در بعضـی از مساجد، چنین چیزهایی وجود دارد که قطعاً غلط است - در آنجا بنشیند، مردم به او مراجعه بکنند، درد دل بکنند، خودش را بر مردم عرضه کند، در معرض مراجعات مردم قرار بدهد؛ نماز را که تمام کرد، براي مردم مسـئله و تفسـیري بگویـد؛ حرفی بزنـد و بلنـد شود بیرون برود؛ یعنی این طورسـاعتی از وقت خودش را در اینجـا صـرف بکنـد. به نظر من، این طور پیشـنمازي، یک فرد خیلی مفیـد و مؤثر و با برکت وجلب کننـده عواطف است. در سایه چنین پیشـنمازي
است که وقتی او به آن کسانی که با مسـجدش سـروکار و رفت و آمـد دارند، حتی کسانی که وقت هم نمیکنند به مسـجد بروند، اما دورادور میداننـد و از دیگران شـنیدهاند که این آقا، چه آقاي خوبی است، اشاره کنـد که فلان کار بایـد انجام بگیرد، نه بودجه میخواهد، نه قدرت قانونی میخواهد و نه بخشـنامه لازم دارد؛ آن کار طبق نظر و گفته او انجام خواهد گرفت. در مسجد دانشگاه، اگر این روحانی صاحب این مسـجد شود و به آنجا برود و بنشـیند بحث کنـد، حتماً دانشـجویان جذب میشوند. البته ممکن اسـت مدتی نیایند و عدهاي هم بدجنسی کنند، لیکن اصلاً دانشجو به یک نفر که مثل پدر با او برخورد کند و مشکلاتش را مرتفع سازد، احتیاج دارد. اگر چنین روحانیاي در آن جا باشـد، اصـلاً امکان نـدارد که دانشـجویان مراجعه نکننـد.
نقل شـده در دیدار اعضاي شوراي مرکزي نمایندگان ولی فقیه در دانشگاهها
۶۹/۷/۸
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۵
یک گله و انتقاد از عناصر مسلمان"! ...کدامتان دویده اید؟
ماچند روز قبـل از این بـا شوراي مـدیریت حوزه علمیه قم جلسه داشتیم. به همان آقایان هم عرض کردم که ماها قـدري کم کار میکنیم. ممکن است قـدر مطلق کار ما، از قـدر مطلق کار مخالفان ما بیشتر هم باشد- من این را رد نمیکنم- اما قدر نسبی کار ما، از قدر نسبی کـار آنها خیلی کمتر است؛ زیرا که ما چنین رسالت عظیمی به عهـده داریم، اما آنها رسالتشان کمتر از این است. رسالت آنها رسالت کسـی است که وارد ساختمانی میشود، سـنگ میزنـد تا شـیشهها را بشـکند! آیا این با رسالت ما قابل مقایسه است؟ اصـلاً قابل مقایسه نیست. حالا اگر شما بخواهید با این کار مقابله کنید، با این رسالت عظیمی که هست، به نظر من خیلی باید تلاش بکنید و خیلی باید مطلب بنویسـید. آقایان آمده بودند شـکایت میکردند که براي خواجوي کرمانی سالگرد گرفته میشود و مبلغی هزینه میگردد، امـا مثلاًـ براي شـیخ مفیـد سالگرد گرفته نمیشود. این حرف درستی هم هست؛ یعنی شخصـیت شـیخ مفیـد، با شخصـیت خواجوي کرمانی قابل مقایسه نیست. اگر شـیخ مفید را محاسبهاش کنید و اندازهاش مثلاً ۱۰۰ باشد، خواجوي کرمانی ۸/۵ است؛ نه از این جهت که شـیخ مفیـد یـک فرد دینی است و خواجوي کرمـانی یک نفر غیر دینی؛ نه، اصـلاً فی نفسه و در همان شأن خودش، شیخ مفید برجسـته است. این اشکال، اشکال درستی است؛ اما به آن آقایان گفتم که به نظر شما این اشکال بر چه کسی وارد است؟ شمـا خیـال میکنیـد که دولت جمهوري اسـلامی نشسـته سـالگرد خواجو را تصویب کرده است؟ نه، آدم بـاهمتی در کرمان، چون همشـهري خواجو بوده، به نظرش رسیده که چهطور است یک سالگرد براي خواجو بگیریم؛ بعد دوندگی کرده، این را دیده، آن را دیـده، پولی جمع کرده، زحمتی کشـیده، و این مراسم سـالگرد درست شـده است. شـما که در حوزه قم نشسـتهاید و شـیخ مفیـد را میشناسـید، کدامتان دویدهاید، سـراغ این و سـراغ آن رفتهاید، ولی براي شیخ مفید سمینار گرفته نشد، که حالا اعتراض میکنید؟! آقایان ساکت شدند! بعد من گفتم که هزار نفر هسـتند؛ شـما از شیخ مفید بگیرید و همین طور جلو بیایید. بزرگان، علما، با رتبههاي عظیم، از لحاظ علمی، از لحاظ ادبی، از لحاظ جایگاهشان در بناي عظیم معارف اسـلامی- مثل خواجه نصیر، ابن ادریس و دیگران - هسـتند، امـا همت نیست! به نظر من، این بیهمتی در خیلی جاها هست.
نقل شـده در دیـدار اعضاي مجمع نویسـندگان مسـلمان
۱۳۷۰/۷/۲۸
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۶
در هواپیمایی که سوار میشوم، این کار ممنوع است!
الان شـما در ایران سوار هواپیما میشوید و میبینید کسـی که در برج مراقبت هست و یک ایرانی است، با این خلبان که او نیز یک ایرانی است، حتماً انگلیسـی حرف میزند! بنده گفتم در آن هواپیمایی که من سوار میشوم، این کـار ممنوع است! چرا فارسـی حرف نمیزننـد؟! آخر یـک وقت هست که بـا یـک برج بیگانه -که او مثلاً چینی است و شـما فـارس هستیـد و زبـان یکـدیگر را نمیدانیـد- از زبان مشترك انگلیسـی اسـتفاده میکنیـد؛ اما بنـده مثلاً به مشـهد که میروم، به چه مناسـبت شـما انگلیسـی حرف میزنیـد؟! علتش این است که واژهها انگلیسـی است و اینها فقط بایـد این واژهها را به یکـدیگر ربط بدهنـد؛ خودشان را دیگر دچار زحمت نمیکنند؛ همان ربط انگلیسـی را میدهند! پس ما باید واژه بگذاریم، تا زبان در محیطهایی این گونه منزوي نشود؛ که متأسـفانه منزوي شده است. در محیط بیمارستانها خیلی اوقات همینطور است؛ در جاهاي دیگر همینطور است؛ اینها جاهایی است که ما دیدهایم.
بیانات در دیدار اعضاي فرهنگستان زبان و ادب فارسی
۱۳۷۰/۱۱/۲۷
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۷
مبادا ما آن مؤذن #بد_صـدا باشـیم!
داسـتانی را مولوي نقل کرده است که البته نمادین (سـمبلیک) است؛ ولی هر گاه به یادم میآید، برخودم میلرزم و به خدا پناه میبرم. او میگوید: در شـهري که هم مسلمانها و هم مسیحیها زندگی میکردند، مؤذن بد صدایی وارد محلهي مسـلمانها شـد و چنـد وعـده اذان گفت. روزي یک مرد نصـرانی از محلهي خود به محلهي مسـلمانها آمـد وسـراغ مؤذن را گرفت؛ او را راهنمایی کردند، تا بالاخره مؤذن را پیدا کرد و بعد از دیدنش تشـکر فراوانی از او کرد! مؤذن گفت: چرا از من تشکر میکنی؟ مرد نصرانی پاسخ داد: تو حق بزرگی بر گردن من داري که هیچ کس ندارد؛ زیرا من دختر جوانی در خانه دارم که مدتی است محبت اسلام به دلش افتاده است و تمایل به مسلمانی دارد. هر کار میکردم، به کلیسا نمیآمد و در مراسم ما شرکت نمیکرد و به عقایـد ما بیاعتنا بود. ما در کار این دختر، عاجز و درمانده شده بودیم. دو، سه روز پیش که تو اذان گفتی و این دختر صدایت را شـنید، گفت: این صداي کریه(زشت) از کجاست؟! گفتم: اذان مسـلمانهاست. از آن لحظه بود که ما راحت شدیم و بکلی محبت اسـلام از دل این دختر رفت و در حال حاضـر مثل زمان عادي گذشـته، به زندگی خود مشغول است و در کلیسا حاضر میشود و مراسم را انجام میدهد! بنابراین، تو بودي که دختر ما را به ما برگرداندي!
بارها به خود و دوسـتانم گفتهام که مبادا ما آن #مؤذن بدصدا باشیم که عشق به اسـلام را در دلها فرو بنشانیم و اسـتفهام عظیمی را که در دنیا براي شـناخت اسـلام به وجود آمده است، با پاسخ منکر و زشتی پاسخ دهیم.
سخنرانی در دیدار مدرسین حوزهی علمیهی مشهد
۶۸/۴/۲۰
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۸
خطبهي نمـاز جمعه هفت-هشت سـاعت مطـالعه میخواهـد.
من براي رفتن به نمـاز جمعه، شایـد به طـور متوسـط سه سـاعت مطـالعه میکنم و همیشه هم ناراضـیم؛ به خـاطر این که واقعاً سه ساعت وقت کمی است. به دلیل اشـتغالات زیادي که همیشه داشـتم، قبل از روز جمعهیی که میخواهم به نمـاز بروم، فرصت نمیکنم مطالعه کنم. روز جمعه از ساعت هشت صـبح تا وقتی که به نماز میروم، مینشینم مطالعه میکنم؛ در عین حال احساس میکنم وقتِ بسیار کمی است. واقعاً جا دارد که یک خطبهي روز جمعه، هفت، ساعت مطالعه پشت سـرخودش داشته باشد. اگر ما بتوانیم این مهم را تأمین کنیم، احساس میشود که یک کلاس عمومی سراسري براي عامهي مردم خواهیم داشت، و این چیزي است که قطعاً انقلاب را پیش خواهد برد. بنابراین، بایستی هم ارتباط و اتصال آقایان روز به روز مسـتحکمتر بشود، و هم آن چه که به مردم داده میشود، روز به روز سـطحش بالاتر رود. مردم به نماز جمعه و امام جمعه و چیز فهمیـدن و یـادگیري مسائل سیاسـی عالم علاقهمندنـد. هر کس قـدري از اخبار و تحلیلها وحرفهاي تازهي دنیا و کشور را براي مردم بزنـد، آنهـا با شوق و علاقه دور او جمع میشونـد و به حرف او گوش میدهنـد. اگر این برنامه در نماز جمعه باشـد، بلا شـک جـاذبه پیـدا خواهـد کرد. بایـد با جاذبههاي گوناگون، نماز جمعه را مورد توجه مردم قرار داد، تا آنها بیاینـد و اهمیت آن را درك کنند.
سخنرانی در مراسم بیعت ائمهي جمعهي سراسر کشور به اتفاق رئیس مجلس خبرگان
۶۸/۴/۱۲
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۹
قصه اصـحاب کهف را از شـما یاد گرفتم.
ماه رمضان بود، فکر کردم براي اینها چه مطلبی را مطرح کنم که خوب باشد. به مناسـبت حال خودم گفتم که سوره کهف را برایشان تفسـیر میکنم. براي این کار، من به تفاسـیر مختلف و به تاریـخ مراجعه میکردم و در آن جلسه-که جلسهي خیلی پُرشور و خوبی هم بود- این مـاجرا را در شـبهاي مـاه رمضـان پشت سـر هم بیـان میکردم. پس از این قضـیه هم بارها داسـتان اصـحاب کهف را گفتهام و شـنیدهام و خواندهام؛ اما حقیقت قضـیه این است که قصه اصحاب کهف را از شما یاد گرفتم! آن شبی که شـما آن صـحنه بسـیار زیبا و قوي و پیچیـده و عالی را اجرا کردیـد، من فهمیـدم که «اذ قاموا ربّنا ربّ السماوات و الأرض» یعنی چه! آن شب من این را به چشم خودم دیدم. شماحقیقتاً یک داستان قرآنی را زنده و مجسم کردید و آن را در مقابـل چشم بیننـدگان قرار دادیـد؛ این کـارِ خیلی بزرگی است.
بیانات در دیـدار دست انـدرکاران مجموعه تلویزیونی مردان آنجلس در هشتم اسفند۱۳۷۷
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتیدانقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۱۰۰
حرفهـایی که دشـمن از آن سوء اسـتفاده میکنـد.
یکی از رهبران مسلمانِ پختهی واردی که مت در طول مدت کارهای سیاسی دیـدم، «سـکوتره» بود. او آدم بسـیار وارد و پخته و مطلعی بود. در چنـد سـفري که به تهران آمـده بود و ملاقاتهاي متعددي که با او داشـتم، خیلی شـیفتهي انقلاب بود. او گرچه ضعیف بود و نتوانسته بود راه خودش را برود و «گینه کوناکري» را آن طور که ایدهاش بود و دوست میداشت، درست کند و بسازد و گرچه اسـتکبار کَت بند و از طرق مختلف محاصرهاش کرده بود، ولی انسان موفق و سالمی بود و درست میفهمید. او این انقلاب را خیلی دوست میداشت و حقیقتاً از ته دل به امام ارادت داشت. در ملاقاتهایی که با او داشـتم، حرفهـایی از او شـنیدم که خیلی درست بود. البته ما از خیلیها حرف شـنیدیم، ولی این با آنها متفاوت بود. این گونه تصور نشود که او براي خوش آمـد مـا حرفی گفته و ما هم باورمان آمـده است. نه، من در این ده ساله با افراد زیادي نشسـتم و برخاسـتم و حرف زدم و شـنیدم. بعضـیها حرف میزنند، ولی از زبانشان تجاوز نمیکند؛ اما بعضـیها این طور نیسـتند. این حقیقت قابل تشخیص است. بنـابراین، او راست میگفت. یـک وقت به منگفت: «فقـط شـما یـک عیب داریـد و آن این است که دایمـاً همهي کارهـا را میگوییـد و مطرح میکنیـد. همهي کارها که گفتن ندارد. چرا میگویید؟ میگویید که چه بشود؟». شاید من در سال اول ریاسـت جمهوري که این حرف را از او شـنیدم، اصـلاً از ته دل قبول نکردم. با خودم میگفتم که این دنیا، دنیایی نیست که او خیال کند ما اگر چیزي را گفتیم، دنیـا میفهمـد و اگر نگفتیم، نمیفهمـدر و گفتنِ ما مشـکلی به وجود آورد. بعـداً تجربهها به من نشان داد که او پخته بوده و میفهمیـده است. من حالا عقیـدهام همین است. بعضـی از برادران، در جاهایی خیال میکنند فقط خودشان هسـتند و به همین خاطر، مطالب و اهـداف و آرزوهایی را به زبان میآورنـد و میگوینـد که دشـمن از آن سوء اسـتفاده میکند. ما از این گونه حرفها داشتیم. شـما بایـد مراقب باشـید که بهانه به دست دشـمن ندهید.
سـخنرانی در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوري اسلامی، در آستانهي یازدهمین سالگرد پیروزي انقلاب اسلامی ایران ۱۳۶۸/۱۱/۹
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۱۰۱
میگفتنـد نمـاز نخوانیـد امـا قمـه بزنیـد!
کسـی کـه بـا مسائـل کشـور شـورویِ سـابق و این بخشـی که شیعه نشـین است _جمهـوري
آذربایجان_ آشنا بود، میگفت: آن وقتی که کمونیستها بر منطقهي آذربایجانِ شوروي سابق مسلط شدند، همهي آثار اسلامی را از آنجـا محو کردنـد؛ مثلاً مساجـد را به انبـار تبـدیل کردنـد؛ سالنهاي دینی و حسـینیهها را به چیزهاي دیگري تبـدیل کردنـد و هیچ نشانهایی از اسـلام و دین و تشـیع باقی نگذاشتند؛ فقط یک چیز را اجازه دادند و آن"قمه زدن" بود! دستورالعمل رؤساي کمونیستی به زیر دسـتان خودشـان این بود که مسـلمانان حق ندارنـد نماز بخواننـد؛ نماز جماعت برگزار کننـد؛ قرآن بخواننـد؛ عزاداري کننـد؛ هیچ کار دینی نباید بکنند؛ اما اجازه دارند که قمه بزنند! چرا؟ چون خود قمه زدن، براي آنها یک وسیلهي تبلیغ بر ضد دین و برضد تشـیع بود! بنابراین، گاهی دشـمن از بعضـی چیزها این گونه علیه دین استفاده میکند. هر جا خرافات به میان بیاید، دینِ خالص بد نام خواهد شد.
بیانات در دیدار عمومی با مردم مشهد در اول فروردین۱۳۷۶
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۱۰۲
«اخلاق» که میتوانیم داشـته باشـیم؟
در مسـجدي که بنـده نماز میخواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل مسـجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسـجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشـتاد درصـد جمعیت هم از قشـر جوان بودنـد؛ براي خـاطر این که با جوان تماس میگرفتیم. در همان سالها پوستینهاي وارونه مـد شده بود و جوانان خیلی اهل مد آن را میپوشـیدند. یک روز دیدم جوانی که از این پوستینهاي وارونه پوشـیده، صف اول نماز در پشت سجاده من نشسته است؛ یک حاجی محترم بازاري هم که مرد خیلی فهمیدهاي بـود و من خیلی خوشم میآمـد که او در صف اول مینشـست، در کنـار این جوان نشسـته بود. دیـدم رویش را به این جوان کرد و چیزي در گوشـش گفت و این جوان یک بـاره مضـطرب شـد. برگشـتم به آن حـاجی محترم گفتم چه گفتی؟ به جاي او جوان گفت چیزي نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شـما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همین جا بنشـینید و تکان نخوریـد! گفتم حاجی! چرا میگویی این جوان عقب برود؟ بگـذار بدانند که جوان با لباسـی از جنس پوسـتین وارونه هم میتوانـد بیایـد به مـا اقتـدا کنـد و نمـاز جمـاعت بخوانـد. برادران! اگر پـول و امکانـات هنري نـداریم، اگر فعلاً ترجمهي قرآن به زبان سـعدي زمانه را نداریم، «اخلاق» که میتوانیم داشته باشیم؛ «فی صفۀ المؤمن بشره فی وجهه وحزنه فی قلبه».
با اخلاق، سـراغ این جوانان و دلها و روحها و وراي قالبهاشان برویـد؛ آن وقت تبلیغ انجام خواهـد شـد.
بیانات در دیدار با مسـئولان سازمان تبلیغات اسلامی در تاریخ
۱۳۷۶/۳/۲۶
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۱۰۳
هیچ وقت با مردم همدلی نداشـتند!
یک وقت شاید به بعضـی از آقایان این قضیه را دوستانه گفته باشم که در سالهاي اول انقلاب که
شور و هیجان وجوشـش عجیبی وجود داشت، با یکی از این شـعراي سابق صحبت میکردم. او حقاً آدم بیارزشی بود و ثابت کرد که از لحاظ ارزشهاي انسانی و اجتماعی و معنوي و تاریخی، واقعاً بیارزش است. افرادي هم چون او، نه پس از پیروزي انقلاب، که در دوران مبـارزات مردم هم نشان دادنـد که خیلی سـبک وکم وزن هسـتند؛ هر چنـد طبع شـعرشان بعضاً خوب بود. من به او گفتم: الان واقعـاً انتظـار مردم و انقلاب و کشور از شـما، این است. او به من گفت: ما فکر میکنیم که شاعر بایستی بر سـلطه باشـد، نه با سلطه! این، معیاري شـده بود که باید بر سـلطه بود، نه با سـلطه. یعنی اگر پیامبر "صلیاللهعلیهوآلهوسلم" یا امیرالمؤمنین "علیهالسلام" هم در رأس کار بودند، آدم باید به آنها بد بگوید؛ چون باید بر سـلطه بود، نه با سـلطه! خود این معیار، نشان دهندهي بیماري و عدم سلامت شخص است. من به او گفتم: اشـکالی نـدارد، شـما بر سـلطه بـاش. امروز ملت ایران، مجموعهي مستضـعفی هسـتند که بـا سـلطههاي ظـالم جهانی دارند میجنگنـد. سالها به ما زور گفتند، قرنها به ما سـتم کردند. بعد از قرنها، این ملت سـري بلند کردهاند و با فداکاري و با خطر کردن، راهی را انتخاب کردهاند و دارند میروند؛ اما نمیگذارند، اذیت میکنند، روي مردم فشار وارد میآورند، واقعاً نامردمی میکنند و قوانین انسانی را زیر پا میگذارنـد. به او گفتم: این سـلطه است؛ با این سـلطه بجنگ. البته معلوم بود که آماده نیسـتند و نمیخواهند چنین کـاري را بکننـد؛ به خـاطر اینکه هیـچ وقت بـا مردم همـدلی نداشـتند. این آقایـانی که در آن دوران اختناق، داعیهي مبارزهي فرهنگی داشـتند، غالباً اهل مبارزه نبودنـد. ادعایشان یک دروغ و یک فریب بود، وسایل فریب هم آن روز در این جا فراهم بود، بعد هم همینطور ادامه پیدا کرد.
بیانات در دیدار با شعراي سازمان تبلیغات اسلامی
۱۳۶۰/۱/۳۱
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۱۰۴
آن روز هر دل روشن و جان بیداري مصیبت زده شد.
هر جا مسلمانی آگاه از انقلاب و مسائل آن بود، خود را صاحب عزا شـمرد. پس در روي زمین جایی نماند که در آن دلهایی از این حادثه عظیم از اندوه لبریز نشود و انسانهایی از این فقدان بیجبران، به عزا ننشـینند. و اما ایران یک سر عزا خانه شد که در هر شهر و روستایش، شیون حسـرت بار از یکایک خانهها سـرازیر شد و کوي و میدان وخیابان را پر کرد. هیچ کس نتوانست این جرعه درد را خاموش فرو برد.
از دلاوران میدانهاي نبرد تا مادران و پدرانی که غم شـهادت جوانانشان، نتوانسته بود گره عجز و اندوه برجبینشان بیفکند، تا بزرگ مردان عرصه علم و عرفان وسـیاست و تا یکایک آحاد این ملت عظیمالقدر، همه و همه در این مصـیبت عظمی زار زار گریستند یا صدا به فغان بلند کردند، یا بیصبرانه بر سـر و سـینه زدند. مصیبت فقدان امام، همان به بزرگی امام بود و جز خدا و اولیائش کیست حـد و مرز این عظمت را بشناسـند؟ آنجـا که دلهـاي بزرگ بیتـاب میشونـد، آنجا که انسانهاي بزرگ دست و پا گم میکننـد، آنجا که صـحنه، از بیقراري میلیونها و میلیونها انسان پر است، کدام زبان و قلم است که بتواند نمایشـگر و صحنه پرداز گردد؟
من که خود قطره بیتابی در اقیانوس متلاطم آن روز و آن روزها بودهام، چگونه خواهم توانست آن را شـرح کنم؟
زمان، یگانه خود را از دست داد و زمین گوهري یکدانه را در خود گرفت. پرچمدار بزرگ اسلام، پس از عمري مبارك که در راه اعتلاي اسلام سپري شـده بود، دنیـا را وداع کرد.
برگرفته از سـخنان مقـام معظم رهـبري. حـدیث ولایت،ج چهـارم، ص۲۳۸. پیام به مناسـبت اولین سالگرد ارتحال امام خمینی (رحمهالله) ۱۳۶۸/۳/۱۰
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۱۰۵
از ته دل قدر شـهید بابایی را میدانسـتم
شهید بابایی اوایل انقلاب، در نیروي هوایی ستوان یک بود. در فاصلهي سه سال، درجهي سـرهنگی گرفت و فرماندهي آن پایگاه در اصفهان شد؛ یعنی از ستوان یکی به سرهنگ تمامی ارتقاء یافت. آن زمان هم سـرهنگی درجهي بالایی بود؛ یعنی بالاتر از سـرهنگ، نـداشتیم. فقـط دوتا درجهي سـرتیپی در ارتش بود: فّلـاحی، که پیش از انقلاب به درجهي سرتیپی رسیده بود و ظهیرنژاد که به دلیلی، در اوایل جنگ به او درجهي سرتیپی اعطا شد. سایر افسران، سرهنگ بودند. شـهید بابایی با نصب درجهي سرهنگی به پایگاه اصفهان رفت. _میدانید که پایگاه اصفهان هم از پایگاههاي بسیار بزرگ و مفصّل است_ سال شصت بود. آن پایگاه واقعاً مرکزي بود که در زمان بنیصدر، امام را هم قبول نداشتند و قبلش هم، آنجا مرکز جنجـالی و پر مسـألهاي محسوب میشـد. اوّل انقلاب، همین آقـاي محمدی دفتر خودمان
_آقاي محمدی گلپایگانی_ به عنوان نماینـدهي مسئول عقیـدتی_سیاسـی، در آنجـا فعالیّت میکردنـد. ایشـان مرتّب مسائل آنجا را گزارش میکردنـد. عـدّهاي ضـّد انقلاب و عدّهاي هم نفوذيهاي گروههاي به ظاهر انقلابی، در پایگاه نفوذ کرده بودند و واقعاً به کلّی یأس آور بود. فرماندهي آنجا، زمـانی که در وزارت دفـاع بـودم، میگفت: «اصـلاً نمیتـوانم پایگـاه را اداره کنم!» همینطور همه چیز را رهـا کرده بود. در چنین شرایطی، شهید بابایی به این پایگاه رفت _این که «یک لاقبا» میگویند، واقعاً با یک لاقبا به آنجا رفت_ و همه چیز را راه انداخت. او حقیقتـاً پایگـاه را متحوّل کرد. از ته دل قـدر شـهید بابـایی را میدانسـتم. یـک بـار من به آن پایگـاه رفتم و ایشان، سـمیلاتورهاي آموزشـی را به من نشان داد. شـهید بابایی، خودش هم خلبان بود؛ خلبان اف۱۴ (یعنی رتبهي خلبـانیاش) رتبهي بالایی بود. ایشان خیلی به من محبّت داشت. من هم واقعاً از ته دل، قدر شـهید بابایی را خیلی میدانستم. یک بار که به اصفهان رفتم _من، دو سه بار به پایگاه اصـفهان رفتهام_ نزد من آمد و گفت: «اگر شما اجازه بدهید، ما بچههاي سپاه را اینجا بیاوریم و به آنان آموزش خلبانی بـدهیم»... با بچههاي سـپاه، خیلی خودمانی و رفیق بود. میگفت: «فقط براي انقلاب و رضاي خدا، بچههاي سـپاه را آموزش دهیم.» گفتم: «حالا دست نگه دارید. الآن این کار مصـلحت نیست؛ تا ببینیم بعداً چه میشود.» به هرحـال، ایشـان آرام آرام همان پایگاهی را که آن همه مسأله داشت، به کّلی متحوّل کرد.
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار خانوادهي شهید بابایی
۱۳۸۰/۱۱/۷
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتیدانقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۱۰۶
از آمریکا میترسـید؟
[بعد از مدتی که از تسخیر سفارت آمریکا گذشت] من و آقاي هاشـمی و یک نفر دیگر _که نمیخواهم اسم بیاورم_ از تهران به قم خدمت امام رفتیم تا بپرسـیم بالاخره این جاسوسان را چه کار کنیم؟ بمانند، یا نگهشان نداریم؛ به خصوص که در دولت موقت هم جنجال عجیبی بود که ما اینها را چه کار کنیم! وقتی که خـدمت امام رسـیدیم و دوسـتان وضـعیت را شـرح دادنـد و گفتند مثلاً رادیوها اینطور میگویند؛ آمریکا اینطور میگویـد؛ مسـئولان دولتی اینطور میگوینـد؛ ایشـان تأملی کردنـد و سـپس با طرح یک سؤال واقعی پرسـیدند: «از آمریکا میترسـید؟»؛ گفتیم نه؛ گفتند پس نگهشان دارید! بله، آدم احساس میکرد که این مرد خودش از این شُـکوه ظاهري و مادي و این اقتدار و امپراتوري مجهز به همه چیز، حقیقتاً ترسی ندارد. نترسیدن او و به چیزي نگرفتن اقتدار مادي دشمن، ناشی از اقتدار شخصی و هوشـمندانه او بود. نترسـیدن هوشـمندانه، غیر از نترسـیدن ابلهانه و خواب آلوده است؛ مثلاً یک بچه هم از یک آدم قوي یا یک حیوان خطرناك نمیترسد؛ اما آدم قوي هم نمیترسد. منتها گاهی انسانها و مجموعهها در قوّت خودشان دچار اشـتباه میشوند و قوّتهایی را نمیبینند.
بیانات در دیدار اعضاي دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام
۷۸/۱/۲۸
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۱۰۷
گفتگوي صـمیمی یـا جلسه عقـد؟
توفیقی بود که همراه مقـام معظم رهبري، به دیدار خانوادههای شـهدا برویم. چند خانواده شـهید در آنجا گرد هم آمده بودند. با دیدن آقا، اشکهاي شوق سـرازیر
شد. سپس گفت و گوي دوستان و صمیمی آغاز گشت. رهبر عزیزمان از زندگی و درس و بحث بچهها پرسیدند. یکی از پیرمردان مجلس که پدر چهار شـهید بود، رو به آقا کرد و گفت: اگر اجازه بفرمایید تا با شـما صـحبتی خصوصـی داشته باشم؟
بعد از کسب اجازه، گفت و گویی پر محبت آغاز شد. همسـر یکی از شـهدا نیز رخصت خواست و لحظاتی با مرادش درد دل کرد. بعد، گفت و گوي عمومی آغاز شـد و جمع با محبوب خود به صـحبت نشسـتند. مقام معظم رهبري فرمودند: قرآنی بیاورید، و آن را به مادر یک شهید هدیه کردند. مادر شـهید گفت: لطفاً محبت نمایید و آن را امضا بفرمایید. آقا قبول کردند و آن را امضا کردند. دیگران نیز از مقـام معظم رهبري درخواست کردنـد قرآنی را همراه امضـاي خویش، به آنان هـدیه کننـد؛ رهبري نیز پذیرفتنـد. در حال برخاسـتن بودیم که یک نفر عرض کرد: دو نفر از فرزنـدان شـهدا که در جمع ما هسـتند با هم صـیغه محرمیت خواندهاند، لیکن دوست دارند شما صـیغه عقد دائم آنان را بخوانید. مقام معظم رهبري فرمودند: اشـکال ندارد؛ میگویم وقتی مشخص کنند تا در دفتر انجام شود. عرض شـد: دوست داریم همین الان انجـام شود. آقـا فرمودنـد: مانعی نـدارد؛ اما به شـرطی که مهریه بیش از چهارده سـکه نباشـد.
گفتند: مهریه صد سـکه بهار آزادي است. عروس گفت: من بقیه را بخشـیدم! مهریه فقط چهارده سکه بهار آزادي باشد. مقام معظم رهبري به آقاي محمدي گلپایگانی -که در جلسه حاضـر بودند- فرمودند: پس صیغه عقد را اجرا کنیم. بعد از خواندن صیغه عقد، ایشـان گفتنـد: من در جلسههـاي عقـد، به عروس و دامـادي که از خانوادههاي معظم شـهدا هسـتند- به هر کـدام - یک سـکه بهار آزادي هـدیه میدهم. سـپس دسـتور دادنـد سـکهها را بیاوریـد و با دست مبارك خود به هر کـدام از آن دو، یک سـکه طلا هـدیه کردنـد. این نشـست و رفتار محبت آمیز و پدرانه مقام معظم رهبري، براي من خیلی زیبا وجالب بود.
سـردار سـرتیپ بسـیجی محمد شیرازي.
پرتوي از خورشید، ص ۹۷
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۱۰۸
روایت رهبرانقلاب از اولین دیدار با علامه جعفري
در آقاي جعفري "رحمةالله علیه" خصوصیات برجستهاي بود که به نظر من همهي اینها براي نسل جوان و پژوهنده و اهل علم و تحقیق الگوست. ایشان آن وقتی که کارهاي تحقیقی خودشان را شـروع کردند، خیلی جوان بودند. البته من حدود سالهاي سیوچهار و سیوپنج بود که ایشان را شناختم. ایشان تازه از نجف آمده بودند و جوان و فاضل و اهل تحقیق و فعّال و پرشور و مورد احترام بزرگان ما - مانند مرحوم آقاي میلانی و بعضـی از آقایان دیگر در مشهد- و نیز مورد احترام طّلاب بودنـد. اخوانشان هم در مشـهد بودند؛ مثل آقاي آمیرزا جعفر که مرد بسـیار با صـفا و با معنویت و با روحی است. بله؛ عرض میکردم که ایشان هم به مناسـبتی به مشـهد آمده بودند و چند ماه یا یک سال- درست یادم نیست - در مشهد ماندند. ما از آنجا با ایشان آشـنا شـدیم. در ایشان واقعاً روح تحقیق و تفحّص و نشاط و شور علمی مشاهده میشد. این روحیه، از دوران جوانی تـا پایـان عمر ادامه داشت. آن وقت ایشـان تقریبـاً سـی و چنـد ساله بودنـد. همهي این شور جوانی، در کار علمی و فکري و بحث و نوشـتن و تحقیق و مطالعه و این گونه کارها صرف میشد و البته حافظهي فوقالعاده و استعداد علمی ایشان هم به جاي خود محفوظ بود. این حالت تا همین آخر هم ادامه داشت که این چیز عجیبی است. یعنی در عین اینکه ایشان یک مرد هفتاد و چند ساله بودند، ولی تا آخرین باري که ایشان را دیدیم- به گمانم یک سال، یا هفت، هشت ماه پیش بود که ایشان را ما زیارت کردیم- باز انسان همـان حـالت و همان شور و همان تحرّک را در ایشان میدیـد. این خیلی با ارزش و قیمتی است که انسان نگـذارد گـذشت زمان و حوادث گوناگون، شور و تحرّک و تهیّجی را که خـداي متعـال در او قرار داده و می توانـد آن را مثـل یک سـرمایهي گرانبها براي پیشرفتهاي گوناگون در میدانهاي مختلف مصرف کند، از بین ببرد. به هر حال وجود ایشان، حقیقتاً وجود ذيقیمتی بود و براي اسلام و مسـلمین و نظام اسـلامی ارزش داشت. ایشان تا آخر هم کار کردند؛ یعنی واقعاً آقاي جعفري هیچ وقت از کار افتاده و کنار نشسته و بیکار نشدند و دائم مشغول کار و تلاش و تحرّک بودند. خداوند ان شاءالله درجاتشان را عالی کند. بیانات در دیدار خانواده و مسؤولان ستاد برگزاری مراسم ارتحال استاد علامه محمد تقی جعفری "رحمهالله"
۱۳۷۷/۰۹/۱۷
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۱۰۹
من هنوز وزیرم!
او به من گفت که در صـف نمـاز جمعه نشسـته بودم
که جوانی-که من را نمیشـناخت - رویش را به منکرد وگفت: آقا! ببین واقعاً ایران چه قـدر عوض شـده است؛ این آقایی را که در صف جلو نشسته، میبینی؟ او یک وزیر است که کنار مردم آمده و روي زمین در صف نماز جمعه نشسته است. من نگاه کردم، دیـدم آقـاي نعمـت زاده است. مرحـوم شـهید کلانتري بـا آن لهجه شـیرین ترکیاش به آن جـوان گفته بـود: پس من هم یـک چیز
عجیبتر به تو بگویم؛ من هم وزیرم!
نقل در دیدار مدیران و مسئولان اجرایی استان خوزستان ۷۵/۱۲/۲۴
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
🔻 #قدیری_ابیانه ( سفیر اسبق ایران در استرالیا و مکزیک):
🔹 وندی شرمن:👈 در مذاکرات "دقت داشتیم که #تحریمها موجب به خطر افتادن قدرت "روحانی" در ایران نشود"!
👈 چرا آمریکا میخواست قدرت روحانی حفظ شود
👈 مروری بر #خاطرات وندی شرمن رئیس تیم آمریکا در مذاکرات 1+5 برجام:
🔹 تیم "جلیلی" ما را "عذاب" می داد.
عراقچی در یک جلسه خواسته جدید ایران را مطرح کرد، #عصبانی شدم گریهام گرفت، عراقچی خواستهاش را پس گرفت!
➕ دقت داشتیم که تحریمها موجب به خطر افتادن قدرت " #روحانی" در ایران نشود!
🔸 عراقچی و تختروانچی به من #فرش_دستباف هدیه دادند اما من به آنها هدیه ندادم چون به لحاظ دیپلماتیک نباید به کشوری که با آنها رابطه نداریم هدیه بدهیم.
➖ در ژنو #مخفیانه برنز و سولیوان را از راه آشپزخانه وارد هتل میکردیم تا با ظریف دیدار کنند.
➕ وقتی ظریف #عصبانی میشد او را جواد صدا میزدم...
🔹 شرمن: در طول مذاکرات همواره با اسرائیل در ارتباط بودیم و از نظرات متخصصان فنی آنها استفاده میکردیم.
➖ با تیم مذاکره کننده ایران روابط دوستانه پیدا کردیم.
➕ عراقچی هنوز هم #عید_کریسمس برای من کارت تبریک می فرستد اما گویا خبر ندارد که من یهودی هستم، نه مسیحی
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
http://ble.im/asatid_enghelabi
#خاطرات
#رهبری
#یک_نکته
⚠️ اگر بعد از این اینطور بیایی، راهت نمیدهم
✅رهبر معظم انقلاب:
آن شخص نظامی که جلوی شما میآید، چنانچه دیدید یقهاش باز است، یا دکمهاش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقهاش بسته بود و دکمهاش نیفتاده بود، کار را تمام خواهد کرد؛ نه، این جزو موضوع است؛ تمام موضوع نیست.
🔷 یعنی اگر همه چیزش تکمیل باشد، اما مثلاً وقتی پیش شما میآید، ببینید بند پوتینش باز یا شل است، یقین کنید که او در میدان جنگ آن کاری که شما میخواهید، نخواهد کرد. باید کارش شسته رفته، مرتب، منظم و پُر و پیمان -در همان زمانی که از او متوقع است- باشد؛ شل و ول راه رفتن معنا ندارد.
🔶 یک وقت یک افسر عالیرتبه حزباللهیِ مشهور در ارتش نزد من آمد و از بس مقدسمآب بود، با دمپایی پیش من حاضر شد! به او گفتم اگر بعد از این تو را اینطوری دیدم، راهت نمیدهم؛ برو! ردش کردم؛ بعد دفعه دیگر که آمد، دیدم بله، پوتین مرتبی به پا کرده است! بعضیها حزباللهیگری را با شل و ول بودن و بینظم و بیترتیبی اشتباه میگیرند؛ حزباللهیگری که این نیست.
💢رئیس حزباللهیهای همهی تاریخ -یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)- میفرماید: «و نظم امرکم»؛ باید منظم باشید. نظم چیست؟ همان آیینی است که از هرکسی خواستهاند. هرجا نظمی دارد.
11/9/1370
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش