eitaa logo
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
744 ویدیو
40 فایل
'‌‌‌﷽' ڪو‌عشق‌ڪہ‌معمورڪندخانہ‌دل‌را؟ عمریست‌زویرانۍدل‌خانہ‌خرابم♥↻ 「بہ‌رسم𝟮𝟭خرداد𝟵𝟵🗞⿻.!」 ازدل‌مینویسیم‌و‌دلۍ‌ڪار‌میڪنیم! براۍ‌گفتن‌سخن‌هاتون‌بگوشیم⇩ @fatemeh_zahra_82 @E_N_nataj ڪپۍ:حلـالتون🌱ツ .
مشاهده در ایتا
دانلود
اخ که این تیکه از مداحی حاج امیر کرمانشاهی منو آتیش زد ؛ می گم می گن که راهااا بستس 😔💔 می گم رضا می گن رواقا بستس😔💔 @majidsouzoki
❣ 💐اگرسلام به نبود آفتاب هر روزصبح🌤 🥀به چه در آسمان می کشید 💐باسلام به ‌زمانمان روزمان را کنیم😍 🥀تعجیل درفرج صلوات✨ 🌸🍃 ♥️~•| @aseman_del
❲‌ اما فاطمہۙ به خوبۍ یادمان داد که چگونه از خود کنیم♡🌱...‌ ❳ @aseman_del
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : عطش همیشه تا ۱۰ روز بعد از عاشورا، توی حسینیه کوچک مون مراسم داشتیم. روز سوم بود. توی این سه روز، قوت من اشک بود. حتی زمانی که سر نماز می ایستادم. نه یک لقمه غذا، نه یک لیوان آب، هیچ کدوم از گلوم پایین نمی رفت. تا چیزی رو نزدیک دهنم می آوردم دوباره بغضم می شکست. – تو از کدوم گروهی؟ از اونهایی که نامه فدایت شوم می نویسن و نمیرن؟ از اونهایی که نامه فدایت شوم می نویسن ولی … یا از اونهایی که … روز سوم بود و هنوز این درد و آتش بین قلبم، وجودم رو می سوزوند. ظهر نشده بود، سر در گریبان، زانوهام رو توی بغلم گرفته بودم. تکیه داده به دیوار، برای خودم روضه می خوندم. روضه حسرت… که بچه ها ریختن توی حسینیه، دسته جمعی دوره ام کردن که به زور من رو ببرن بیرون. زیر دست و بغلم رو گرفته بودن. نه انرژی و قدرتی داشتم، نه شکسته می شد. توان صحبت کردن یا فریاد زدن یا حتی گفتن اینکه “ولم کنید” رو نداشتم. آخرین تلاش هام برای موندن و چشم هام سیاهی رفت. دیگه هیچ چیز نفهمیدم. چشم هام رو که باز کردم، تشنه با لب های خشک، وسط بیایان سوزانی گیر کرده بودم. به هر طرف که می دویدم جز عطش، هیچ چیز نصیبم نمی شد. زبانم بسته بود و حرکت نمی کرد. توان و امیدم رو از دست داده بودم. آخرین قدرتم رو جمع کردم و با تمام وجود فریاد زدم: – خدا … مهر زبانم شکسته بود. بی رمق به اطراف نگاه می کردم که در دور دست، هاله شخصی رو بالای یک بلندی دیدم. امید تازه ای وجودم رو پر کرد، بلند شدم و شروع به دویدن کردم. هر لحظه قدم هام تند تر می شد. سراب و خیال نبود، جوانی بالای بلندی ایستاده بود. با لبخند به چهره خراب و خسته ام نگاه کرد. – سلام … خوش آمدید … نگاه کردن به چهره اش هم وجود آشفته ام رو آرام می کرد و جملاتش، آب روی آتش بود. سلامش رو پاسخ دادم و پاهای بی حسم به زمین افتاد. – تشنه ام، خیلی … با آرامش نگاهم کرد. – تشنه آب؟ یا دیدار؟ … صورتم خیس شد، فکر می کردم چشم هام خشک شدن و دیگه اشکی باقی نمونده. – آب که نداریم، اما توی شماست … و با دست به یکی از خیمه ها اشاره کرد، تا اون لحظه، هیچ کدوم رو ندیده بودم. مرده ای بودم که جان در بدنم دمیده بود. پاهای بی جانم، جان گرفت. سراسیمه از روی تپه به پایین دویدم. از بین خیمه ها و تمام افرادی که اونجا بودن، چشم هام جز خیمه امام، هیچ چیز رو نمی دید. پشت در خیمه ایستادم، تمام وجودم شوق بود و سلام دادم. همون صدای آشنا بود، همون که گفت: حسین فاطمه ام … دستی شونه ام رو محکم تکان می داد ... 🥀 @aseman_del
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صدو_شصت_وهفتم: عطش همیشه تا ۱۰ روز بعد از ع
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : عطش همیشه تا ۱۰ روز بعد از عاشورا، توی حسینیه کوچک مون مراسم داشتیم. روز سوم بود. توی این سه روز، قوت من اشک بود. حتی زمانی که سر نماز می ایستادم. نه یک لقمه غذا، نه یک لیوان آب، هیچ کدوم از گلوم پایین نمی رفت. تا چیزی رو نزدیک دهنم می آوردم دوباره بغضم می شکست. – تو از کدوم گروهی؟ از اونهایی که نامه فدایت شوم می نویسن و نمیرن؟ از اونهایی که نامه فدایت شوم می نویسن ولی … یا از اونهایی که … روز سوم بود و هنوز این درد و آتش بین قلبم، وجودم رو می سوزوند. ظهر نشده بود، سر در گریبان، زانوهام رو توی بغلم گرفته بودم. تکیه داده به دیوار، برای خودم روضه می خوندم. روضه حسرت… که بچه ها ریختن توی حسینیه، دسته جمعی دوره ام کردن که به زور من رو ببرن بیرون. زیر دست و بغلم رو گرفته بودن. نه انرژی و قدرتی داشتم، نه شکسته می شد. توان صحبت کردن یا فریاد زدن یا حتی گفتن اینکه “ولم کنید” رو نداشتم. آخرین تلاش هام برای موندن و چشم هام سیاهی رفت. دیگه هیچ چیز نفهمیدم. چشم هام رو که باز کردم، تشنه با لب های خشک، وسط بیایان سوزانی گیر کرده بودم. به هر طرف که می دویدم جز عطش، هیچ چیز نصیبم نمی شد. زبانم بسته بود و حرکت نمی کرد. توان و امیدم رو از دست داده بودم. آخرین قدرتم رو جمع کردم و با تمام وجود فریاد زدم: – خدا … مهر زبانم شکسته بود. بی رمق به اطراف نگاه می کردم که در دور دست، هاله شخصی رو بالای یک بلندی دیدم. امید تازه ای وجودم رو پر کرد، بلند شدم و شروع به دویدن کردم. هر لحظه قدم هام تند تر می شد. سراب و خیال نبود، جوانی بالای بلندی ایستاده بود. با لبخند به چهره خراب و خسته ام نگاه کرد. – سلام … خوش آمدید … نگاه کردن به چهره اش هم وجود آشفته ام رو آرام می کرد و جملاتش، آب روی آتش بود. سلامش رو پاسخ دادم و پاهای بی حسم به زمین افتاد. – تشنه ام، خیلی … با آرامش نگاهم کرد. – تشنه آب؟ یا دیدار؟ … صورتم خیس شد، فکر می کردم چشم هام خشک شدن و دیگه اشکی باقی نمونده. – آب که نداریم، اما توی شماست … و با دست به یکی از خیمه ها اشاره کرد، تا اون لحظه، هیچ کدوم رو ندیده بودم. مرده ای بودم که جان در بدنم دمیده بود. پاهای بی جانم، جان گرفت. سراسیمه از روی تپه به پایین دویدم. از بین خیمه ها و تمام افرادی که اونجا بودن، چشم هام جز خیمه امام، هیچ چیز رو نمی دید. پشت در خیمه ایستادم، تمام وجودم شوق بود و سلام دادم. همون صدای آشنا بود، همون که گفت: حسین فاطمه ام … دستی شونه ام رو محکم تکان می داد ... 🥀 @aseman_del
📝 | امام محکمات یا متشابهات؟ 🍃🌹🍃 🔻براندازی نظام اسلامی هدف غایی نظام سلطه است؛ اما آنچه که اهمیت دارد این است که با توجه مستحکم شدن بنیه انقلاب و نظام اسلامی و غیرممکن بودن براندازی سخت، یکی از اهدافی که استکبار و ضدانقلاب پیگیری می کند تغییر رفتار و محاسبات در جامعه و نیروهای انقلاب است. 🔸این نکته را باید مدنظر داشت که همانگونه که رهبر معظم انقلاب می فرمایند: « تغییر رفتار با تغییر نظام هیچ تفاوتی ندارد.» چرا که به تعبیر ایشان «باقی ماندن نام جمهوری اسلامی و حتی حضور یک معمم در رأس آن مهم نیست، مهم آن است که ایران تأمین‌کننده‌ی اهداف آمریکا، صهیونیسم و شبکه‌ی قدرت جهانی باشد.» امری که برخی تئوریسین های جریان غربگرا آن را به نرمالیزاسیون انقلاب تعبیر کرده اند. 🔹در حالی‌که قطعا مسیر آینده‌ی جمهوری اسلامی در گرو «قرائت معتبر امام» است اما برخی در نظر دارند در عرض ریل معتبر و اصلی انقلاب و اصول امام، ریل‌گذاری جدیدی بر مبنای سلایق شخصی و منفعت فردی و جریانی ایجاد کنند تا بتوانند چهره ای بزک شده و یا کاریکاتوری از انقلاب و امام معرفی نمایند؛ انقلاب و امام طرفدار نظام سلطه، انقلاب و امام لیبرال، انقلاب و امام اشرافی نشین و تجمل پرست و ... . 🔸آنچه در مسیر جلوگیری از این تحریف نیاز است تمسک به «محکمات امام» و ارائه «قرائت معتبر» از ایشان است. اما اگر پرسیده شود که «محکمات امام چیست؟ باید دید آن نقطه‌های اصلی که امام روی آنها تکیه کرده چیست؟ ببینید چه چیزهایی کثیرالتکرار است، آنها می‌شود بیّنات امام.» 🔹رهبر معظم انقلاب در بیست و ششمین سالگرد ارتحال امام هفت اصل از محکمات و بینات اندیشه های امام را برشمردند: « اثبات اسلام ناب محمدی و نفی اسلام آمریکایی»، « اعتماد به وعده‌ی الهی و بی‌اعتمادی به قدرتهای مستکبر و زورگوی جهانی»، « اعتقاد به اراده مردم و نیروی مردم و مخالفت با تمرکزهای دولتی»، « حمایت از محرومان و مستضعفان و مخالفت با خوی کاخ‌نشینی»، « مخالفت صریح با جبهه‌ی قلدران بین المللی و مستکبران»، « اعتقاد به استقلال ملی و رد سلطه پذیری» و « تکیه بر وحدت ملی». 🔺نکته مهم در تداوم راه و اندیشه های امام و نیفتادن در دام آنانکه با توسل به متشابهات و متشابه نمودن محکمات قصد انحراف و تحریف مکتب امام را دارند دو چیز است؛ اول بازخوانی نصوص صریح و سیره ایشان و دوم تمسک به نائب و سکان داری که نشان داده به این راه اعتقاد عمیق داشته و دارد و نگذاشته این مسیر از اصل خود منحرف گردد. ✍یعقوب ربیعی