eitaa logo
مُـرواریدهای‌خاکـــی🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
728 ویدیو
40 فایل
'‌‌‌﷽' ڪو‌عشق‌ڪہ‌معمورڪندخانہ‌دل‌را؟ عمریست‌زویرانۍدل‌خانہ‌خرابم♥↻ 「بہ‌رسم𝟮𝟭خرداد𝟵𝟵🗞⿻.!」 ازدل‌مینویسیم‌و‌دلۍ‌ڪار‌میڪنیم! براۍ‌گفتن‌سخن‌هاتون‌بگوشیم⇩ @fatemeh_zahra_82 @E_N_nataj ڪپۍ:حلـالتون🌱ツ .
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 🔥 : شب خاطره ماشین رو خاموش کردیم. شب وسط بیابان ، سوز سردی می اومد صادق خوابش برد و آقا مهدی کتش رو انداخت رو ی پسرش و من، توی اون سکوت و تاریکی غرق فکر بودم ... یاد آیه قرآن که می فرمود : چه بسا کاری که ظاهر خوبی داره اما شر شما در اونه... - خدایا من درخواست اشتباهی داشتم و این گم شدن، تاوان و بهای اشتباه منه؟ یا در این اومدن و گم شدن حکمتیه؟ محو افکار خودم بودم که آقا رسول و آقا مهدی شروع به صحبت کردن از خاطرات جبهه شون و کارهایی که کرده بودن ... و من در حالی که به در تکیه داده بودم محو صحبت هاشون شده بودم ... گاهی غرق خنده گاهی پر از سوز و اشک ... ـ آقا مهدی تلخ ترین خاطره اون ایام تون چیه؟ هنوزم نمی دونم چی شد که اون شب این سوال رو پرسیدم ، یهو از دهنم پرید ... اما جوابش، غیر قابل پیش بینی بود ... حالتش عوض شد توی اون تاریکی هم می شد بهم ریختن و خیس شدن چشم هاش رو دید. ـ تلخ ترین خاطره ام مال جبهه نبود ... شنیدنش دل می خواد دیدن و تجربه کردنش... ساکت شد ـ من دلش رو دارم اما اگر گفتنش سخته سوالم رو پس می گیرم ... سکوت عمیقی توی ماشین حاکم شد منم از اینکه چنین سوالی پرسیده بودم خودم رو سرزنش می کردم که... - ظهر بود بعد از کلی کار خسته و کوفته اومدیم نهار بخوریم که باهامون تماس گرفتن ... صداش بدجور شروع کرد به لرزیدن ... ... 🥀 @aseman_del