eitaa logo
آسمانی باش
8.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
1 فایل
با رهنمودهای اهلبیت علیهم السلام و اولیاء الهی میتوانیم آسمانی باشیم مدیرکانال @ali_reza_ayati
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت گنده لاتی که در پیاده روی اربعین توبه کرد قصه زندگی‌اش را که می‌گوید تازه می‌فهمیم چرا نمی‌خواست ۷ سال قبل کسی از کربلا رفتنش با خبر شود و می‌گفت همه خنده‌شان می‌گیرد . حتماً فکر می‌کرد همسایه‌ها با شنیدن این خبر یاد قمه کشی‌ها وعربده کشی‌هایش می افتند، شاید هم تصویر دستگیری و زنجیر پایش در طرح جمع آوری اراذل و اوباش محله برایشان تداعی می‌شد. اما روایت زندگی اش مصداقی طلایی است برای این جمله نورانی؛ «انَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ هُدًی وَ سَفِینَةُ نَجَاة» ۷ سال قبل که با پاهای تاول زده عمود ۱۴۵۲ را ردکردم و در بین الحرمین رو به روی گنبد و بارگاه امام حسین (ع) ایستادم، یاد ده شب قبل وگریه های مادرم افتاد. وقتی مست و پاتیل با لباس‌های خونین و سر و صورت آشفته به خانه آمدم. مادرم کنج پذیرایی نشسته بود و نگاهی به سر و روی من کرد. یک آن دیدم پرچم یا علی اکبری را که در دستش بود روی صورتش گذاشت و بلند بلند گریه کرد. صدایش کردم. سرش را بالا گرفت و با همان صورت گریان گفت الهی به حق عزای حسین (ع) و این پرچم و ماه صفر، دفعه بعد که برای چاقوکشی و دعوا از در این خانه بیرون رفتی دیگه برنگردی! دوباره صورتش را میان پرچم کشید و گریه کرد. من هاج و واج نگاهش کردم. مادرم نفرینم کرده بود، برای اولین بار! آن شب تا خود صبح خوابم نبرد. با اینکه مست بودم اما نفرین مادرم مرتب در گوشم بود و تکرار می‌شد. رادیو را روشن کردم که صدایی جز صدای مادرم در گوشم بپیچد بلکه خوابم ببرد. اما هر موج رادیو را که می‌گرفتم از اربعین و پیاده روی زائران می‌گفت. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود؛ پرچم یا علی اکبر (ع) که دست مادرم بود و بعداً ماجرایش را برایتان تعریف می‌کنم، صدای رادیو که در آن لحظه‌ها فقط از اربعین و پیاده روی اربعین می‌گفت.  سرم را بردم بالا و گفتم یا خدا! منم میرم کربلا. تو خودت کمک کن درست بشم. از کربلا رفتنم به هیچ کسی چیزی نگفتم. می‌دانستم به هر کسی که بگم خندش می‌گیرد. حالا میگم چرا باید خنده‌شان بگیرد از کربلا رفتن من. یک ساک با یک دست لباس برداشتم و به مادرم گفتم یادته آن شب از خدا طلب مرگم را کردی؟ من دارم میرم کربلا! حلالم کن و دعا کن اگر قرار است کربلا هم برم و درست نشم خبر مرگم را برات بیارن. مادرم مانده بود هاج و واج. پسر شرش که یک محله را عاصی کرده بود می‌خواست بره کربلا. القصه، اینطور شد که من اومدم کربلا!» می گویم عکس‌های خودتان در کربلا را نشانمان می‌دهید. می‌گوید از تصویر معافم کنید. بعضی وقت‌ها فقط باید شنونده باشی و آنچه می‌شنوی را بنویسی، نه کم نه زیاد. بعضی وقت‌ها هر چقدر هم کلمه پشت هم ردیف کنی قافیه را باخته‌ای و باید میدان را واگذار کنی به مصاحبه شونده تا خودش شروع کند. مثل وقتی که قرار است ماجرای زندگی یکی از بنده‌های خوب خدا و از نظرکرده‌های اباعبدالله (ع) را به رشته تحریر درآوری. وقتی می گوییم نظر کرده، بیراه نگفتیم. حرف‌های «محمدرضا رمضان پور» را که بشنوید دستتان می‌آید چرا می گوییم نگاه امام حسین (ع) بدرقه زندگی‌اش شده است. رمضان پور طوری می‌گوید من ۷ سال قبل در بین الحرمین دوباره به دنیا آمدم که بند دلت را پاره می‌کند. حرف‌هایش شبیه روضه است. از نوجوانی‌اش شروع می‌کند. از یک خطا و بیراهه و البته همین نقطه زندگی‌اش هم خوب درسی برای پدر و مادرها دارد و هشدار می‌دهد مراقب الگوپردازی های دوران نوجوانی فرزندشان باشند. «ما در محله‌ای آسیب خیز زندگی می‌کردیم، اما خانواده‌ام آبرودار بودند. نمی‌دانم چرا من نخاله خانواده‌مان شدم. در نوجوانی الگوی من مرد میانسالی شد که از قضا قداره کش محله بود. چرایش را نمی‌دانم اما هر چه بود من از او الگو گرفتم و قدم در بیراهه گذاشتم. از گنده لات بودنش خوشم می‌آمد. می‌خواستم مثل او باشم و همه ازم حساب ببرند. اما بدترین راه را انتخاب کردم. خلاصه‌اش را بگویم. خیلی زود چشم باز کردم دیدم یک محله از دست من عاصی‌اند. عربده کشی و دعوا شده بود شغل شبانه روزی‌ام. فقط کافی بود یکی نگاه چپ به من کند، شب و روزش را یکی می‌کردم. همین حالا ۱۰۰ جای چاقو در بدنم هست از بس که دعوا می‌کردم و بیشتر از این تعداد را به بقیه زده بودم.» می‌پرسیم شغلت چه بود؟ می‌گوید: «شرخری» و ادامه می‌دهد: «عربده کش بودم، دائم الخمر، محال بود بدون چاقو و قمه بیخ شلوارم از خانه بیرون بروم. پرستارهای بیمارستان نزدیک خانه‌مان دیگر به بخیه زدن بدن من عادت کرده بودند. خلاصه یا می‌زدم یا می‌خوردم. یا کلانتری بودم یا بیمارستان. فقط یک چیزی را بگویم که خودتان تا تهش را بروید. زمانی که پلیس امنیت طرح جمع آوری ازادل و اوباش را برای برقراری امنیت در محله‌ها اجرا می‌کرد، سراغ من هم آمدند. دستگیرم کردند، زنجیر به پایم بستند و دور گردنم آفتابه انداختند و در محله چرخاندند. این یعنی من به ته ته خط رسیده بودم.
راستش حالا خجالت می‌کشم از مرور آن روزهای زندگی‌ام اما باید بگویم. برای اینکه جوان‌ترها بخوانند و بدانند که امام حسین (ع) همه جوره اش را خریدار است، حتی اگر بدترین آدم روی کره زمین باشی باز هم امید هست برای تغییر.» «گفتم داستان پرچم حضرت علی اکبر (ع) را بعداً برایتان می گویم. حالا وقتش است.» وقتی پای حرف‌هایش بنشینی انگار کارت راحت می‌شود. برایت تیتر می زند، مقدمه می‌گوید. مثل نویسنده‌ها اول، از آخر قصه شروع می‌کند و بعد با یادآوری یک نشانی دوباره تو را می‌کشد به آخر داستان زندگی‌اش و می‌گوید: «آن شب که گفتم مادرم مرا نفرین کرد، یادتان هست که گفتم یک پرچم دستش بود که رویش یا علی اکبر (ع) نوشته شده بود؟ این پرچم حکایت‌ها داشت. ۱۲ ساله بودم. محرم بود و اهالی محل مشغول سیاه بندان کوچه‌ها و من هم سرگرم بازی. در سیاه بندان سهیم شدم و دستمزد مشارکت من پرچم یا حضرت علی اکبر (ع) شد. پرچم را به خانه آوردم و به برادرها گفتم بیایند جلوی خانه‌مان تکیه حضرت علی اکبر (ع) علم کنیم؟ با عشق تکیه را علم کردیم. تکیه تبدیل به هیات شد و من هم خادم نوجوان هیاتمان شدم. برای عزاداران حسینی چای می‌ریختم و نوکری می‌کردم. اما چند سال بعد طوری در باتلاق گناه فرو رفته بودم که حتی روی آمدن به هیاتی که خودم بانی‌اش بودم را هم نداشتم. آن شب که مادرم مرا نفرین کرد و سرش را لای همان پرچم گرفت و گریه کرد، خاطرات راه اندازی هیات از ذهنم گذشت و دلم لرزید.» قصه زندگی‌اش را که می‌گوید تازه می‌فهمیم چرا نمی‌خواست کسی از کربلا رفتنش با خبر شود و می‌گفت همه خنده‌شان می‌گیرد از این خبر. حتماً فکر می‌کرد مردم با شنیدن خبرکربلا رفتنش یاد قمه کشی‌ها وعربده کشی‌هایش می افتند، شاید هم تصویر آفتابه دور گردن اراذل محله برایشان تداعی می‌شد. اما می‌شود لوح دلت را بسپری به امام حسین (ع) تا کمکت کند پاکش کنی از هر چه پلیدی و بدیست. باقی ماجرا از زبان خودش شنیدنی است؛ «گاهی وقت‌ها فکر می‌کنم شاید همان هیات حضرت علی اکبر (ع) و حسین (ع) گفتن‌های خالصانه‌ام در کودکی بود که بالاخره یک جایی به کارم آمد و از مهلکه نجاتم داد. به خدا که باید جمله انَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ هُدًی وَ سَفِینَةُ نَجَاة را طلا گرفت. من ازمادرم حلالیت گرفتم و راهی سفر کربلا شدم. از ابتدای سفر به کربلا سر و صورتم را با چفیه پوشاندم تا فقط خودم باشم و خودم. از عمود یک تا عمود ۱۴۵۲ را با پای برهنه رفتم. پاهایم تاول زد. خون راه افتاد اما این دردها برای من که اگر هفته‌ای یکی دوبار چاقو کشی نمی‌کردم و نمی‌زدم و نمی‌خوردم روزم شب نمی‌شد، بی معنا بود. اما این زخم‌ها کجا و آن زخم هاکجا؟ تمام راه را گریه کردم. گفتم خدایا کمکم کن پاک شوم از همه شرارت‌ها. به بین الحرمین که رسیدم خدا را قسم دادم به امام حسین (ع) و اهل بیتش که کمکم کنند.» نظرکرده امام حسین (ع) حالا با افتخار از آخر قصه زندگی‌اش می‌گوید: «وقتی برگشتم دیگر آن محمدرضای سابق نبودم. مادرم در همان نگاه اول باورم کرد. مادرها عمق نگاه فرزندانشان را از حفظند. خدا خیلی امتحانم کرد. تا چند وقت پیشنهادهای کلان شرخری بود که چپ و راست به من می‌دادند. اما همه را رد کردم و شدم کارگر ساده یک کارخانه بلور سازی. از محرم سال بعد سرم را بالا گرفتم و بعد از سال‌ها به هیات حضرت علی اکبر (ع) رفتم. با افتخار چای ریز و کفش جفت کن گریه کن های امام حسین (ع) شدم و هنوز هم هستم. از ۷ سال قبل تا امروز پیاده روی اربعین و روز اربعین برای من حکم سالگرد تولد را دارم و هر جا باشم خودم را به این مسیر آسمانی می‌رسانم.»   «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً» «هرگز از رحمت خدا نا امید مباشید، خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید.» آیه ۵۳ سوره نورانی زمر ✍خبرگزاری فارس @Asemani_bashim
امام صادق علیه السلام : صدقه درهم افضل من صيام يوم يك درهم صدقه دادن از يك روز روزه مستحبى برتر و والاتر است. 📕من لا یحضره الفقیه ج 2 ، ص 84 ، ح 1794 - ثواب الاعمال ص 82 @Asemani_bashim
گویند: خلیفه ای بود، در کنار بحر نشسته، دُرج جواهر در پیش نهاده، یک یک به دریا می انداخت، او را گفتند: ای خلیفه! این چه کار است؟ جواهری گرانبها چون به دریا انداختی دیگرت بر آن دسترسی نباشد. گفت: از صدای آب لذت می برم خواهم که با پرتاب این گوهر صدایی از آب برآید. این خلیفه مگر آدمی است و این جواهر ساعات عمر او که در جزئی حظ و لذتی آن را به بحر عدم اندازد. هر نفس ز انفاس عمرت گوهری است - کان نفس سوی خدایت رهبری است «الطرق إلی الله بعدد أنفاس الخلایق؛ راههای به سوی خدا به عدد انفاس خلایق است.» (حضرت محمد صلی الله علیه و آله) بعضی را عقیده بر این است که در این فرمایش رسول الله صلی الله علیه و آله انفاس جمع نفس است، چه در هر دم زدنی می توان اسمی از خدا را بر زبان و یا یادی از او در جان داشت و ارتباطی با عالم اعلی. حال بنگر که آن را که تواند این گوهر نصیب باشد، این دقایق را به معصیت یا مجالست با بدان و اهل لغو و لهو بگذراند او را بس خسران بود. خدای تعالی اهل شوخی و بازی نیست. «ما خلقنا السماوات و الأرض و ما بینهما لاعبین؛(225) آفرینش آسمان ها و زمین را به بازی نیافریدیم.» حدیث آرزومندی نویسنده : استاد کریم محمود حقیقی @Asemani_bashim
پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم : اَلصَّدَقَةُ عَلى‏ وَجهِها و َاصطِناعُ المَعروفِ وَ بِرُّ الوالِدَينِ وَصِلَةُ الرَّحِمِ تُحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَةً و َتَزيدُ فِى العُمرِ وَ تَقى مَصارِ عَ السُّوءِ؛ صدقه بجا، نيكوكارى، نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوش‏بختى تبديل و عمر را زياد و از پيشامدهاى بد جلوگيرى مى‏كند. ✍نهج الفصاحه ص 549 ، ح 1869 @Asemani_bashim
خیلی ها منتظرند شما هم یک نفر را راهی کن...! خیلی ها آرزوی کربلا دارند خیلی ها آرزوی پیاده روی اربعین دارند اما شرایط بد افتصادی این آرزو را براشون به حسرت تبدیل کرده اگر دوست دارید یکی از این عزیزان را به نیابت یکی از درگذشتگان خودتون راهی کنید و یا میخواهید اسمتون در طومار کمک کنندگان به زائران اربعین ثبت بشه در حد توان به این مشتاقان کمک کنید شماره کارت👇 6277601202655195 بنام حقیر آیتی لطفا پس واریز وجه حتما رسید را برای مدیر کانال ارسال کنید👇 @ali_reza_ayati ان شاءالله در دو دنیا از شفاعت مادر سادات بهره مند شوید
حاج آقا فاطمی نیا رحمت الله علیه: حضرت زینب سلام الله علیها ،خطاب به یزید برخاست و عتاب کردند که تو فکر کردی که الان در این حالت به سر می بری،در نعمت هستی؟ همین قدر بدان که تومستدرج هستی. مستدرج به کسی می گویند که ظاهرا نعمت به او داده شود ولی خدا او را به حال خود رها کرده است.وقتی که جان داد می گویند هذه جهنم التی کنتم توعدون بفرمایید برید جهنم. چرا اینطور می شود؟ خدا کسی را که رها می کند،بخاطر گناهانش است و خدا از او قطع مدد می کند.یک مواقعی است که دیگر به بنده نباید مدد برسد.مستحق مدد نیست. شاید یک وقت آلودگی باطن به یک نفر برسد به جایی که خدا ببیند اصلا هیچ مددی برای او مفید نیست و قطع مدد از او کند.مانند مریضی که پزشک از او ناامید شده است اما دستگاه را از مریض قطع نمی کند. در قرآن داریم که خدا کسی را گمراه نمی کند بلکه مدد را قطع می کند. ✍️پایگاه اطلاع رسانی وارث @Asemani_bashim @saatibarayagha
«ِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا ِ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا» @Asemani_bashim https://chat.whatsapp.com/CX1T9HwZujk0VVetUFPu9d
مرگ عاشقانه حاج اسماعیل کلاهدوزان پیر غلام امام حسین علیه السلام ۶۰ ساله از اصفهان سه‌شنبه ۱۵ شهریور در عمود ۶۰۰ مسیر پیاده‌روی اربعین بین نجف تا کربلا در هنگام استراحت روی صندلی به ارباب شهیدش پیوست پیکر این زائر بنا بر وصیتش در جوار بارگاه ملکوتی امیرالمومنین (علیه السلام) تشییع و در وادی السلام نجف به خاک سپرده خواهد شد گوارایش باد @Asemani_bashim https://chat.whatsapp.com/CX1T9HwZujk0VVetUFPu9d
رسول خدا صلی الله علیه و آله: أجمِلوا فِی طَلَبِ الدُّنیا فَإنَّ کُلًّا مَیسَرٌ لما خُلقَ لَه؛ در طلب دنیا معتدل باشید و حرص نزنید ، زیرا به هر کس هر چه قسمت اوست می رسد. شرح فارسی شهاب الاخبار ص320 @Asemani_bashim
امام رضا علیه السلام: ما اهل بيت، وعده ‏هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏ كنيم، چنانكه رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و ‏آله چنين مى ‏كردند. 📕تحف العقول، ص 446 @Asemani_bashim
امام صادق (ع) را گفتم: آنچه ایمان را در دل بنده استوار میسازد چیست؟ فرمود: آنچه ایمان را در او پا برجا میکند پرهیز از گناه است و آنچه آن را از دل او بیرون میکند: طمع است ✍🏻الخصال الممدوحه و المذمومه «صفات پسندیده و نکوهیده» نویسنده : شیخ صدوق مترجم : آیة الله سید احمد فهری‏ @Asemani_bashim