شخصی از اهالی «کرمند» – که یکی از روستاهای اصفهان بوده – که سنی مذهب بود به عنوان ساربان همراه امام رضا علیهالسلام به خراسان آمد.
او هنگام بازگشت نزد حضرت رفت و عرض کرد: یابن رسول الله، نوشته ای با خط مبارک خود به من دهید تا آن را به عنوان تبرک نگه دارم.
امام رضا علیه السلام حدیثی نوشتند و به او دادند:
کُن مُحِبّاً لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ اِن کُنتَ فاسِقاً و مُحِبّاً لِمُحِبّیهِم وَ اِن کانوا فاسِقین
دوستدار آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) باش گرچه فاسق باشی و دوستدار محبان آن ها باش، هرچند فاسق باشند.
✍️بحار الانوار/ج۶۶ /ص۲۵۳
@Asemani_bashim
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ سه دقیقه
نماهنگ زیبای شوق وصال
@saatibarayagha
@Asemani_bashim
شیخ محمد، کفشدار روحانی، از موثقین اهل منبر مشهد، از دوست خود نقل کرد که گفت: هنگام تحویل سال نو، در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام بودم.
با وجود تنگی جای، در پهلوی خود جوانی را دیدم که بزحمت نشسته است. به من گفت: هر چه می خواهی از این بزرگوار بخواه.
من چون او را جوان متجددی دیدم، خیال کردم او از روی استهزاء این حرف را می زند، سپس گفت: خیال نکن که من از روی بی اعتقادی این حرف را زدم، حقیقت همین است؛ زیرا از این بزرگوار معجزه بزرگی دیده ام. بعد شروع کرد به شرح آن معجزه.
گفت: من اهل کاشمرم پدرم در آنجا به من کم مرحمتی می نمود؛ لذا بی اجازه او پیاده به قصد زیارت این بزرگوار، به مشهد مقدس آمدم و چون جایی را نمی دانستم و کسی را هم نمی شناختم یکسره به حرم مطهر مشرف شدم و زیارت نمودم؛ ناگاه در بین زیارت، چشمم به دختری افتاد که با مادر خود به زیارت آمده بود.
همینکه چشمم به آن دختر افتاد، منقلب و فریفته او شدم و عشقش در دلم جای گرفت به طوری که پریشان حال شدم. جلو ضریح رفتم و شروع کردم به گریه کردم عرض کردم: حال که من گرفتار این دختر شده ام همین دختر را از شما می خواهم؛ گریه و تضرع و زیادی کردم.بطوری که بی حال شدم وقتی به خود آمدم دیدم؛ چراغهای حرم روشن شده و وقت نماز مغرب است؛ لذا نماز خواندم و با همان حال پریشانم باز جلو ضریح مطهر رفته و شروع کردم به گریه کردن.
عرض کردم: آقا! من دست از شما بر نمی دارم، تا به مطلب برسم و در حال گریه و زاری بودم تا وقت خلوت کردن حرم رسید و صدای جار بلند شد که ایها المؤمنون فی امان الله.
من هم دیدم چون حرم مطهر خلوت شد و مردم همه رفته اند ناچار بیرون آمدم همینکه به کفشداری رسیدم که کفشم را بگیرم، دیدم که یک نفر در آنجا نشسته است و به غیر از کفش من کفش دیگری هم نیست؛ آن شخص که مرا دید گفت: میرزانصرالله کاشمری تو هستی؟
گفتم:آری.گفت:بسیار خوب.
آن گاه به نوکر خود گفت: برو به برادر زنم بگو بیاید؛ پس از اندک زمانی برادر زنش آمده نشست. آن مرد به برادر زنش گفت:
حقیقت مطلب این است که من امروز بعد ظهر خوابیده بودم همشیره تو با دخترش برای زیارت به حرم مطهر رفته بودند؛ ناگاه در عالم خواب دیدم که یک نفر در منزل آمده، گفت: حضرت رضا علیه السلام تو را می خواهد فوراً برخاسته تا میان ایوان طلا رفتم؛ دیدم آن بزرگوار در ایوان، روی قالیچه نشسته است چون مرا دید صورت مبارک خود را به طرف من نموده، این میرزا نصرالله دختر تو را دیده است و او را از من می خواهد.
حال تو دخترت را به او تزویج کن. وقتی بیدار شدم، نوکرم را فرستادم در کفشداری تا او را پیدا کرده، بیاورد و حالا او را کرده،آورده است؛ و او همین آقای است که اینجا نشسته، تو را طلبیدم تا ببینم در این مورد چه رأیی داری؟
کفت: جایی که امام فرموده است من چه بگویم؟ آن جوان گفت: وقتی این سخنان را شنیدم شروع کردم به گریه کردن.
بالأخره آن دختر را به من تزویج کردند و من به مرحمت حضرت رضا علیه السلام به حاجت خود که وصال آن دختر بود رسیدم و خیالم راحت شد. این است که می گویم هر چه مایلی از این بزرگوار بخواه که حاجات به در خانه او بر آورده می شود
✍🏻کرامات رضویه، ج 1، ص 110.
@Asemani_bashim
4_5769128843696669050.mp3
31.18M
به به...!
فایل صوتی ۲۱ دقیقه
مدیحه سرایی
حنیف طاهری
میلاد امام هشتم علیه السلام
@Asemani_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ یک دقیقه
نجوایی کوتاه با امام مهربانی ها
میلادش مبارک
@Asemani_bashim
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ کوتاه
مولودی سلطان
حنیف طاهری
میلادش مبارک
@Asemani_bashim
11.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ کوتاه
کدام دلتنگی جلوتره؟
حاج آقا دارستانی
@saatibarayagha
@Asemani_bashim
خاطرات شهید چمران به روایت همسرش غاده جابر:
آدم ها بین خیر و شر درگیرند و باید کسی دستشان را بگیرد، همانطور که خدا این مرد را فرستاد تا مرا دستگیری کند.
در تهران که تنها بودم نگاه میکردم به زندگی که گذشت و عبور کرد. من کجا؟ ایران کجا؟ من دختر جبل عامل و جنوب لبنان؟ من همیشه میگفتم اگر مرا از جبل عامل بیرون ببرند میمیرم، مثل ماهی که بیفتد بیرون آب... زندگی خارج جنوب لبنان و شهر صور در تصور من نمیآمد. به مصطفی میگفتم: اگر میدانستم انقلاب پیروز میشود و قرار به برگشت ما به ایران و ترک جبل عامل است نمیدانم قبول می کردم این ازدواج را یا نه... اما آمدم و مصطفی حتی شناسنامهام را به نام "غاده چمران" گرفت که در دار اسلام بمانم و برنگردم و من، مخصوصاً وقتی در مشهد هستم احساس میکنم خدا به واسطه این مردم دست مرا گرفت، حجت را بر من تمام کرد و از میان آتشی که داشتم میسوختم بیرون کشید.
شادی روح شهید چمران صلوات
@Asemani_bashim
خاطرات شهيد مصطفی چمران به روایت غاده جابر همسر شهید
از همه سختتر روزهای جمعه بود. هر کس میخواهد جمعه را با فامیلش باشد. من میرفتم بهشت زهرا که مزاحم کسی نباشم. احساس میکردم دل شکستهام، دردم زیاد بود به مصطفی میگفتم: تو به من ظلم کردی.
از لبنان که آمدیم هرچه داشتیم گذاشتیم برای مدرسه. در ایران هم که هیچ چیز... بعد یک دفعه مصطفی رفت و من ماندم کجا داشتم که بروم؟ خانهای نداشتم! شش ماه این طور بود، تا امام این جریان را فهمیدند. خدمت امام که رفتیم به من گفتند: مصطفی برای دولت هم کار نکرد. هرچه کرد به دستور مستقیم خودم بود و من مسئول شما هستم. بعد بنیاد شهید به من خانه داد. خانه هیچی نداشت. "جاهد" یکی از دوستان دکتر، از خانه خودش برایم یک تشک، چند بشقاب و... آورد تا توانستم با پدرم تماس بگیرم و پول برایم فرستادند. به خاطر این چیزها احساس میکردم مصطفی به من ظلم کرد. البته نفسانی بود این حرفم... بعد که فکر میکردم میدیدم مصطفی چیزی از دنیا نداشت، اما آنچه به من داد یک دنیا است. مصطفی در همه عالم هست، در قلب انسانها...
شادی روح بلند و ملکوتی اش صلوات
@Asemani_bashim
امام رضا علیه السّلام:
هرگاه بندگان گناهانی شروع کنند که تا کنون نمیکردهاند، خداوند برای آنان بلاهایی را شروع میکند که تاکنون نمی شناختند.
✍الکلینی؛ الکافی، ج۲، ص۲۶۸
@Asemani_bashim
28.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبا
میلاد امام رضا علیه السلام
مرحوم محسن استاد حسین
@Asemani_bashim