eitaa logo
آسمانی باش
8.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
1 فایل
با رهنمودهای اهلبیت علیهم السلام و اولیاء الهی میتوانیم آسمانی باشیم مدیرکانال @ali_reza_ayati
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله بهجت علیه السلام: محبت و ولایت اهل بیت (علیهم السلام) خود، یک عمل است و واجب، بلکه از اعظم طاعات و واجبات است، به حدی که فرموده اند: لم یناد بشی ء کما نودی بالولایه!(به هیچ چیز، همانند ولایت فراخوانده نشده است) البته نماز، روزه، زکات، حج هم واجب است. محبت، هر قد‌ر رتبه اش بیشتر باشد، اثر آن در اعمال دیگر بیشتر خواهد بود. در قرآن شریف می فرماید: الا المودة فی القربی اگر چیز دیگری غیر از مودت اهل بیت (علیهم السلام) برای مردم نافع تر بود، بیان می شد. البته ما متأسفانه به آنان محبت داریم، اما در راه و مکتب آنان نیستیم، لذا مثل آنان نماز نمی خوانیم و مثل آنان حج بجا نمی آوریم. ✍🏻در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت 1: 212 @Asemani_bashim
پیامبر که برترین درودها بر او و آل او باد، فرمود: دعا که کم شد بلا نازل شد ✍🏻شفابخش و مشکل گشا نویسنده : قطب راوندی @Asemani_bashim
آیت الله سعادت پرور: بالاخره روزي ما را از اين تعلقات و آنچه كه بدان دل بسته ايم جدا مي كنند و مي برند و به تعبير شاعر: «عمري است پرده بستيم بر ديده خدابين / عمر دگر بيايد اين پرده ها دريدن» ما هر روز پرده اي روي پرده هاي غفلت قبلي مي آوريم و مرتب وابستگي جديدي به وابستگي هاي قبلي مان اضافه مي كنيم. مال و مقام و چيزهاي ديگر، هر كدام زنجيري است كه به روح مان مي بنديم، آن وقت هنگامي كه ملك الموت مي آيد و مي خواهد چيزهايي را كه ما 60 يا 70 سال برگردن بسته ايم در يك لحظه قطع كند، براي مان دشوار است. اجمالاً بهتر است نبنديم تا نخواهيم باز كنيم، يا آن طور وابسته نباشيم كه دل كندن مشكل باشد ✍🏻سایت معاونت تهذیب حوزه های علمیه/اخبار @Asemani_bashim
🔭 هابل تصویری خیره‌کننده از یک کهکشان زیبای مارپیچی با هسته‌ای درخشان ثبت کرد فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را انکار می‌کنید؟ @Asemani_bashim https://chat.whatsapp.com/CX1T9HwZujk0VVetUFPu9d
آیت الله بهجت: ترس مقربان از سقوط است نه فقط از آتش؛ صبرت علی عذابک فکیف أصبر علی فراقک: گیرم که بر عذابت صبر کردم، چگونه بر جدایی ات صبر کنم؟! این ها برای کسانی است که خیلی خیلی از ما بالاترند. ما هنوز به مقام آن ها نرسیده ایم. سلمان و مقداد و ابوذر، در چه مقامی بوده اند؟! اما این ها را نشناخته ایم. چطور می خواهیم انبیا و اوصیا را بشناسیم؟! ✍🏻گوهرهای حکیمانه: 55 @Asemani_bashim
حاج آقا قرهی: وقتی فکر کسی، الهی شد، اوّل از همه به خودش خدعه نمی‌زند و مکر به خود نمی‌کند، بعد به دیگران هم مکر نمی‌زند. این‌قدر این، مهم است که باز مولی‌الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «الْمَکْرُ بِمَنِ‏ ائْتَمَنَکَ کُفْرٌ»[۵]‏، مکر کردن به آن کسی که به تو اعتماد کرده، کفر است. ذیل این مطلب، ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، جمله‌ی زیبایی فرمودند. ایشان می‌فرمایند: کدام مکری بالاتر از این که انسان، به خودش، مکر کند؟ آن کسی که به خودش مکر کند، معلوم است که به دیگران هم راحت مکر می‌کند. آن کسی که به خودش مکر می‌کند، کیست؟ آن کسی که فکر و اعضاء و جوارحش را یله و رها کرده و تصوّر می‌کند با یک عمل خیر، همه‌ی آن‌ها را از بین می‌برد، بلافاصله هم برایش عبارت «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات»[۶]‏، تداعی می‌شود و فکر می‌کند خداوند، سیّئات را به حسنات تبدیل می‌کند. ایشان می‌فرمودند: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات»، برای وقتی است که انسان یک عمر در سیّئات هست، حالا فهمید اشتباه کرده، برمی‌گردد، «تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»[۷]، دیگر مکری به خودش نمی‌کند، به دیگران مکر نمی‌زند، اعضاء و جوارحش را کنترل می‌کند، از گذشته‌ی خود به راستی پشیمان و متنفّر است که اصلاً نمی‌خواهد به گذشته‌ی خود فکر کند، حالش، حال خرابی است، وقتی یاد گذشته خود می‌افتد،‌ دائم در اضطراب، نگرانی و وحشت است و می‌گوید: خاک بر سرت، تو انسان بودی؟! این عمر شریفت را چگونه گذراندی؟! خودت را به چه چیزی مبتلا کردی؟! بدبخت! بیچاره! لذا چنین کسی که به خودش برمی‌گردد، امّا دیگر به گناه برنمی‌گردد، مشمول «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات» خواهد شد. نه این که کسی دائم گناه کند، بگوید: یک نماز اوّل وقت، جبّار و جبران‌کننده است! ✍️سایت اطلاع رسانی عقیق @Asemani_bashim
حاج آقا فاطمی نیا: مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجامش دادی یک چیزی هم گیرت می آید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود شواهد را جمع کند و حکم کند. اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است، یعنی مثل نماز نافله می ماند، که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می دهند، این بنده خدا از آن ها استفاده کرده است. قاضی باید این ها را بگوید. اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان می دیدیم، صرف نمی کرد امام حسین در راهش شهید بشود. ✍️سایت عصر ایران @Asemani_bashim
میرزا جواد آقا ملکى تبریزى در کتاب ارزنده المراقبات مى فرماید: مرا در ایام تحصیل در نجف اشرف، شیخى بود (ملاحسینقلى همدانى) که در ترتیب، مرجع طلاب متقى زمان خود بود و از آنچه اعمال بدنى در تاثیر حال سالک الى اللّه تجربه کرده بود از او پرسیدم، دو امر را بیان کرد: آنکه در هر روز و شبى یک سجده طولانى کند و بسیار بگوید: ( لااله الاانت، سبحانک انى کنت من الظالمین) که معروف به ذکر یونسیه است و در آن قصد کند که روح من در زندان اسیر به این قیود است. @Asemani_bashim
پرسش و پاسخ از آیت الله بهجت: سؤال: گفته می‌شود هر کس در سفر اول زیارت حضرت امام رضا علیه‌السلام حاجتی داشته باشد، آن حضرت آن حاجت را برمی‌آورد، آیا این حرف درست است؟ جواب: چنین معروف است، ولی در هر سفر بلکه در همه‌جا و همیشه آن حضرت حوایج را برآورده می‌کند، بلکه امامزاده‌های آنها سفره‌های رحمتند و چه‌بسا نسخۀ دردهای ظاهری و باطنی ما به دست یکی از آنها باشد. خود را از زیارت مشاهد آنها محروم نکنیم. 📕در محضر بهجت، ج٢، ص٢٧٧ @Asemani_bashim
آیت الله محمد شجاعی زنجانی ره: مسئله‌ی مزاج از طرفی دخالت‌ها دارد چون روح با بدن به نحوی متّحد است. حالا آن یک بحث فلسفی است در جای خود، به نوعی اتّحاد دارد. قهراً ترکیب بدن، بافت بدنی در روح بی‌اثر نیست کما این‌که متقابلاً خصوصیات روح هم در بدن بی‌اثر نیست. بدن از روح متأثّر است، روح از بدن متأثّر است. ممکن است ترکیبات مزاجی هم در این بین مؤثر باشد. به اصطلاح مسائل وراثتی بی‌اثر نیست. خیلی مسائل است تربیت‌ها بی‌اثر نیست، سوابق انسان بی‌اثر نیست. مسئله یکی، دو تا نیست. به هر صورت در مجموع نتیجه‌ی آن این است که سالکین در طریق السلوک وقتی قدم گذاشتند این‌طور نیست همه‌ی آن‌ها در مسئله‌ی تجلّیات اسماء و صفات حق در وجود آن‌ها متساوی باشند و یکی باشند. یکی نیستند. یکی نیستند به چه معنا، به این معنا که در بعضی‌ها می‌بینید بعضی از اسماء تجلّی می‌کند، بعضی از اسماء نه، در بعضی اسماء دیگری تجلّی می‌کند، اسماء دیگر نه، در بعضی همه‌ی اسماء تجلّی می‌کند، در بعضی هیچ کدام از اسماء در این زندگی دنیوی تجلّی نمی‌کند. دقّت فرمودید آن تقسیم‌بندی کلّی آن به این صورت بود. می‌بینید سالکی موفّق است امّا از تجلّیات اسماء در وجود او در حیات دنیا خبری نیست. منظور خبری نیست هم باز دقّت بفرمایید که منظور این است که آثار آن تجلّیات در زندگی دنیوی سالک ولو سالک موفّق است، ولو مدارجی را هم طی کرده، آثار تجلّیات آن اسماء در وجود او در دنیا به ظهور نمی‌رسد و این به آن معنا نیست که اسماء در وجود او تجلّی نمی‌کند، می‌کند امّا عللی است که مانع از ظهور آثار این تجلّیات است که قهراً وقتی که پا از این دنیا به عالم بالاتر گذاشت، مُرد، وفات کرد، گذشت به برزخ یا برازخ و عوالم دیگر، همه‌ی آن تجلّیات و آثار بروز می‌کند اِلّا که در حیات دنیا عللی بوده که این آثار تجلّیات بروز نمی‌کرد یعنی در حقیقت تجلّیات بود امّا آثار آن در این‌جا بروز نمی‌کرد. یک عدّه از سالکین این‌طور هستند. البته اگر صلاح بود بعد‌ها هم من اشاره می‌کنم در این بین کسانی از سالکین هم هستندکه اصلاً مسئله‌ی آن‌ها این نیست یعنی این نیست که عللی است که آثار تجلّیات در وجود آن‌ها متجلّی نمی‌شود در حیات دنیوی، بلکه اصولاً به خود آن‌ها مربوط نیست. فقط نظر خاصّی از حق برای آن‌ها است که آن‌ها را که در اصطلاح اسامی خاصّی هم دارند که خدا نمی‌خواهد آن‌ها در این‌جا آثار تجلّیات در وجود آن‌ها به ظهور برسد، این‌ها هم دسته‌هایی از سالکین هستند ✍🏻سایت معاونت تهذیب حوزه های علیمه @Asemani_bashim
حاج آقا دولابی: وقتی کسی را همه طرد کردند، آن وقت خدا او را پناه می دهد و می گوید خودم تو را می خواهم. کُلُّ ذَنبِکَ مَغفُورٌ سِوَی الاِعراضِ عَنِّی اُدنُ مِنِّی، اُدنُ مِنّی، اُدنُ مِنّی همه ی گناهانت جز روگرداندن از من بخشیده شده است؛ به من نزدیک شو، به من نزدیک شو، به من نزدیک شو. آن قدر حق تعالی با ما مدارا کرد که «حَتّی کَاَنّی لا ذَنبَ لی». گویا ما اصلاً گناهی انجام نداده ایم. بلکه بالاتر، آن قدر به ما لطف و محبّت فرمود که گویا ما به او لطف و منّت داریم. «کَاَنَّ لیَ التَّطَوُّلَ عَلَیکَ» و آن قدر مدارا کرد که گویا ما امیریم و او مأمور، ما دستور می دهیم و او اجرا می کند؛ «اُدعُونی اَستَجِب لَکُم». ✍️ مهدی طیّب، کتاب مصباح الهدی ص 178 @Asemani_bashim
حاج آقا فاطمی نیا: مرحوم آيت الله سيدمحمدحسن الهي (برادر علامه طباطبايي) فرمودند: من يكي از علماءگذشته را به فاتحه اي ياد ميكردم؛ يك روز باحالت گله باخود مي انديشيدم كه ماگاهي براي شما فاتحه ميفرستيم،اماچيزي نميبينيم،شما هم از ما يادي بكنيد! گويا شب بعدش بود كه آن عالم به خوابم آمد وگفت: از ما گله كردي؟! يادت هست كه آن روز درفلان اداره كارت حل نميشد، اما يكدفعه ديدي موانع برطرف شد و قبول كردند كارت را درست كنند و مشكلت حل شد؟! آن كار من بود! ✍کانال استاد @saatibarayagha @Asemani_bashim
آیت الله ضیاء آبادی: قرآن اکنون بر ما تجلی کرده است اما ما نامحرمان نمی‏توانیم جمال زیبای قرآن را ببینیم. فقط این خطوط و مفاهیم اندکی از آن را فهمیدیم متاسفانه یک عمر دنبال آن هستیم که “ضاد” و “ولا الضالین” را خوب بگوییم. بعد هم افتخار می‏کنیم که من ضاد را درست گفتم، طا را درست گفتم، تاء را درست گفتم! اما با اصل و تجلیات آن نامحرم هستیم. با یک ضاد درست کردن غوغا به پا می‏کنیم، اما افسوس که آن را درک نکردیم. یک ظرف طلا پر از آب حیات به ما داده‏اند که از آن بنوشیم، اما آمدیم ظرف را وارونه کردیم، آب حیات را ریختیم و دنبال طول و عرض ظرف هستیم! اما اصل آن که آب حیات بوده را خالی کرده‏ایم. قرآن را همین طور همه چیزش را رها کردیم، قرآن را وارونه کردیم، دنبال ضاد گفتن هستیم و سر ظرفش دعوا داریم که عمقش چقدر است و طولش چند است! اما اصل آب را خالی کرده‏ایم. امام زمان (عج) هم امروز از این زندگی نگبت بار ما رنج می برد از دست ما مولا نارحت هست بعد هم می گوییم عاشق مهدی عج هستیم و به ظواهر چسبیده ایم و هی می گوییم مهدی بیا مهدی بیا آن چیزی که لازم است معرفت محبت اطاعت است تا اطاعت نباشد معرفت نیست حال ما که مطیع نیستیم عاشق هم نیستیم مولا خودش هم میگوید با پرهیز کاری کمکم کنید الان هم امام زمان عج چون کمکی ندارد نمی آید. کسی او را کمک نمی‏کند، فقط ظاهرا محب مهدی (عج) هستیم ✍️درس اخلاق 1389 @Asemani_bashim
آیت الله بهجت: تمامی ابتلائات، به اختیارخود ما پیش می آید؛ یعنی چون ما اطاعت خدا را به اختیار خود ترک می کنیم و معصیت اورا اختیار می کنیم، ناچار سزای کارهای ما گرفتاری و بلا برای ما است ✍️منبع : کتاب جرعه وصال @Asemani_bashim
آسمانی باش ۲: جناب حجه الاسلام شاه آبادى نقل کرد: روزى به همراه استاد محمد رضا حکیمى به محضر یکى از بزرگان موثق تهران، رفته بودیم. آن عالم بزرگ به نقل از مرحوم استادشان، عابد زاهد و عارف ربانى شیخ حسنعلى نخودکى و او نیز از استادش نقل کرد که: « در ایام جوانى در نجف اشرف به درس و بحث مشغول بودم. روزى جوانى ساده اى به نزدم آمد و از من، تدریس جامع المقدمات را خواست. من با این که وقتى اندک داشتم، بر اثر اصرارهاى مکرر او، تدریس براى وى را پذیرفتم، ولى با گذشت چند روز متوجه شدم که استعداد و توانایى فهم شاگرد بسیار اندک است و او علیرغم تلاش مخلصانه اش، توانایى فهم مطلب را ندارد؟! من در عین حال چون دیدم او براى نوکرى امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف به سراغ طلبگى آمده است، شرم کرده و چیزى به روى خود نمى آوردم، تا مبادا شاگردى از شاگردان آن حضرت را آزرده خاطر کنم. ایامى بدین منوال گذشت، تا آن که روزى او براى تحصیل نیامد و از آن روز به بعد نیز نیامد که نیامد. سالها از این ماجرا گذشت، تا آن که او را در بازار نجف در حالى دیدم که معمم شده و لباس پوشیده است!؟ پس از سلام، حالش را پرسیدم، پاسخ هایى که بسیار پرمعنا بود. زود متوجه شدم که این پاسخ ها و حالات رفتارى وى کاملا غیر عادى است. پس از او براى صرف نهار به حجره ام دعوت کرده و او نیز پذیرفت. پس از آمدن شاگردم به حجره و پذیرایى اولیه، از درس و بحثش پرسیدم. او ابتدا نمى خواست تاریخچه زندگى اش را بگوید، ولى پس از اصرارم و بخصوص توجه دادنش به این که بر او حق استادى دارم، او به ناچار لب به سخن گشود و گفت:حتما یادتان هست که شما هر چه درس مى دادید و توضیح مى فرمودید، کمتر مى فهمیدم. پس متوجه شدم که استعداد درس خواندن ندارم. مانده بودم که در کسوت روحانیت، چه کنم؟ پس از فکر زیاد پیرامون وظایف یک طلبه، فهمیدم که نه تنها نمى توانم مساله بگویم – که خود کارى سخت و دشوار است – بلکه توانایى گفتار احادیث براى عامیان مردم را نیز ندارم؛ زیرا که مفاهیم و قواعد عربى روایى را یاد ندارم، تا بتوانم آن روایات را براى مردم عادى بیان و تفسیر نمایم. پس تصمیم گرفتم که فقط قرآن بخوانم و با قرآن انس داشته باشم. پس روزها به بیابان رفته و از صبحگاهان تا غروب در آن بیابان برهوت مى نشستم و به قرائت قرآن مى پرداختم. پس از چندى، به گونه اى در تلاوت قرآن محو شدم، که حتى متوجه عبور گله هاى گوسفند نیز نمى شدم. ماه ها با خوشى فراوان بر من گذشت! تا آن که روزى متوجه شدم مردى در کنارم ایستاده و همراه با من به تلاوت مشغول است. آنچنان از دنیا و همه چیزش بریده بودم، که لحظه اى بر آن فرد توجه نکرده و همچنان به قرائت خویش ادامه دادم. از آن روز به بعد آن مرد نیز به کنارم مى آمد و سمت راست پشت سرم مى نشست و با من به تلاوت قرآن مى پرداخت. ولى باز به او توجه نمى کردم. چندى بعد متوجه شدم فرد دیگرى در سمت چپ من قرار گرفته و او نیز مانند فرد اول، که در سمت راست من قرآن مى خواند، به تلاوت و همخوانى با من مشغول شده است. به این یکى نیز توجه نکردم و همچنان به تلاوتم ادامه مى دادم! چند روزى گذشت، تا آن که روزى یکى از آن دو مرد مرا به اسم صدا زده و چنین به من خطاب کردند: چه آرزویى دارى؟ بدون اعتنا گفتم: هیچ. باز اصرار کردند که آرزویى را برایشان بگویم، با تندى تکرار کردم که آرزویى ندارم. یکى دیگر از آنان گفت: آیا آرزوى دیدن امام زمانت را دارى؟ ناگهان بر خود لرزیده و گفتم: کیستم که آرزوى دیدار او را داشته باشم؟ علماى بزرگ و دانشمندان باید به خدمت او در آیند، نه من بى سواد! آنان با لبخند گفتند: بیا تا تو را به خدمت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف ببریم! سراپاى وجودم را ترس و عشق فرا گرفته بود، ولى بالاخره توانستم بر خود مسلط شده و با ناباورى و به دنبال شان به راه افتادم. پس از طى مسافتى، کاملا متوجه شدم که نحوه حرکت ما به صورت طى الارض است و همین نیز مرا تسکین مى بخشید. پس از لحظاتى به تپه اى رسیدم که در بلنداى آن، خانه اى وجود داشت.آنان پاى تپه ایستادند و گفتند: شما به آن خانه بروید، امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف آنجاست. خوشحالى و ترس تمام وجودم را فرا گرفته بودم ، ولى به هر حال به سوى آن خانه روان شدم، ولى آنان همچنان ایستاده بودند و…» استاد مرحوم نخودکى گفت: سخن که به اینجا رسید، آن شاگرد سکوت کرد و دیگر ادامه نداد. به او اصرار کردم که چه شد؟ باز سکوت کرد. به او گفتم: من بر تو حق استادى دارم، به حق آن حق، بقیه اش را بگو! او باز به سکوت خویش ادامه داد. با ناراحتى و غضب از جا بلند شده در حجره را قفل کردم، آنگاه گفتم: نمى گذارم از اینجا بروى، باید بقیه اش را نیز بگویى. حجره ام در طبقه دوم مدرسه علمیه بود، پنجره هایى از کف اتاق به بیرون داشت ، او پس از شنیدن سخنان تند من، به آرامى از جاى برخاست، اشاره اى به پنجره هاى بسته حجره کرد،