eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
627 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪل ایران لشگر این #رهبــــر آزاده است یک اشاره کافی است این مملکت آماده است ڪربلا،یا روے نی در خواب بینی اے عدو ڪشور ما پاے رهبر تا ابد ایستاده استـ #رهبرانہ❤️ @asganshadt
🔴 #مزدوران #اسرائیل در #شهرداری و #شورای_شهر_شیراز چه غلطی میکنن👆 منتظر ماموریت (توطئه) جدید مزدوران اسرائیل در #شیراز باشید.. #شهرداری_شیراز #مزدور #اسرائیلی #دفاع_مقدس #شهدا #کوروش_پرستی #کوروش #ماموریت #صهیونیست #بهایی #فتوشاپ #عمدی #وزارت_اطلاعات #اطلاعات_سپاه #سپاه #رهبر #لانه
💢 دقيقا ٥ سال پيش #رهبر #آمریکا @asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرمنده شهدا هستیم... شادی روح شهدا صلوات #اللهم_صل_على_محمد_وآل_محمد #شلمچه #شهدا #شهدای_گمنام #رهبری #جبهه #دفاع_مقدس #جنگ_تحمیلی #فکه #رهبر #دوکوهه #یادگاری #بسیج @asganshadt
🌼🌼🌼 قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است جهـان محیط وسیع کرامت است   زمان زمان شروع مهدی است غدیـر دوم شیعـه، مهدی است   همه کنیـد قیـام و همـه دهید سلام امـام کـل زمان‌ها دوباره گشت امام 🌸🌸🌸 آغاز ولایت و زعامت مولا و سرورمان صاحب الزمان (عج)را به پیشگاه فرزانه و اردواح طیبه شهــ🌹ـدای جمهوری اسلامی (شهدای وشهدای طن و شهدای و امام راحل (ره) و تمامی مسلمانان داخل وخارج از کشور تبریکـــــ❤ـــ وتهنیت میگوییم سربازان و پیروان راستین آقا باشیم @asganshadt
3⃣1⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠همرزم #شهیدهمدانی از خاطرات دوران دفاع مقدس سردار می گوید : 🔹سال 80 وقتی به سمت #فرماندهی لشکر پیاده مکانیزه حضرت رسول استان تهران🗺 می رسند همزمان #جانشین قرارگاه ثار الله هم بودند . در زمان معارفه می گفت : من فرمانده لشکر نیستم🚫 من امانتدار هستم و فرمانده #شهیدمتوسلیان است . 🔹در سال 62 هم جز اهرم های تیپ محمد رسول اله (صل الله علیه وآله وسلم) همراه با ✓شهیدان همت، ✓شهبازی، ✓متوسلیان بود ؛ همیشه سخنانش برگرفته از #دفاع_مقدس یا منویات #رهبر یا حضرت امام بود . 🔹آلبومی از حضرت امام و مقام معظم رهبری داشت و هر وقت دلش می گرفت💔 آن را نگاه می کرد👁. بسیار #ولایت_مدار بود و می گفت اگر حضرت آقا دستور دهند تا پای جان حاضر به انجام آن هستم✊ و درنگ نمی کنم❌ 🔹درباره توصیه‌ای که #سردارهمدانی به وی داشته است گفت : ایشان به من اشاره داشت که حداکثر عمر ما 60، 70 سال است و باید از مال دنیا دوری کرد🚯 و امیدوارم بتوانیم #پرچمی که ایشون برافراشت را بالا نگه داریم چون ایشان یک استاد تمام اخلاق است👌 و همواره با #یگان‌ها و نیروهایی که با ایشان بودند روابط اخلاقی و فرهنگی هم داشتند✅ راوے: #آقای_علی_ثابت #شهید_حسین_همدانی🌷 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
#پیام_شهید سلام مرا به #رهبر عزيزم برسانيد و بگوييد تا آخرين قطره #خونم سنگر #اسلام را ترك نخواهم كرد با #خدا پيمان مي بندم كه در تمام #عاشورا ها و در تمام #كربلا ها با #امام_حسين_ع همراه باشم و #سنگر او را خالي نكنم تا هنگامي كه همه احكام #اسلام در زير #پرچم_اسلامي #امام_زمان_عج به اجرا درآيد. #شهید_عبدالحسین_پژوهنده @asganshadt
انتشار به مناسبت 🕊🕊🕊 🔹تقریضی که معظم انقلاب بر روی عکس شهید مدافع وطن هادی کاردیده نوشتند🌹🍃 "سلام خدا بر شهید عزیز" 🌹☺️ @asganshadt🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تصنیف دلنشین وبسیارزیبای"دل آرام" باصدای #حامدزمانی تقدیم به ولی امرمسلمین جهان حضرت #امام_خامنه_ای 💐 ❤️هرقدر لذت بردید برای سلامتی و طول عمر #رهبر عزیزمون صلوات بفرستید. ✨شهدا شرمنده ایم ✨ اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt🌷
سرنوشت عبای اهدایی به شهیدبیاضےزاده با بیان اینکه شهید بیاضی زاده ارادت خاصی به معظم انقلاب داشت، خاطرنشان کرد: همیشه تاکید داشت باید به حرف های عمل کنیم چرا که ایشان امام زمان (عج) هستند و باید گوش به فرمانشان باشیم؛ از آنجا که سعید جزو بود، یک مرتبه به دیدار رهبری رفت و از آنجا که عبای خود را نبرده بود، رهبری به او عبایی هدیه کردند؛ وقتی به خانه آمد از او خواستیم اهدایی رهبر را نشان دهد که گفت من لیاقت آن عبا را نداشتم و آن را به استادم کردم. اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇 @asganshadt
مواجه شدن انقلاب هنگام کوهنوردی با دختری که سگی در آغوش داشت  ۰۵ بهمن ۱۳۹۷ .ایران  ماجرای زیبای مواجه شدن رهبر انقلاب هنگام کوهنوردی با دختری که سگی در آغوش داشت… «سید مظاهر حسینی»، مدیرکل تشریفات دفتر مقام معظم می گوید: در برنامه کوهنوردی، ایشان به دختری برخورد که سگی در بغل داشت. شاید اگر هرکدام از ما بودیم به او تذکر می‌دادیم که این سگ نجس است؛ یا ممکن است باعث بیماری شود. اما ایشان رو کرد و از آن دختر خانم پرسید: اسم سگت چیست؟ چقدر دوستش داری؟ سپس گفتند: خب احکام نگهداری از سگ را هم می‌دانی؟ چند نمونه را برایش گفتند و سپس منبعی را معرفی کردند تا به آن رجوع کند و بخواند. دختر جوان که از این نحوه برخورد اشک بر دیدگانش جاری شده بود، گفت: من چطور بگویم شما را دیده‌ام. رهبری چفیه خود را به او هدیه دادند. این دختر ۲ روز بعد با دفتر تماس گرفت و گفت: به آقا بگویید بنده ارادتمندشان هستم. آن منبعی راکه معرفی کردند را خواندم واحکام نگهداری سگ را یادگرفتم وفهمیدم که سگ طبق حکم خدا نجس است که نباید آنرا داخل خانه یا اتوموبیلم بیاورم واگر بدنش خیس باشد دراثرتماس ایجادنجاست می کند که نباید آنرا لمس کنم واگر ظرفی را با زبان لیس بزند فقط با آب کشیدن پاک نمیشود ٬ باید برای طهارت آن وبرای از بین بردن میکربهای بزاق دهانش ٬ قبل از آب کشیدن هفت بار با خاک ضدعفونی کنم… این است برخورد با منکر که بازگو کننده معروف باشد  اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt
#رهبر هم باشی، نباید فراموش کنی که وظیفه پدربزرگی برای #نوه ات را باید به بهترین شکل ممکن انجام دهی! اینکه عده ای تا به جایگاهی دست پیدا می کنند، رفتارشون نسبت به #خانواده تغییر می کند. عاشقان شهادت 👇👇 💠 @asganshadt
🔰شهیدی که در قبر گفت 💠شهیدی که مزارش بارها توسط زیارت شده است. 🌸پس از شهادت عبدالمهدی مغفوری در ۴ ، پیکر پاکش را برای تشیع به آورده بودند. 🌺خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند. 🌼مادر خانم شهید مغفوری روایت می کند ، وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه مترنم است 🔹و پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطره‌ای شگفت دارد: 🔸وقتی می‌خواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به‌ یکباره منقلبمان کرد، وقتی پیکر شهید را در قبر می‌گذاشتیم صدای گفتن او را شنیدیم. ✅مزار در گلزار شهدای مسجد صاحب الزمان قرار دارد و عاشقان راه عشق و بر گرداگرد شمع وجودش پرواز می کنند. 🌷 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇 @asganshadt 🌷
✍️ 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده: اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt