eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
622 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
بعد از شهادتش🕊 یکی از دوستانش اومد منزلمون و تعریف می کرد از عملیاتشون که اول #محرم شروع شده بود.روز
0⃣9⃣4⃣ 🌷 💠از زبان مادر شهید: 🔰 حدود هفت سالش بود نزدیک ،مسجد داشت آماده می شد که دسته عزاداری🏴 آماده شود. 🔰مصطفی رفت از عزاداران مسجد کرد که سنج یا زنجیر بزنند.از بیرونش کردند🙁، گفتند :شما بچه هستید، نظم دسته عزاداری را بهم میریزید🗯. 🔰مصطفی خیلی ناراحت شد😔 وقتی برای من تعریف کرد، گفت: من سال دیگه خودم دسته راه می ندازم✊. 🔰واقعا همین شد و سال بعد با کمک و پسر عموها و باقی دوستانش یک راه انداختند✅. 🔰از همان کودکی خوب می کرد.بسیار باهوش بود👌. در یادگیری بازیها سریع بود، افکار 💭طرف مقابل را متوجه می شد. 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
@asganshadt
0⃣1⃣6⃣ 🌷 🔰اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر🏕 فرماندهی ، خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان نمی خواهی⁉️ گفتم : تا ببینم کی باشه😊! 🔰گفت : ، گفتم این محمد آقا کی هست❓لبخندی زد و گفت : هستم☺️.نگاهی به او کردم👀 و گفتم : چیکار بلدی؟گفت: بعضی وقت ها می خونم🎤. گفتم اشکالی نداره ، بخون! 🔰همانجا نشست و کمی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود👌. اشعاری در مورد (سلام الله علیها) خواند. 🔰 حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی از گردان قبلی خارج شده.کمی که با او صحبت کردم👥 فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است✔️. 🔰گفتم : به یک تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی📞 خودم باشی! قبول کرد و به ما ملحق شد.مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم بین بقیه نیروها. 🔰گفتم : باشه اما باید دسته شوی. قبول کرد✅. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد.بچه ها خیلی دوستش داشتند💞. همیشه تعدادی از نیروها اطراف بودند. 🔰چند روز بعد گفتم محمـــد باید گروهان شوی. قبول نمی کرد❌، با اسرار به من گفت: به شرطی که تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی!با تعجب گفتم: چطــور🤔؟ 🔰با خنده گفت😅: جان آقای مسجدی ! قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. محمد خیلی خوب بود👌. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید گروهان بشی. 🔰رفت یکی از دوستان را کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری😐!کمی فکر کرد💭 و گفت : قبول می کنم ، اما با همان قبلی! 🔰گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری⁉️ اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی ؟اصرار می کرد که نگوید. من هم می کردم که باید بگویی کجا می روی.بالأخره گفت. 🔰حاجی تا زنده هستم به کسی نگو🚫، من سه شنبه ها از این جا می رم و تا عصر چهارشنبه بر می گردم.با تعجب نگاهش می کردم😧. چیزی نگفتم. 🔰 بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری تا را می رود و بعد از خواندنن نماز📿 امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گرد.یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب🌘 برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم.سرش به شیشه بود. مشغول خواندن بود. قطرات اشک😭 از چشمانش جااری بود. 🔰در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار ماشین🚕 عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم را خواندم و سریع برگشتم! ✍به روایت از همرزم شهید 🌷 🌹🍃🌹🍃 @asganshadt
"جنگ نرم " نه گلوله ای ،نه تیرونه ترکشی! درجنگ نرم خمپاره ای ازآسمان بزمین نمی باردتاپیکری رابی غسل وکفن گلگون سازد. درجنگ نرم موشکی چندتنی به قصدگهواره ی بی حفاظ کودکی معصوم، شلیک نمی شودتالبخندراازلبان زیباومعصومش بگیردوبسان پروانه درآتش کینه بسوزد! جنگ نرم،جنگ نامحسوس ونابرابرنیامده تاتنهابرادرن وعزیزانمان رامثل هشت سال دفاع مقدس ازمابگیردیا که آبادان مان راویران وخرمشهرمان راخونین شهرسازد. جنگ نرم آمده تاهست ونیست مان رابه یغما برد. شهیدان برای حفظ ارزشهایی که اکنون زیرباران تیروترکش قرارگرفته،مردانه جنگیدندوبه خیل دیگریاران شهیدشان پیوستند. نسلی قهرمان که دربرهه ای اززمان متحول شدند زیبازیستندوزیباترشهیدشدند. وازآن لحظه تاابد برعهدوپیمانشان باخدااستوارماندند! ازمرگ هراسی نیست که خود یک تولداست... ترس ازفردای قیامتی ست که مقابل شهیدی قراربگیریم وازمابپرسدبعدازما،چه برسرآرمانهای پاکمان آوردید؟! چاره ای نیست لاجرم یک روزبایدهمه درمقابل شان پاسخگوباشیم. مجازی ،ادب وهنر @asganshadt