eitaa logo
دانلود
زهـرا بیـا به بغداد زندانیت شد آزاد زندانی غریبت زیر شکنجه جان داد آخر کنار زندان حق نبی ادا شد در زیــر تـازیانه فــرزند او فدا شد با اشک مخفیانه با چشم پر ستاره از زهر کین دلش شد قرآن پاره پاره مرغی که از برایش زندان شد آشیانه بـر پیکــرش عیــان بــود آثـــــار تـازیانه قاتـل کنـار زنـدان، بـر گردنش غل انداخت از حلقه‌های زنجیر، زخم تنش گل انداخت حمل جنازه او غوغای محشری بود تابـوت او بـه شانه از تختۀ دری بود پروانه‌ها بسوزید، شمعی دگر نمانده از طـایر ولایت، جـز مشـت پــر نمانده سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
حس مي‌کنم در مرقدت عطر دعا را عطر توسل هاي در باران رها را غرق اجابت مي شود دست نيازش هر کس که مي خواند در اين مرقد خدا را اي مظهر رأفت براي تو چه سخت است خالي ببيني دست محتاج و گدا را آهم کبوتر مي‌شود تا گنبد تو مي‌آورد فريادهاي يا رضا را آئينه هاي لطف تو تکثير کردند در چشمة دل اشک هاي بي صدا را آقا کنار پنجره فولادت آخر مي‌گيرم از دستت برات کربلا را اي زائران اينجا دخيل غم ببنديد بر آستانش ندبه‌ی «آقا بيا» را پائين پاي تو غباري مي سرايد شعر کرامات نگاه کيميا را سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
صبرت از پای درآورده شکیبایی را ای که سوزانده غمت لالهٔ صحرایی را دل به دریا بزند هرکه دلش بی‌تاب است تو به صحرا زده‌ای آن دل صحرایی را داغت آنقدر زیاد است که غم کرده علم در دل سوخته‌ات خیمهٔ تنهایی را دیده‌ای آنچه تماشا نشود با هر چشم و کسی چون تو ندید آن همه زیبایی را دم به دم خطبهٔ غرّای تو تیغ علوی‌ست بر سر انداخته‌ای چادر زهرایی را قلم از لحن تو سرمشق متانت برداشت از تو آموخت سخن شیوهٔ شیوایی را آه ای سنگ صبور دل بی‌تاب رباب! باز آرام بخوان نغمهٔ لالایی را سلام الله علیها اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
جايی برای كوثر و زمزم درست كن اسما برای فاطمه مرهم درست كن تابوت كوچكی كه بميرم درون آن با چند تخته چوب برايم درست كن تا داغ اين شقايق زخمی نهان شود تابوتی از لطافت شبنم درست كن مثل شروع زندگی مرتضی و من بی‌زرق و برق، ساده و محكم درست كن از جنس هيزمی كه در خانه سوخت، نه از چند چوب و تختۀ مَحْرَم درست كن طوری كه هيچ خون نچكد از كناره‌اش مثل هلال لاله كمی خم درست كن سلام الله علیها اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
هر نسیمی خسته از کویت خبر می‌آورد چشم تر می‌آورد، خونِ جگر می‌آورد خارها در چشم دارد، استخوان‌ها در گلو هر کسی «دیوار و در» را در نظر می‌آورد این بهار تازه دارد شاخه‌ای گل در بغل وایِ من، اینک خزان با خود تبر می‌آورد یاد تو گل کرده چون داغی به باغ جان مگر؟ هر درختی غنچه‌های شعله‌ور می‌آورد روضه‎خوان می‌برد دل را پیش از این تا کربلا ناله‌ای امّا دلم را سوی «در» می‌آورد «بارالها خانۀ همسایه‌ها را گرم کن» مادری دست دعا انگار برمی‌آورد سلام الله علیها اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
به علی قسم به علی قسم          که ستارهء سحرم بمان ز مدینه حرف سفر مزن          مرو یک دم از نظرم بمان همه جا انیسی و مونسم        همه کاره ام همۀ کسم شده خواهشم که تو را قسم          به وجود شعله ورم بمان به تنم توان به دلم قرار          به رخم نشست غم روزگار تو خودِ سپر خودِ ذوالفقار          به حمایتم سپرم بمان ز غم ای بهار چه خزان شدی          به جوانی ات چه کمان شدی نگران شدم نگران شدی          مرو از برم به برم بمان نگرانِ زخمِ تنت شدم          متوجهِ حسنت شدم نگرانِ بی کفنت شدم          به هوای دو پسرم بمان نکنم عبور دگر از گذر          گله دارم از درِ شعله ور  زغلاف تیغ ،  زجفای در          ز غم تو سوخت جگرم بمان توکه تکیه گاه منی مرو          نگرانِ آهِ منی مرو همۀ پناه منی مرو          تو چو سایه ای به سرم بمان گُلِ دیده ات پُرِ شبنم است          به دل علی غم عالم است که بهشتِ بی تو جهنم است          گلِ یاسُ محتضرم بمان سلام الله علیها اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد سیلی محکم او چشم مرا تار نمود مادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد قصه ی کوچه عجیب است مهاجر اما وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد سلام الله علیها اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
تو ای مادر آخر کجا میروی غریب است بابا چرا میروی مگر دوش زینب عسایت نبود چرا مادرم بی عسا میروی چرا بستری گشته بیت وحی تو بیرون ز دارالشفا میروی ز شهری که ماند است بابا غریب تو ای با علی آشنا میروی به بستر نخفتی تو حتی شبی چرا خفته بر دستها میروی بگویم بگریم دگر در بقل چرا مادر از پیش ما میروی گره شد غریبی به قلب پدر تو ای خانه مشکل گشا میروی سلام الله علیها اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
از لاله زار توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود گر می گذاشت گلچین، آن گل جوانه می زد من ایستاده بودم دیدم که مادرم را دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می زد گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد وقتی که باغ می سوخت، صیاد بی مروت مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را از ناله ای که مادر در آستانه می زد این روزها که می دید موی مرا پریشان با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد سلام الله علیها اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
گوشه ی چادر تو تا که به در میگیرد مرتضی پشت سرت دست به سر میگیرد تو فقط فضه بیا فاطمه را زود ببر چون که دارد دَم در معرکه در میگیرد از همان روز که برگشتی از آن کوچه حسن زانویش را چه غریبانه به بر میگیرد دخترت گفت در این خانه که نامحرم نیست پس چرا مادرمان رُخ ز پدر میگیرد فاطمه دخترمان حال تو را میداند چند روزیست تو را زیر نظر میگیرد زودتر خوب شوی فاطمه جان خوبتر است زن همسایه سه ماه است خبر میگیرد سلام الله علیها اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
بخند...گریه ات آخر مرا ز پا انداخت مرا ز پا و تو را دیگر از نوا انداخت به جان من بخورد درد تو، نخور غصه غم تو لرزه به اندام مرتضی انداخت غریبگی نکن ای آشنای مرد غریب بگو چگونه تورا کوچه از صدا انداخت بگو چه کار کنم تا مرا حلال کنی؟ تورا حمایتِ از من در این بلا انداخت دو تا نشان زده با تیر خود، زمین خوردم همان کسی که تورا بین کوچه ها انداخت ببینمت! چقدر بد زده تو را نامرد که ضرب پنجه او روی گونه جا انداخت ببین نتیجه سیلی بی هوا این است ز هر کلام تو یک در میان هجا انداخت نفس کشیدی و من بند آمده نفسم لباس خونی تو از نفس مرا انداخت ز لب گزیدن تو درد سینه ات پیداست جدال دنده و سینه تو را ز پا انداخت سلام الله علیها اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d