مردک پست که عمری نمک حیدر خورد
نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد
هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم
نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد
آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم
مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد
سیلی محکم او چشم مرا تار نمود
مادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد
حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد
باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد
قصه ی کوچه عجیب است مهاجر اما
وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
تو ای مادر آخر کجا میروی
غریب است بابا چرا میروی
مگر دوش زینب عسایت نبود
چرا مادرم بی عسا میروی
چرا بستری گشته بیت وحی
تو بیرون ز دارالشفا میروی
ز شهری که ماند است بابا غریب
تو ای با علی آشنا میروی
به بستر نخفتی تو حتی شبی
چرا خفته بر دستها میروی
بگویم بگریم دگر در بقل
چرا مادر از پیش ما میروی
گره شد غریبی به قلب پدر
تو ای خانه مشکل گشا میروی
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
از لاله زار توحید آتش زبانه می زد
گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می زد
در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود
گر می گذاشت گلچین، آن گل جوانه می زد
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می زد
گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد
گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره
او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد
وقتی که باغ می سوخت، صیاد بی مروت
مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد
با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را
از ناله ای که مادر در آستانه می زد
این روزها که می دید موی مرا پریشان
با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
گوشه ی چادر تو تا که به در میگیرد
مرتضی پشت سرت دست به سر میگیرد
تو فقط فضه بیا فاطمه را زود ببر
چون که دارد دَم در معرکه در میگیرد
از همان روز که برگشتی از آن کوچه حسن
زانویش را چه غریبانه به بر میگیرد
دخترت گفت در این خانه که نامحرم نیست
پس چرا مادرمان رُخ ز پدر میگیرد
فاطمه دخترمان حال تو را میداند
چند روزیست تو را زیر نظر میگیرد
زودتر خوب شوی فاطمه جان خوبتر است
زن همسایه سه ماه است خبر میگیرد
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
بخند...گریه ات آخر مرا ز پا انداخت
مرا ز پا و تو را دیگر از نوا انداخت
به جان من بخورد درد تو، نخور غصه
غم تو لرزه به اندام مرتضی انداخت
غریبگی نکن ای آشنای مرد غریب
بگو چگونه تورا کوچه از صدا انداخت
بگو چه کار کنم تا مرا حلال کنی؟
تورا حمایتِ از من در این بلا انداخت
دو تا نشان زده با تیر خود، زمین خوردم
همان کسی که تورا بین کوچه ها انداخت
ببینمت! چقدر بد زده تو را نامرد
که ضرب پنجه او روی گونه جا انداخت
ببین نتیجه سیلی بی هوا این است
ز هر کلام تو یک در میان هجا انداخت
نفس کشیدی و من بند آمده نفسم
لباس خونی تو از نفس مرا انداخت
ز لب گزیدن تو درد سینه ات پیداست
جدال دنده و سینه تو را ز پا انداخت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
وقتی که حال و روز تو بهتر نمی شود
در چهره ام امید میسر نمی شود
با زحمتی دو دیده به من بازکن گلم
آیینه از نگاه، مکدر نمی شود
پرپر مزن میان قفس، ای شکسته پر
این پر برای پر زدنت پر نمی شود
از میخ در حکایت شرم مرا بپرس
رویم سپید پیش پیمبر نمی شود
بر روی زخم گونه ی خود جان مرتضی
مرهم گذار، گوشه معجر نمی شود
داغت عجیب پشت علی را شکسته است
از پا فتاده، فاتح خیبر نمی شود
باشد، حسین را به برم می کشم، برو!
اما بدان، محبت مادر نمی شود
با التماس گفت: مرو! پیش من بمان
زهرا اشاره کرد که : دیگر نمی شود
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
ناله کم کن تا نبینی بر لبانم آه را
غصه ی تو داده بر من این غمِ جانکاه را
میکنی این خانه را خود رو براه و میبری
از دو پای حیدرت بانو توانِ راه را
خوب میدانم چه دردی در وجودت میکشی
زانکه دیدم دودِ بر در...خونِ بر درگاه را
با پرِ چادر مپوشان صورتت از روی من
تا ببینم محرمم آن چهره ی چون ماه را
رو به درگاه خدا کن دست خود بالا ببر
کن دعایی حالِ این قوم بدِ گمراه را
گر که میخواهی نمیرم جان زهرا قطع کن
گریه های جانگداز و ناله ی ناگاه را
میروی تو میرود سنگ صبورِ خانه ام
میروم تا پر کنم از غصه هایم چاه را
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟
پیشِ رویم چادر از رو بر نمیداری چرا؟
کس نمیگوید سلامم...کس نمیگوید جواب
بین این غمها تو قفلِ غم به لب داری چرا؟
رنگِ رخسارت خبر از روزگارت می دهد
کارِ خانه پس چرا لبخندِ اجباری چرا؟
هر چه پرسیدم ز حالت زود گفتی بهترم
پس بگو دستت ز پهلو بَر نمیداری چرا؟
ردِّ خونی پشتِ در روی زمین بینم... ولی
خیره با چشمان کم سو سوی مسماری چرا؟
یارِ هجده ساله ام رنگت چنان صد ساله هاست
دست بر زانو خمیده سمت دیواری چرا؟
این دعایت را شنیدم مرگ میکردی طلب
نوبهارِ خانه ام از عمر بیزاری چرا؟
ای همه پشت و پناهم عزم رفتن کرده ای؟
قصدِ این داری که از من دست برداری ؟ چرا؟
صبح تا شب کارِ خانه نیمه ی شب گرمِ آه
هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
این قدربین رفتن وماندن نمان بمان
پیرم مکن ز بارغمت ای جوان بمان
خورشیدمن به جانب مغرب روان مشو
قدری دگر به خاطراین آسمان بمان
مهمان نه بهار علی پا مکش ز باغ
نیلوفر امانتی باغبان بمان
ای دل شکسته آه تو ما را شکسته است
ای پرشکسته پر مکش از آشیان بمان
دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند
ای هم نشین این دل بی همزبان بمان
راضی مشو دگر به زمین خوردنم مرو
بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان
روی مرا اگر به زمین می زنی بزن
اما بیا بخاطراین کودکان بمان
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
اینقدر بین رفتن وماندن نمان بمان
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
مثل شمع سحری آب شدی از گریه
از خودت بی خبری آب شدی از گریه
بسترت خیس شد از اشک بیا گریه نکن
ناله ها از نفس انداخت تو را گریه نکن
دل من از نفس سوخته ات آگاه است
مثل اینکه شب بی مادریم در راه است
لحظه ها سخت تر از سخت به تو میگذرند
زخم ها گرچه که مخفی ست ولی جلوه گرند
زهره خانه حیدر چه شده خاموشی؟
ساکتی مادر من یا نکند بی هوشی؟
مثل تنهایی بابا چقدر تنهایی
دور کن از سر خود فکر سفر تنهایی
طرحی از قامت چون کوه تو باقی مانده
سایه ای از تن مجروح تو باقی مانده
دور از چشم هراسان حسن گریه نکن
این چنین ناله جانسوز نزن گریه نکن
بعد از آن کوچه باریک بهم ریخته ای
از همان لحظه تاریک بهم ریخته ای
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
جان علی! جانم فدایت کَلِّمینِی
کُشتی مرا با گریه هایت کَلِّمینِی
حرفی بزن، آهی بکش، بیچاره ام کرد
این اشک های بی صدایت کَلِّمینِی
بسته ست جان من به پلک نیمه جانت
می میرد آخر مرتضایت کَلِّمینِی
از غصه هایت با علی هم درد دل کن
ای در صبوری بی نهایت کَلِّمینِی
روضه بخوان امشب بخوان از داغ محسن
با من بگو از آن حکایت کَلِّمینِی
از ماجرای کوچه که چیزی نگفتی
تا دق نکرده مجتبایت کَلِّمینِی
پلکي بزن تا قلبهامان جان بگيرد
جان شهید کربلایت کَلِّمینِی
نيمه نگاهي کن به حال زينبين و
بردار دست از این دعایت کَلِّمینِی
ذکر شب و روزت شده «عَجِّل وَفاتِی»
آوای جانسوزت شده «عَجِّل وَفاتِی»
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d