eitaa logo
دانلود
میان قبله محراب ناله ها کردم به هرقنوت برای همه دعا کردم برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم گرفته مسجد کوفه شمیم تو زهرا ببین چه محشری از عاشقی به پا کردم میان گودی محراب تا زمین خوردم عجیب یاد تو و داغ کوچه را کردم تو گیر کردی و نام مرا صدا کردی ببین به صورت خونین تورا صدا کردم عزیز من به تو گفتم که بی تو می میرم ببین به عهد چهل ساله ام وفا کردم دلم زبس نگران نگاه زینب بود دوشانه حسنین خودم رها کردم محارمند کنون دور دخترم اما اشاره جانب گودال کربلا کردم تمام شاخه گلانش به نیزه چیده شود به پیش دیده زینب گلو بریده شود سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
دلی که سوخت زغم شمع محفلش سازند به هم نشینی پروانه نائلش سازند دل شکسته بباید که ظرف غم گردد کسی که درد ندارد چه با دلش سازند کسی که شکر کند در مسیر سختی ها رسد به آن چه که حلال مشکل اش سازند خوشا حیای جنابی که چشم می بندد اگر به آینه رویان مقابلش سازند حسین جان! ای که به کوی تو عرش سجده برد خوشا کسی که در این مسیر سائلش سازند گدائی سر کوی تو کار هر کس نیست مگر کسی که بسوزند و قابلش سازند مس وجود محبت همین نه زر نشود که در شراره عشق تو کاملش سازند ولایت تو امان نامه همیشگی است نه صفحه ای ست که با مرگ باطلش سازند سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
جاده‌ی وصل علی و فاطمه هموار بود لحظه‌ی پرواز روح حیدر کرّار بود رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانی‌اش یعنی این که جوشش زخم سرش بسیار بود گوشه‌ی خانه به سر قرآن گرفته زینبش بر لبش امّن یجیب و ذکر استغفار بود چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت گوییا آماده‌ی رفتن به سوی یار بود بعد زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود! یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود یک نگاه دیگرش هم بر در و دیوار بود غصّه‌ی خانه‌نشینی و غم سی ساله‌اش پیش چشمش می‌گذشت و غرق این افکار بود ماجرای کوچه و روی کبود فاطمه مثل یک دیوار خانه بر سرش آوار بود آن چه که شیر خدا را بر زمین انداخته ضربه‌ی تیغ عدو نه... تیزی مسمار بود ... آمد استقبال او با شاخه‌ی گل، همسرش روی دستش غنچه‌ی شش ماهه‌ی خون‌بار بود سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
شبهای قدر آمد و آقا نیامدی زیباترین ستاره ی دنیا نیامدی ما را امید وصل تو اینجا نشانده است ما آمدیم، یوسف زهرا نیامدی امشب بیا به مجلس ما هم سری بزن قدرِ گذشته رفت و به اینجا نیامدی گفتیم جمعه می رسد و می رسی، ولی جمعه گذشت و حضرت دریا نیامدی مانند طفل گم شده ای گریه می کنم خیمه نشین، از دل صحرا نیامدی مثل یتیم کوفه خرابه نشین شدم صاحب عزای مجلس مولا نیامدی سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
اگر توفیقی از خدمت برش گردد نصیبم چه خوش میگردم و گردم فقط گِرد حبیبم مرا کاری نباشد با کسی دیگر چه خواهم کسالت میخرم بر جان که باشم با طبیبم چه شیرین شور شیدایی درون جان نشیند در آن وقتی که آید در نظر یار شبیبم خبر آمد زمین خاکیان ماوای یار است نشانی جویم و گویم به یاران من غریبم به هر سوی زمین دنبال او "مشتاق" دیدار دگر جنت نمیخواهم گریزان سوی سیبم سلام الله علیه
تکیه بر کعبه زند فرزند زهرا عاقبت شمسِ عالم لاجرم گردد هویدا عاقبت تشنگان را ده بشارت ساقی از ره می رسد تشنه داند معنی محیای محیا عاقبت صاحب دین نبی او، خصمِ خصمش ذوالفقار سنت جدش یقینا گردد احیا عاقبت او که شمشیر کجش آخر نماید مستقیم قامت و دیوار دین را تا ثریا عاقبت صد غزل بی نور مه آرای او زیبا نشد هر غزل از یمن او گردد فریبا عاقبت سلام الله علیه
گشتی مسافر عشق تا عاشقی بماند تا عازم ره عشق راه سفر بداند چون عزم پر کشیدن داری و شوق پرواز آهسته رو که یارت دل از تو بر کشاند تو شمع آستان و پروانه دور شمعی شور تو مدعی را از بزم تو براند با شوق جان سپردن برگشته نزد بابا گفتی عطش پدر جان، جان مرا ستاند وقتی صدایت آمد، آمد پدر کنارت رویش به روی رویت حالا پدر نشاند با پای خود به میدان رفتی و پر گرفتی آخر پدر به نزدت با یک عبا بخواند پر پر شده جوانم، باید از این جوانان آید کسی و او را تا خیمه ها رساند بعد از تو اف به دنیا ای اکبر غریبم دنیا نخواهد آن کس کز تو جدا بماند گر وصل تو طلب کرد قلبِ غمینِ "مشتاق" تا چشم سر نبندد قلبش رهت نداند سلام الله علیه
کی می رسد به دستم آن می که می گشاید هر قطره اش ز دل ها هر عقده ای که دارد کی می رسد زمان دیدار و پر کشیدن با یک نگاه شیرین تا آسمان رسیدن گشتم اسیر نفسم یارا رهایی ام ده در محبست دلم را بنما اسیر و بنده کهف حصین تو هستی بر درگهت نشینم گر رهنما تو هستی بیراهه برگزینم تا طلعت جبینت با غمزه جلوه گر شد دل گشته با فروغی زین جلوه بیخود از خود سلام الله علیه
حال ما را بنگر ای ماه نهان ای که هستی صاحب عصر و زمان ما تجلی عدم، هستی تویی گر نباشی عالم از هستی تهی حال ما از هجر تو گشته خراب کی شود انگور ما گردد شراب عاشقانت در بلا گشته غمین نای دل دارد نوایی آتشین شب گذشت اما نشد آخر سحر دم به دم دل ها همه آشفته تر در زمان غیبتت افسرده ایم در نبودت خسته و پژمرده ایم ای نگارِ آخرینِ چهار و ده با حضورت بگذرد شام سیه غافل از تو شاه ذره پروریم بگذر از ما تا از این غم بگذریم داغ دیرین روی دل مانده به جا یک سفر در محضرت کرب و بلا سلام الله علیه
ز همه دست کشیدم ره تو می جویم من فقط عطر گل باغ تو را می بویم حکمت از آن دو لب لعل خودت می تابد قبله ام روی تو، گیرم ز حکیمان رویم اگر از دست خودت قطره ی نابی برسد جانم از آن چه ز غیر از تو رسد می شویم گر گدایی ز گدایان بکنم ننگم باد من گدای تو و فاش این سخنم می گویم تا تویی صاحب دین و ترجمان بهر کتاب قول من قول تو و خوی تو باشد خویم هر رهی جز ره تو جانب ترکستان است من فقط راه علی و پسرش می پویم سلام الله علیه
در این غوغای بی آبی، که خشکیده همه گل ها به اَمر تو شدم، سقّا، منم عبد و تویی مولا شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت علمدارم چه غم دارم، که از دستم علم افتد مباد از دفتر عشقت، به نام من قلم افتد شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت خدای کعبه جز رویت، نداده قبله ای یادم نماز آخرم بود، و به سر بر سجده افتادم شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت ببین از بادۀ عشقت، به میدان مستی افتاده مگر دامان تو گیرد، به راهت دستی افتاده شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت امیر لشگرت بی دست، میان لشگری مانده بیا بنگر ز پروانه، فقط خاکستری مانده شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت به تو شرط وفاداری اگر بر جا نیاوردم کمک کن تا که برخیزم، به دور مادرت گردم شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت ببین احسان یک بانو، سرم بگرفته بر زانو به چشمِ پر ز خون دیدم، گرفته دست بر پهلو شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت گل ام البنین عباس، به دریا تشنه لب پا زد به دریا پا نهاد اما، لبش آتش به دریا زد شود جانم به قربانت، به قربان تن و جانت سلام الله علیه اشعار سلام الله علیهم اجمعین https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d