اگرچه بر دلم گناه، چهرهی ممات داد
ولی دعای صاحب الزمان مرا حیات داد
فدای آن طبیب که به هر محله سر زد و ...
دوای هر مریض را به لطف و التفات داد
زمان لغزشم کنار منجلاب معصیت
به پای سست و بی ثباتِ این گدا ثبات داد
نداشتم لیاقتِ غلام پنج تن شدن
به لطف خود، جواز نوکریِ آن ذوات داد
همین که خواب غفلت از امام، بست دیدهام
صدای زنگ ساعت نجف مرا نجات داد
خدا نویدِ فتح مرتضی میان جنگ را
به حضرت رسول با نزول عادیات داد
نگو چرا دلت همیشه مست خاک حیدر است
به خاک خلقتم ابوتراب مختصات داد
بساط رزق کربلا به دستهای مادر است
همیشه لطف فاطمه به دست ما برات داد
دو ماه و نیم دیدهاش کبود بود و تار دید
همان زنی که نور بر تمام کائنات داد
به پهلوی شکسته، هر تکان عذاب آور است
چه رنجها به فاطمه اقامهی صلاة داد
#محمد_جواد_شیرازی
اشعار مهدویت👇
@ashaaremahdaviat