«چو خدا بود پناهت چه خطر بود ز راهت؟
به فلک رسد کلاهت که سر همه سرانی»
#مولانا
من پشیمان نیستم اما نمیدانم هنوز
دل چرا در بازی نیرنگها یکرنگ بود
#فاضل_نظری
طعنهی خلق و جفای فلک و جور رقیب
همه هیچاند اگر، یار موافق باشد ...
#شوریده_شیرازی
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی ست
شب چُنین روز چُنان آه چه مشکل حالی ست
#هلالی_جغتایی
به وقتِ بارش سجّیل بر قلیل فروشان
چه ورشکسته و حیران سپاهِ فیلفروشان
شکوه وسعت پرواز را چگونه بگویم
به سنگِ قبر نویسان و مستطیل فروشان!
بهشت، زیر چَکاچاکِ تیغهای غیور است
خبر بَرید به بازارِ سلسبیل فروشان!
سرِ سهراهیِ تردید و ایستادن و سازش
هُو العزیز بخوان بر أنا الذلیل فروشان!
بت بزرگ به فرقش ترَک نشسته که اینسان
ذبیح میچکد از خنجر خلیل فروشان
خوشا خدا و شهیدان، عجب خرید و فروشی
عجب جمالشناسی، عجب جمیل فروشان
بیا که مژدهی نابودی فراعنه داری
شهید نیلفروشان! شهید نیلفروشان!
#مهدی_جهاندار
#شهید_عباس_نیلفروشان
تو و بدمستی و رندی و میْآشامیها
من و خون خوردن و رسوایی و ناکامیها
نشئهای نیست به غربت می رسوایی را
به وطن میبردم خواهش بدنامیها
#جویای_تبریزی
با اندوه و امید...
شکفته بر سر هر شاخهای جوانهی تازه
رسیدهایم به آغاز یک زمانهی تازه
ببین اشارهی انگشتهای باغ صنوبر
چطور میتپد از کشف هر نشانهی تازه
همان پرنده که از ترس سنگ،جیک نمیزد
بدون واهمه رو کرده صد ترانهی تازه
بخند! شاخهی زیتون به لب، بناست بسازند
کبوتران وفادار غزًه، لانهی تازه
چهار فصل بهار است و دستههای پرستو
نمیپرند به دنبال آشیانهی تازه
برای دیدن ما عشق بیحساب و کتابی
بدون وقفه میآید به یک بهانهی تازه
سروده شاعر بیروت و کافههای قدیمش
به شوق دیدن بلقیس،عاشقانهی تازه
گذشت آن شب چندین هزار کشته و زخمی
سلام بر سحر خاورمیانهی تازه
#اعظم_سعادتمند
اختیاری ببین مرا ای دوست تا به اجبار مبتلا نشوم
چه کنم گر مرا نمی خواهی زندگانی که بی بلا نشود
#محمدجواد_جلالی