eitaa logo
به وقت شاعری
659 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
رازی است مرا، رازگشایی خواهم دردی است به جانم و دوایی خواهم گر طور ندیدم و نخواهم دیدن در طور دل از تو، جای پایی خواهم گر صوفی صافی نشدم در ره عشق از همّت پیر ره، صفایی خواهم گر دوست وفایی نکند بر درویش با جان و دلم از او جفایی خواهم بردار حجاب از رخ، ای دلبر حسن در ظلمت شب، راهنمایی خواهم از خویش برون شو، ای فرو رفته به خود من عاشقِ از خویش رهایی خواهم در جان منیّ و می نیابم رخ تو در کنز عیان، کنز خفایی خواهم این دفتر عشق را بِبَند ای درویش من غرقم و دستِ ناخدایی خواهم https://eitaa.com/joinchat/2791440763C26820b7e23
آید آن روز که من هجرت از این خانه کُنم! از جهان پر زده، در شاخ عدم لانه کُنم؟ رسد آن حال که در شمعِ وجود دلدار بال و پر سوخته، کارِ شب پروانه کُنم روی از خانقه و صومعه برگردانم سجده بر خاک در ساقی‌ میخانه کُنم حال، حاصِل نشد از موعظه‌ی‌‌ صوفی‌ و شیخ رو به کوی‌ صنمی‌‌ واله و دیوانه کُنم گیسو و خال لبت دانه و دامند، چسان مرغ دل فارغ از این دام و، از این دانه کُنم؟ شود آیا که از این بُتکده بر بندم رخت پر زنان پُشت بر این خانه‌ی‌ بیگانه کُنم؟ https://eitaa.com/joinchat/2791440763C26820b7e23
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سرِ دار شدم
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
🔹️مهربانی چشمت چون حلقه دوست، روح تو را در میان گرفت شأنت زمین نبود، تو را آسمان گرفت دیشب به مهربانی چشمت گریستم امشب دلم از این شب نامهربان گرفت یک‌باره چهره‌ها همه خاکستری شدند یک دفعه شهر، صورت آتشفشان گرفت... بس داغ‌ها که بود به دل‌های ما ولی این داغ از تمامی دل‌ها امان گرفت... بردند شانه شانه تو را روی دوش‌ها تا جا به عرش، طائر عرش آشیان گرفت تو رفته رفته دور شدی از نگاه‌ها آری همای عشق، رهِ لامکان گرفت... رفتی و روزگار، سیه شد به چشم ما این دفعه چرخ، داغ دل از خاکیان گرفت... تاریخ هم ندیده به چشمان خویشتن این گریه‌ها که داغ تو از این و آن گرفت 🏴 استاد
آن سرو قامت با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم آتش گرفته‌ایم که غرق خجالتیم امروز اگر به سایۀ راحت نشسته‌ایم مدیون استقامت آن سرو قامتیم دیری‌ست چشم‌ها همه مبهوت آن لب است عمری‌ست سرسپردۀ آن خال وحدتیم این دست‌ها ادامۀ دست وفای توست امروز اگر بزرگتر از بی‌نهایتیم باشد که جام دوست تسلایمان دهد ما را که تا همیشه قدح‌نوش حسرتیم رونق‌فزای میکدۀ عشق بعد از این تا صبح وصل تشنۀ جام ولایتیم 🌱
من خواستار جام می از دست دلبرم این راز با که گویم و این غم کجا برم جان باختم به حسرت دیدار روی دوست پروانه دور شمعم و اسپند آذرم این خرقه ملوّث و سجاده ریا آیا شود که بر در میخانه بر درم گر از سبوی عشق دهد یار جرعه ای مستانه جان ز خرقه ی هستی در آورم پیرم ولی بگوشه چشمی جوان شوم لطفی که از سراچه‌ی آفاق بگذرم
سالها می‌گذرد، حادثه ها می آیند انتظار فرج از نیمه ی خرداد کِشم
ما، مال خداییم...
حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو...
وعدهٔ دیدار نزدیک است، یاران مژده باد روز وصلش مى‌رسد، ایّام هجران مى‌رود
‏در محفلِ دوستان بجز یادِ تو نیست‏ ‏‏آزاده نباشد آنکه آزادِ تو نیست‏ ‏‏شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار‏ ‏‏آن کیست که با این همه فرهادِ تو نیست‏؟...