eitaa logo
به وقت شاعری
386 دنبال‌کننده
374 عکس
376 ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 ادمین تبادل👇👇 @hrpb1371 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب نگاهِ ساقی و امشب نگاهِ‌ شمر خیلی میانِ دیشب و‌ امشب، تفاوت است
کجا محراب گیرد از من آن ابرو هلالی را خدا بر من نیارد هرگز این نعمت زوالی را اگر از دست های مهربان یار من باشد به گوهر می دهم ترجیح آری گوشمالی را گهی مشمول مهرش میکند ما را و گاهی قهر مگیر از ما خدایا دلبر حالی به حالی را بهار وصل را وقت خزان هجر فهمیدم چنان پیران که می فهمند قدر خردسالی را جسارت کرده ام نام تو را گر بر لب آوردم بزرگی کن ببخش این بار هم این لاابالی را از آن‌ روزی که دل بستم به پیچ و تاب گیسویت به دنیایی نخواهم داد این آشفته حالی را شبی در خواب دیدم خاک راه کوی تو هستم ز جا برخاستم از شوق، بنگر خوش خیالی را شنیدم که شبی از کوچه‌ ما هم گذر کردی از آن شب سخت می بوسم زمین این حوالی را
بیگانه ز هر تفکرت می سازند دلباخته ی تحیرت می سازند چون چاه اگر ز جوش خود پُر نشوی چون ظرفی، این و آن پُرت می سازند
در پِی ات چهل منزل، سخت جستجو کردم از قفایِ هر نیزه با تو گفتگو کردم سایه ات ز روی نِی، بوده بر سرم بابا هر کسی یتیمم گفت، سوی نیزه رو کردم بعد عصر عاشورا غصه آنقدر خوردم خنده در دهانم مُرد، گریه در گلو کردم کُهنه معجرِ خود را، ای پدر به سر دارم زیر ضربِ سیلی هم، حفظِ آبرو کردم پهلوی پر از درد و صورت ورم کرده آیه آیه کوثر را شرحِ مو به مو کردم از جفای این دنیا آنقدر کشیدم‌ که مثل مادرت زهرا، مرگ آرزو کردم
گدای لطف و جودِ مجتبی باشد کرامت هم فقیر و ریزه خوار خوانِ او باشد سخاوت هم نگاهش روشنی بخش مسیر سالکان باشد هدایت میشود از چشم های او هدایت هم سراپا مثل پیغمبر، سراسر حیدری دیگر به خَلق و خُلق و رفتار و به گفتار و ملاحت هم تجلّیِ جمال حق، تداعیِ جلال حق نجابت دارد آری در نگاه خود، صلابت هم حَسن صورت، حَسن سیرت، حَسن خَلق و حَسن خُلق است که معنا عاجز است از حدّ توصیفش، عبارت هم چنان افتاده ام بر خاک پای مجتبی امروز "که فردا برنخیزم بلکه فردایِ قیامت هم"* کجا او دوستان را از دعا محروم می سازد محبت کرد بر آن کس که بود اهل اهانت هم ضمانت می کند دنیا و عقبای محبان را که اینجا دستگیری میکند، آنجا شفاعت هم فدای غربت مردی که مظلوم است و مسموم است جگر از زهر پر خون است و از زخم شماتت هم چه داغی بدتر از این؟! همسر او قاتلش بوده غریبی بود سهم او از این دنیا، شهادت هم *مصراع از هلالی جغتایی
به حشر خواهی اگر در کنار حق باشی ز هرچه غیر ولایِ علی، کناره بگیر اسیر لحنِ کدامین صدای فتّانی؟! "تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر" مرا ز کنگره عرش مقصدم نجف است مرا دوباره به درگاه خویش خوانده امیر اگر که دورم و دیر آمدم، خیالی نیست نه دور معنا دارد برای او نِی دیر اگر که ساقی ما اوست غم مخور ای دل به محضرش مکنی صحبت‌ از قلیل و کثیر
دنیا که جز بی مرامی، هرگز نبوده مرامش اندازه استخوانی حتی نیارزد تمامش از سفره پر فریبش، از گندمش یا که سیبش میسوزد آخر ز حسرت، هر کس که‌ گردیده خامش دلبستگی بر حلالش وقتی پشیمانی آرد ای وای بر من که عمری دل بسته ام بر حرامش با هر نفس رفتم از خود، با هر نفس کم شد عمرم از رفتنش مانعی نیست، وقتی نفس بوده گامش آلودگی کار من شد، جرمم ترازو شکن شد در حیرتم از گناهان، توبه کنم از کدامش؟!
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا دلا مباش دگر فکر ماسبَق اینجا بیا بیا که بگرداند او ورَق اینجا به روز حشر شراب طهور مینوشی ز انفعال بریزی اگر عرق اینجا پناهگاهِ منِ خسته این حرم باشد پناه می برم از شرّ ماخلَق اینجا
به اُمیدِ گوشه چشمت چقدر گدا نشسته نه فقط گدا که حتی، صف اغنیا نشسته منِ بنده را ز خیل حشمت سوا مفرما که به خوان لطف و جودت همه ماسوا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که ولای توست توحید حرمت نشسته هر کس، حرم خدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که به گِرد کعبه حاجی چو رضا نباشی از او، ز خدا جدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی مرو راه دیگر ای دل به خدا رسیده هر کس به ره رضا نشسته تو ز هیچکس نپرسی: "ز کجایی و که هستی؟" که غریبه هم ز لطفِ تو چو آشنا نشسته نه فقط که رو سپیدان به نماز ایستاده به نیاز، روسیاهان همه با حیا نشسته به جز از تو که نشستی سر سفره با گدایان به خدا نبوده شاهی بغل گدا نشسته چو نگین پادشاهی که نشسته بر رکابش به دلم محبّتِ تو چقَدَر به جا نشسته شده "فابک للحُسین" تو دلیل گریه هایم که همیشه در دل تو غم کربلا نشسته
نبی سِرشت و علی شوکت و حسن سیما حسین سیرت و میراث دار آل کسا کریم مثل حسن، مهربان شبیه حسین پناهگاه فقیران و ملجا ضعفا هزار حاتم طایی گدای دربارش خدای جود و کرم پادشاه فضل و سخا "زکی" و "خالص" و "صامت"، "سراجِ" اهل ولا "کریم"و "ناصح" و "طاهر"، "شفیعِ" روز جزا "ابومحمد"، "ابنُ الرضا"، "سخی" و "رفیق" امام یازدهم آن کمال بی همتا شَهی که نقطه پرگار آفرینش اوست طفیل هستی او بود خلق ارض و سما خَم است پیش دو ابروش گردنِ گردون به خاک پاش فتادست عالم بالا کلاه از سر هفت آسمان زمین افتد اگر‌کنند نگاهی بر آن قد رعنا به دست بوسی او اولیاء مفتخرند به پای بوسی او جبرئیل گشته دوتا نشد به حج برود گرچه او، ملالی نیست که حج ز یُمن قبول امام یافت بها ز داغ دوری او کعبه داغدار بُود ازآن نموده به تن جامه سیاه عزا امام، رُکن حقیقی کعبه می باشد که کعبه گرم طواف است دور سامرّا کلید عالم امکان به دست هایش بود به حصر بود ولی بود سیّدُالاُمَرا به حصر بود ولی پادشاه عالم بود که نیست شیر خدا را ز سلسله پروا نگاه کن که اسیران پیچ زلف تواییم کدام شاه به غیر از تو میخرد ما را چه نور بود که از چهره تو تابان بود که شیر رام تو شد همچو آهوان ختا به دست های تو افتاده لرزه آقاجان چه کرده با جگر تو مگر که زهر جفا غریب بودی و مظلوم همچنان حیدر جوان شهید شدی مثل مادرت زهرا پسر رسید به بالین و آب دستت داد رسیده است زمان‌ گریز کرببلا پسر رسید در اینجا به محضر پدرش پدر رسید کنار پسر ولی آنجا به پاره های تن اکبرش گریست حسین کشید ناله "عفی بعدک علی الدنیا"
نه شهرت و نه فنّ بیان را بخرند غیر از عملت نه این نه آن را بخرند از طبعِ روان خویش مغرور مشو در حشر فقط اشکِ روان را بخرند
بر رحمتِ آن لایتناهی صلوات بر نورِ رهایی از سیاهی صلوات از برکتِ مصطفی به ما فیض رسد بر واسطه فیض الهی صلوات
امام رضا سلام الله علیه فرمود: مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَی مَا یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً هرکس قدرت بر کاری که گناهان او را بپوشاند نداشته باشد، باید بر محمد و آل او بسیار صلوات بفرستد؛ زیرا صلوات، گناهان را به کلی ویران میکند. (عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۲۹۴) . . خواهی که پر از نور شوی وقت ممات خواهی که به راحتی شوی رد ز صراط هر انجمنی که می نشینی بفرست "بر خاتم انبیا محمد صلوات" . . بر جلوه کبریای سرمد صلوات بر سرور کائنات احمد صلوات زیباتر از این نخوانده ام مصراعی "بر خاتم انبیا محمد صلوات" . . بر اشرفِ خلق هر دو عالم صلوات بر سید و فخرِ وُلد آدم‌ صلوات بر خاتم انبیا نگین است علی بر خاتم و بر نگین‌ خاتم صلوات . . گشتم به دواوین همه اهل لغات یابم سخنی لطیف از کلّ جهات تک مصرعی از قصیده برتر دیدم: "بر خاتم انبیا محمد صلوات"
غفران به بغل گرفت عصیان مرا تا حرف مُحبّتِ تو آمد به میان
💔 رفتی و به دل شبیه یک آه شدی رفتی و به ما چراغ این راه شدی مصداق "رجال صدقوا" گردیدی رفتی و مهاجر الی الله شدی
عنایاتِ خدا تا آخر این راه می ماند اگر چه رفت نصرالله، نصرالله می ماند برون می آید او ققنوس وار از آتش بیروت چنان که تا ابد این مکتب دلخواه می ماند نهال استقامت سرو شد از حُسن تدبیرش یقینا برکت این سیّد آگاه، می ماند شعار لشکر حق تا ندای "حسبُنا الله" است همیشه دست حق با مومنین همراه می ماند به حقّ وعده صادق، به "اِنَّ الباطل زاهِق" که عمر لشکر شیطان، دمی کوتاه می ماند یقینا آتش این ظلم، ظالم را بسوزاند یهودِ چاه کَن در ظلمتِ این چاه می ماند به نام نامی حیدر، به یُمن فاتح خیبر که اسرائیل گردد محو و می ماند
خواهی که راه گم نکنی، ماه را ببین شد آنچه گفت، رهبر آگاه را ببین نزدیک قله ایم برادر شتاب کن خسته مباش، عاقبت راه را ببین چیزی نمانده است به فتح الفتوح ما هایپرسونیک و خیبر و فتاح را ببین مرعوب سحر لشکر صهیون مباش هان ایمانِ لشکرِ اسدالله را ببین آهی که حبس بود از این سینه زد برون طوفان شدست، قدرت این آه را ببین دل بد مکن که صبح ظفر پیش روی ماست طوفان اقتدار شبانگاه را ببین مسپار بر رسانه خناس گوش را بگشای چشم و نصرُ مِن الله را ببین دود از دمار لشکر دشمن درآمده آتش گرفتنِ دل بدخواه را ببین
به دست بوسی او اولیاء مفتخرند به پای بوسی او جبرئیل گشته دوتا نشد به حج برود گرچه او، ملالی نیست که حج ز یُمن قبول امام یافت بها ز داغ دوری او کعبه داغدار بُود ازآن نموده به تن جامه سیاه عزا امام رکن حقیقی کعبه می باشد که کعبه گرم طواف است دور سامرّا کلید عالم امکان به دست هایش بود به حصر بود ولی بود سیدالامرا به حصر بود ولی پادشاه عالم بود نبود شیر خدا را ز سلسله پروا نگاه کن که اسیران زلف تو هستیم کدام شاه به غیر از تو میخرد ما را
💔 دلتنگم از تعلّق و ایثارم آرزوست دلگیرم از فراق که دیدارم آرزوست گر وصل را به قیمت خون میتوان خرید در خاک و خون تپیدنِ بسیارم آرزوست با هر چه هست بر صف اهریمنان زدن با هر چه هست لذّت پیکارم آرزوست دستی به خون تپیده و دستی به اسلحه رزمی چنین میانه آوارم آرزوست تا آخرین نفس نکشم دست از نبرد مرگی چنان شهادتِ سنوارم آرزوست
تا آخرین نفس نکشم دست از نبرد مرگی چنان شهادتِ سنوارم آرزوست
بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را
به کمتر از خودِ یوسف مشو راضی که می بازی نظر حیف است ای دل صرف پیراهن شود از تو
دل جز به یاد روی تو خرّم نمی شود دیده به غیر نام تو پُر نَم نمی شود چشمان تر ز آتش دوزخ دهد امان گریه کن ات ز اهل جهنم‌ نمی شود راه وصال تا به لقای خدا بلی جز از مسیر روضه فراهم نمی شود ما را بهشت مجلس روضه است والسلام طوبی شبیه سایه پرچم‌ نمی شود بر ما که عاشقیم و اسیر غم تواییم ماهی شبیه ماه محرم نمی شود درمان دردهای دل ماست روضه ات ما را به غیر اشک تو مرهم نمی شود نام تو برد، توبه آدم قبول شد آدم بدون لطف تو آدم نمی شود یک عمر هم اگر‌ که بگوییم "یاحسین" یک ذره از حلاوت آن کم نمی شود زینب رسید و گفت کجایی حسین من؟! جسم کسی که این همه درهم نمی شود با نیزه ها مگر بدنت را چه کرده اند هر کار میکنم که منظم نمی شود
آن بیتِ نکو سرشت را سوزاندند آن خانه ی نورخِشت را سوزاندند یک عده جهنمیِ آتش در دست آن روز درِ بهشت را سوزاندند
انگار که از ثواب دور افتادم در سایه ز آفتاب دور افتادم بر صُحبتِ پوچِ خَلق، محکوم شدم هرگاه که از کتاب دور افتادم