eitaa logo
به وقت شاعری
660 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
0 فایل
عشق حسین"ع" خوب ترین انتخاب بود مدیر کانال: طلبه ای که شعر شعارش است تا شعائر را احیا کند @Jalali_1378 🚫اشعار فقط فوروارد شود😗
مشاهده در ایتا
دانلود
آن دم بریدم، از زندگی دل کآمد به مسلخ، شمر سیه دل او می‌دوید و من می‌دویدم او سوی مقتل، من سوی قاتل او می‌نشست و من می‌نشستم او روی سینه، من در مقابل او می‌کشید و من می‌کشیدم او از کمر تیغ، من آه باطل او می‌برید و من می‌بریدم او از حسین سر، من غیر از او دل
هرچه گفتند درست است ، امان از قابیل گریه کرد آدم از آن روز برای هابیل انبیا راوی اشکند ، بخوانید از بس روضه خوانده است به گوش همگی جبرائیل از قیامت چه خبر ؟ آمد و رد شد ، خوابیم صور را ظهر دهم آمد و زد اسرافیل هفت سال آب نخورده است ، زبانش تشنه است خشک شد از عطش کرببلا حتی نیل ما شنیدیم نبُرّید ولی عاشورا خنجر کند جدا کرد سر از اسماعیل وهب آمد که بگوید ، نه ، بفهماند که روضه خوانده است برای غم قرآن انجیل خواست اما نتوانست ، بدن درهم بود از کجا قبض کند روح تو را عزرائیل
نوشتم اول خط: بسمه‌ تعالی سر بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد که بندۀ‌ تو نخواهد گذاشت هرجا سر قسم به معنی «لا یُمکن الفرار از عشق» که پُر شده‌ست جهان از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن به آسمان بنگر! ما رایت الا سر سری که گفت من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند می‌روم با سر هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر همان سری که یَُحّب الجمال محوش بود جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر سری که با خودش آورد بهترین‌ها را که یک به یک همه بودند سروران را سر زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر سپس به معرکه عابس «اَجَنَّنی» گویان درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر بنازم ام وهب را به پارۀ تن گفت: برو به معرکه با سر، ولی میا با سر خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید گذاشت لحظۀ آخر به پای مولا سر در این قصیده ولی آنکه حُسن مطلع شد همان سری‌ست که بُرده برای لیلا سر سری که احمد و محمود بود سر تا پا همان سری که خداوند بود پا تا سر پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد پُر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر امام غرق به خون بود و زیر لب می‌گفت: به پیشگاه تو آورده‌ام خدایا سر میان خاک، کلام خدا مقطعه شد میان خاک: الف، لام، میم، طاها، سر حروف اطهر قرآن و نعل تازۀ اسب چه خوب شد که نبوده‌ست بر بدن‌ها سر تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود به هر که هرچه دلش خواست داد، حتی سر نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر - جدا شده‌ست و سر از نیزه‌ها درآورده‌ست جدا شده‌ست و نیفتاده است از پا سر صدای آیۀ کهف الرقیم می‌آید بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام که آفتاب درآورد از کلیسا سر چه قدر زخم که با یک نسیم وا می‌شد نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت؟ به چوب، چوبه محمل؛ نه با زبان، با سر :: دلم هوای حرم کرده است می‌دانی دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
آن‌کشته که‌ بردند به یغما کفنش را تیر از پیِ تیر آمد و پوشاند تنش را... خون‌از مژه می‌ریخت به‌تشییع غریبش آن نیزه که می‌برد سرِ بی بدنش را... پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد با خار عوض کرد گلِ پیرهنش را... زیباتر از این‌چیست که‌پروانه بسوزد شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را... آغوش گشاید به تسلای عزیزان یا خاک کند یوسف دور از وطنش را... خورشید فروزان شده در تیرگیِ شام تا باز به دنیا برساند سخنش را...
طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری که روی شانه‌ی طوفان رهاست گیسویش...
اولین ضربه کربلا لرزید سرِ گودال مادری افتاد از حرم یک نگاه پُر خواهش به لب کُند خنجری افتاد دومین ضربه شمر هم لرزید! چکمه‌اش بر گلو ترحم کرد ناله ی یا بُنیه‌ای آمد خنجری دست و پای خود گم کرد سومین ضربه غنچه‌ای پژمرد لاله در چنگ خاروخس افتاد سینه‌ای غرق زخم بود اما خنجری کُند از نفس افتاد چارمین ضربه، پنجمین ضربه وضع حنجر وخیم‌تر می‌شد ششمین ضربه، هفتمین ضربه فاطمه داشت بی پسر می‌شد هشتمین ضربه کعبه هم لرزید درد بر استخوان مماس افتاد نهمین ضربه خنجر کهنه پشتِ گردن به التماس افتاد ! دهمین ضربه کاسه‌ی صبرِ لشکری رفته رفته سر می‌رفت زودتر از سر بریده به شام قاصدی داشت خوش خبر می‌رفت نوبت ضربه‌ای عجیب رسید! یازده بار آسمان غش کرد حرمله سمت خیمه‌ها می‌رفت در حرم معجری جوان غش کرد وای از ضربه‌ی دوازدهم ! ضربه‌ای که سنان پسندتر است شمر با دست‌های لرزان گفت: چه کسی نیزه‌اش بلندتر است ؟
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی‌ها نیست که چشمش سوی خیمه لحظه‌های واپسین افتاد برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
با نعل تازه حُرمت دیرینه‌ای شکست ناحیه‌ی مقدسه‌ی سینه‌ای شکست